بریدۀ کتاب
1403/5/3
4.1
7
صفحۀ 232
سپس آنها نیز شروع به تاختن کردند. فاصله میان دو سپاه، هر لحظه کمتر میشد؛ سریع و سریعتر از پیش. همه شمشیرها را کشیده و سپرها را تا زیر بینی بالا آورده و دعاها را بر لب آورده بودند و دندانها را بر هم می فشردند. شستا سخت ترسیده بود. اما ناگهان این فکر به ذهنش خطور کرد: «اگر این یکی را خراب کنی، طعام نبردهای زندگیت را خراب کردهای. یا حالا بجنگ، یا هرگز نباید بجنگی.»
سپس آنها نیز شروع به تاختن کردند. فاصله میان دو سپاه، هر لحظه کمتر میشد؛ سریع و سریعتر از پیش. همه شمشیرها را کشیده و سپرها را تا زیر بینی بالا آورده و دعاها را بر لب آورده بودند و دندانها را بر هم می فشردند. شستا سخت ترسیده بود. اما ناگهان این فکر به ذهنش خطور کرد: «اگر این یکی را خراب کنی، طعام نبردهای زندگیت را خراب کردهای. یا حالا بجنگ، یا هرگز نباید بجنگی.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.