بریدههای کتاب اسب و پسرک او محمدحسین افشار 1403/10/16 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 274 0 1 پروانه؛ 1403/12/18 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 247 0 7 زهرا سادات گوهری 1403/12/24 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 183 وقتی کار خیری انجام بدهی، معمولاً پاداشت این است که از تو بخواهند کار خیر دیگری سختتر و بهتر از قبلی انجام دهی. 0 14 ریحانه عارفنژاد 1403/8/7 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 21 «... اگر سواری بلد نیستی، دست کم افتادن را که بلدی؟» شستا گفت: «فکر میکردم افتادن دیگر بلدی نخواهد.» _ منظورم این است که وقتی افتادی، میتوانی بدون گریه و زاری دوباره بلند شوی و سواری کنی و دوباره بیفتی و بازهم از افتادن نترسی؟ 0 2 فصل کتاب 1403/5/3 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 232 سپس آنها نیز شروع به تاختن کردند. فاصله میان دو سپاه، هر لحظه کمتر میشد؛ سریع و سریعتر از پیش. همه شمشیرها را کشیده و سپرها را تا زیر بینی بالا آورده و دعاها را بر لب آورده بودند و دندانها را بر هم می فشردند. شستا سخت ترسیده بود. اما ناگهان این فکر به ذهنش خطور کرد: «اگر این یکی را خراب کنی، طعام نبردهای زندگیت را خراب کردهای. یا حالا بجنگ، یا هرگز نباید بجنگی.» 0 2 𝖗𝖊𝖟𝖆𝖎 1403/12/21 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 274 خوشگذرانی واقعی مال شاهزاده هاست 0 3 فاطمه تبریزی 1404/3/1 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 179 0 0
بریدههای کتاب اسب و پسرک او محمدحسین افشار 1403/10/16 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 274 0 1 پروانه؛ 1403/12/18 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 247 0 7 زهرا سادات گوهری 1403/12/24 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 183 وقتی کار خیری انجام بدهی، معمولاً پاداشت این است که از تو بخواهند کار خیر دیگری سختتر و بهتر از قبلی انجام دهی. 0 14 ریحانه عارفنژاد 1403/8/7 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 21 «... اگر سواری بلد نیستی، دست کم افتادن را که بلدی؟» شستا گفت: «فکر میکردم افتادن دیگر بلدی نخواهد.» _ منظورم این است که وقتی افتادی، میتوانی بدون گریه و زاری دوباره بلند شوی و سواری کنی و دوباره بیفتی و بازهم از افتادن نترسی؟ 0 2 فصل کتاب 1403/5/3 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 232 سپس آنها نیز شروع به تاختن کردند. فاصله میان دو سپاه، هر لحظه کمتر میشد؛ سریع و سریعتر از پیش. همه شمشیرها را کشیده و سپرها را تا زیر بینی بالا آورده و دعاها را بر لب آورده بودند و دندانها را بر هم می فشردند. شستا سخت ترسیده بود. اما ناگهان این فکر به ذهنش خطور کرد: «اگر این یکی را خراب کنی، طعام نبردهای زندگیت را خراب کردهای. یا حالا بجنگ، یا هرگز نباید بجنگی.» 0 2 𝖗𝖊𝖟𝖆𝖎 1403/12/21 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 274 خوشگذرانی واقعی مال شاهزاده هاست 0 3 فاطمه تبریزی 1404/3/1 اسب و پسرک او سی. اس. لوییس 4.0 13 صفحۀ 179 0 0