بریدههای کتاب Wuthering heights سارا عرب 1403/3/19 Wuthering heights امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 154 I wish I were out of doors! I wish I were a girl again, half savage and hardy, and free; and laughing at injuries, not maddening under them! why am I so changed? 1 6 رستا 1404/1/9 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 417 باید به خودم فشار بیاورم که نفس بکشم...حتی باید به قلبم نهیب بزنم که بتپد! 0 0 بتول فته پور 1403/9/7 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 33 اکنون من از این بیماری که لذتی در مصاحبت دیگران جستجو کنم کاملاً شفا یافتهام، خواه این مصاحبت در شهر و خواه در ده باشد. آدم عاقل باید در وجود خودش مصاحبه مناسبی بجوید. 0 0 نگار طالبی 1403/10/20 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 299 زندگی بدون تو چطور خواهد بود...آه خدایا! چه کسی دوست دارد زنده بماند در حالی که روحش دفن شده است؟ 0 1 زکیه عباسی 1403/9/26 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 434 زیر آن آسمان دلپذیر کمی ماندم و آن جا پرسه زدم. نگاه کردم به پروانهها که لا به لای بوتهها و سنبلهها بال میزدند. گوش سپردم به صدای ملایم باد که لا به لای سبزه و علف میوزید. و فکر کردم چه طور میشود تصور کرد که خفتههای این خاکِ آرام خوابزدههایی بیقرار باشند... 0 18 moonshine 1404/4/9 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 221 روح ما از هرچه ساخته شده باشد، روح من و او یکی است. 0 5 moonshine 3 روز پیش بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 177 اگر کتابهای مرا از من بگیرند، زندگی برایم لطفی ندارد. 0 0 moonshine 3 روز پیش بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 336 من عاشق قاتلم هستم 0 0 moonshine 3 روز پیش بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 279 «بیچارهی بدبخت. تو هم مثل همهی انسانها قلب داری. چرا تلاش میکنی احساساتت را مخفی کنی؟ 0 0 ریرا 1402/9/28 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 197 در چنان موقعی تمام آرزوها و امیدهای من در زندگی نقش بر آب و پوچ و بیمعنی خواهد بود و آیندهام دو صورت خواهد داشت: مرگ یا ادامه یک زندگی دوزخی. زیرا زندگی پس از اطلاع بر اینکه عشق او را از دست دادهام برایم حکم زیستن در دوزخی را خواهد داشت. 0 9 Raya 1404/1/2 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 254 کل دنیا همه اش انگار حکایت این قصه ی پر غصه است که او وجود داشته و من از دستش داده ام! 0 2 بتول فته پور 1403/9/7 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 14 واقعا عجیب است که عادت چگونه موجب پیدایش سلیقهها و اندیشههای ما میشود. 0 3 بتول فته پور 1403/9/8 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 206 اگر من بتوانم وجودم را فراموش کنم، به همان ترتیب هم قادر خواهم بود تو را از یاد ببرم و مهرت را از دل بیرون کنم. 0 3 نفیس 1403/6/22 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 80 0 1 بتول فته پور 1403/9/7 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 76 - خدا خودش انتقام مظلومین را از آدمهای بدجنس و بیرحم میگیرد. ما باید یاد بگیریم چگونه دشمنان را عفو کنیم. - نه، خدا نمیتواند از انتقام گرفتن از وی مانند من لذت ببرد و راضی شود. من در لحظاتی که فکر میکنم چگونه باید انتقامم را از این مردک بگیرم، آنقدر سرخوش میشوم که هیچ گونه درد و رنجی حس نمیکنم. 0 3 Raya 1404/1/2 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 132 باید به خودم فشار بیاورم که نفس بکشم...حتی باید به قلبم نهیب بزنم که بتپد! مثل خم کردن یک فنرِ سفت است.کارهایم اگر تابع فکر یگانه ام نباشند، برای انجام دادن کوچک ترین کار هم باید به خودم فشار بیاورم.هیچ چیز، چه مرده، چه زنده، اگر از فکر همیشگی ام دور باشد، اصلا توجهم را جلب نمی کند. 0 0 بتول فته پور 1403/9/8 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 209 من تو را برای آنچه بر سرم آوردهای میبخشم. من آن کسی را که موجب بر باد رفتن امیدها و آرزوهایم شده است میبخشم، ولی چگونه تو را به خاطر بلایی که بر سر خودت آوردهای عفو کنم؟ 0 3 بتول فته پور 1403/9/7 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 99 من زمین زیر پاهای او و هوایی را که استنشاق میکند دوست دارم. هر چیز را که دست میزند و هر سخنی را که بر زبان میآورد دوست دارم. نگاههایش را، تمام حرکاتش را و خودش را، هر طور که هست و همانطور که هست، تمام و کمال دوست دارم. 0 2 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/7/12 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 259 انسان ها با قلبشان عشق می ورزند ، اما او قلب مرا شکست .حالا چگونه با قلبی که شکسته به او عشق بورزم...؟ 0 2 مبین محمودی 1403/10/5 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 417 من فقط یک آرزو دارم و تمام وجودم و قوای وجودم طالب رسیدن به این آرزوست. مدتهاست این آرزو در سر من است، آن هم با چنان شوقی که دیگر مطمئنم به آن میرسم... زود هم به آن میرسم، چون سراپای وجودم را فراگرفته. من از شوق رسیدن به آرزویم دارم میسوزم. 0 3
بریدههای کتاب Wuthering heights سارا عرب 1403/3/19 Wuthering heights امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 154 I wish I were out of doors! I wish I were a girl again, half savage and hardy, and free; and laughing at injuries, not maddening under them! why am I so changed? 1 6 رستا 1404/1/9 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 417 باید به خودم فشار بیاورم که نفس بکشم...حتی باید به قلبم نهیب بزنم که بتپد! 0 0 بتول فته پور 1403/9/7 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 33 اکنون من از این بیماری که لذتی در مصاحبت دیگران جستجو کنم کاملاً شفا یافتهام، خواه این مصاحبت در شهر و خواه در ده باشد. آدم عاقل باید در وجود خودش مصاحبه مناسبی بجوید. 0 0 نگار طالبی 1403/10/20 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 299 زندگی بدون تو چطور خواهد بود...آه خدایا! چه کسی دوست دارد زنده بماند در حالی که روحش دفن شده است؟ 0 1 زکیه عباسی 1403/9/26 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 434 زیر آن آسمان دلپذیر کمی ماندم و آن جا پرسه زدم. نگاه کردم به پروانهها که لا به لای بوتهها و سنبلهها بال میزدند. گوش سپردم به صدای ملایم باد که لا به لای سبزه و علف میوزید. و فکر کردم چه طور میشود تصور کرد که خفتههای این خاکِ آرام خوابزدههایی بیقرار باشند... 0 18 moonshine 1404/4/9 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 221 روح ما از هرچه ساخته شده باشد، روح من و او یکی است. 0 5 moonshine 3 روز پیش بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 177 اگر کتابهای مرا از من بگیرند، زندگی برایم لطفی ندارد. 0 0 moonshine 3 روز پیش بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 336 من عاشق قاتلم هستم 0 0 moonshine 3 روز پیش بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 279 «بیچارهی بدبخت. تو هم مثل همهی انسانها قلب داری. چرا تلاش میکنی احساساتت را مخفی کنی؟ 0 0 ریرا 1402/9/28 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 197 در چنان موقعی تمام آرزوها و امیدهای من در زندگی نقش بر آب و پوچ و بیمعنی خواهد بود و آیندهام دو صورت خواهد داشت: مرگ یا ادامه یک زندگی دوزخی. زیرا زندگی پس از اطلاع بر اینکه عشق او را از دست دادهام برایم حکم زیستن در دوزخی را خواهد داشت. 0 9 Raya 1404/1/2 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 254 کل دنیا همه اش انگار حکایت این قصه ی پر غصه است که او وجود داشته و من از دستش داده ام! 0 2 بتول فته پور 1403/9/7 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 14 واقعا عجیب است که عادت چگونه موجب پیدایش سلیقهها و اندیشههای ما میشود. 0 3 بتول فته پور 1403/9/8 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 206 اگر من بتوانم وجودم را فراموش کنم، به همان ترتیب هم قادر خواهم بود تو را از یاد ببرم و مهرت را از دل بیرون کنم. 0 3 نفیس 1403/6/22 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 80 0 1 بتول فته پور 1403/9/7 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 76 - خدا خودش انتقام مظلومین را از آدمهای بدجنس و بیرحم میگیرد. ما باید یاد بگیریم چگونه دشمنان را عفو کنیم. - نه، خدا نمیتواند از انتقام گرفتن از وی مانند من لذت ببرد و راضی شود. من در لحظاتی که فکر میکنم چگونه باید انتقامم را از این مردک بگیرم، آنقدر سرخوش میشوم که هیچ گونه درد و رنجی حس نمیکنم. 0 3 Raya 1404/1/2 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 132 باید به خودم فشار بیاورم که نفس بکشم...حتی باید به قلبم نهیب بزنم که بتپد! مثل خم کردن یک فنرِ سفت است.کارهایم اگر تابع فکر یگانه ام نباشند، برای انجام دادن کوچک ترین کار هم باید به خودم فشار بیاورم.هیچ چیز، چه مرده، چه زنده، اگر از فکر همیشگی ام دور باشد، اصلا توجهم را جلب نمی کند. 0 0 بتول فته پور 1403/9/8 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 209 من تو را برای آنچه بر سرم آوردهای میبخشم. من آن کسی را که موجب بر باد رفتن امیدها و آرزوهایم شده است میبخشم، ولی چگونه تو را به خاطر بلایی که بر سر خودت آوردهای عفو کنم؟ 0 3 بتول فته پور 1403/9/7 بلندیهای بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 99 من زمین زیر پاهای او و هوایی را که استنشاق میکند دوست دارم. هر چیز را که دست میزند و هر سخنی را که بر زبان میآورد دوست دارم. نگاههایش را، تمام حرکاتش را و خودش را، هر طور که هست و همانطور که هست، تمام و کمال دوست دارم. 0 2 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/7/12 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 259 انسان ها با قلبشان عشق می ورزند ، اما او قلب مرا شکست .حالا چگونه با قلبی که شکسته به او عشق بورزم...؟ 0 2 مبین محمودی 1403/10/5 بلندی های بادگیر امیلی برونته 3.8 152 صفحۀ 417 من فقط یک آرزو دارم و تمام وجودم و قوای وجودم طالب رسیدن به این آرزوست. مدتهاست این آرزو در سر من است، آن هم با چنان شوقی که دیگر مطمئنم به آن میرسم... زود هم به آن میرسم، چون سراپای وجودم را فراگرفته. من از شوق رسیدن به آرزویم دارم میسوزم. 0 3