بریدههای کتاب عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده شهاب 1403/11/3 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 168 بعد از یک هفته مرا داخل چادری میبرند و شروع به بازجویی میکنند. قاضی بازجو فتاح اشنویه ای است که یک دست دارد.می پرسد: «نام و نام خانوادگی» -سعید سردشتی هستم -در شهر شما به بر میگن چی؟ -بز -به قاطر چی میگن؟ -قاطر. -به خرگوش چی میگن؟ -بز! بشقاب سیب زمینی دستش را به طرف صورتم پرت میکند و می گوید: «پدر سوخته ،عوضی منو مسخره کردی؟» -مسخره نکردم. خوب همه جای دنیا بز بزه، خرخره، اسب اسبه، قاطر قاطره این چه سؤالیه که می پرسی؟ با عصابنیت دستور میدهد: «این پدر سوخته رو ببرین سر جاش و زندانی کنین.» 0 2 مائده ذوقی 1403/12/20 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 240 «میفهمم جنگیدن در جنوب سخت تر از کردستان است. در جنوب خودت سنگر خودت هستی و باید پشت سر همرزمت پناه بگیری. نه درختی هست و نه سایه ای»... 0 5 Ali Barani 1404/3/6 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 163 0 3 مبینا🌴 1404/3/2 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 138 زرنگی از ما نیست ومعبر با لطف خدا باز می شود. 0 4 مائده ذوقی 1403/12/20 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 272 میگویم کی قراره اعدام بشه؟ میگه: عصر معلوم میشه. «عصر کریسکان» خونآلوده... 0 4 مائده ذوقی 1403/12/20 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 148 «دوستانی چون شهید علی صالحی و رحمت علی پور و قادر زاده و باکری، به لحاظ عقیدتی روحیه مبارزه و شهادت طلبی را در وجودم کاشته بودند. دوست دارم همراه انقلاب اسلامی، شر مزدوران را از سر مردم کردستان کم کنم» 0 2 فاطمه رحمانیفر 1403/8/16 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 178 همین اغراق در تبلیغات برای نیروهای بی روحیه و ضعیف و بیایمان زمینه سرخوردگی و بریدگی و تمردشان را به دنبال داشت و باعث میشد در اولین فرصت از حزب دموکرات جدا شده و تسلیم دولت شوند. 0 5 زینب صاد:) 1403/10/13 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 122 ندای امام (خمینی «ره») در گوشم میپیچید که نباید در رختخواب بمیرم. 1 47 معصومه شاکری 1403/3/19 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 168 اسلحه شجاعت میاره اما امنیت نه 0 9 محدثه باقری 1402/11/19 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 122 ندای امام در گوشم میپیچد که نباید در رختخواب بمیرم. 0 11 Razie.bahrekani 1403/9/14 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 50 1 14 مجتبی قره باغی 1402/3/31 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 1 1 11 زینب صاد:) 1403/10/8 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 58 0 43
بریدههای کتاب عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده شهاب 1403/11/3 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 168 بعد از یک هفته مرا داخل چادری میبرند و شروع به بازجویی میکنند. قاضی بازجو فتاح اشنویه ای است که یک دست دارد.می پرسد: «نام و نام خانوادگی» -سعید سردشتی هستم -در شهر شما به بر میگن چی؟ -بز -به قاطر چی میگن؟ -قاطر. -به خرگوش چی میگن؟ -بز! بشقاب سیب زمینی دستش را به طرف صورتم پرت میکند و می گوید: «پدر سوخته ،عوضی منو مسخره کردی؟» -مسخره نکردم. خوب همه جای دنیا بز بزه، خرخره، اسب اسبه، قاطر قاطره این چه سؤالیه که می پرسی؟ با عصابنیت دستور میدهد: «این پدر سوخته رو ببرین سر جاش و زندانی کنین.» 0 2 مائده ذوقی 1403/12/20 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 240 «میفهمم جنگیدن در جنوب سخت تر از کردستان است. در جنوب خودت سنگر خودت هستی و باید پشت سر همرزمت پناه بگیری. نه درختی هست و نه سایه ای»... 0 5 Ali Barani 1404/3/6 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 163 0 3 مبینا🌴 1404/3/2 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 138 زرنگی از ما نیست ومعبر با لطف خدا باز می شود. 0 4 مائده ذوقی 1403/12/20 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 272 میگویم کی قراره اعدام بشه؟ میگه: عصر معلوم میشه. «عصر کریسکان» خونآلوده... 0 4 مائده ذوقی 1403/12/20 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 148 «دوستانی چون شهید علی صالحی و رحمت علی پور و قادر زاده و باکری، به لحاظ عقیدتی روحیه مبارزه و شهادت طلبی را در وجودم کاشته بودند. دوست دارم همراه انقلاب اسلامی، شر مزدوران را از سر مردم کردستان کم کنم» 0 2 فاطمه رحمانیفر 1403/8/16 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 178 همین اغراق در تبلیغات برای نیروهای بی روحیه و ضعیف و بیایمان زمینه سرخوردگی و بریدگی و تمردشان را به دنبال داشت و باعث میشد در اولین فرصت از حزب دموکرات جدا شده و تسلیم دولت شوند. 0 5 زینب صاد:) 1403/10/13 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 122 ندای امام (خمینی «ره») در گوشم میپیچید که نباید در رختخواب بمیرم. 1 47 معصومه شاکری 1403/3/19 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 168 اسلحه شجاعت میاره اما امنیت نه 0 9 محدثه باقری 1402/11/19 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 122 ندای امام در گوشم میپیچد که نباید در رختخواب بمیرم. 0 11 Razie.bahrekani 1403/9/14 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 50 1 14 مجتبی قره باغی 1402/3/31 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 1 1 11 زینب صاد:) 1403/10/8 عصرهای کریسکان؛ خاطرات امیر سعیدزاده کیانوش گلزارراغب 4.3 73 صفحۀ 58 0 43