بریدۀ کتاب

اسب و پسرک او
بریدۀ کتاب

صفحۀ 21

«... اگر سواری بلد نیستی، دست کم افتادن را که بلدی؟» شستا گفت: «فکر می‌کردم افتادن دیگر بلدی نخواهد.» _ منظورم این است که وقتی افتادی، می‌توانی بدون گریه و زاری دوباره بلند شوی و سواری کنی و دوباره بیفتی و بازهم از افتادن نترسی؟

«... اگر سواری بلد نیستی، دست کم افتادن را که بلدی؟» شستا گفت: «فکر می‌کردم افتادن دیگر بلدی نخواهد.» _ منظورم این است که وقتی افتادی، می‌توانی بدون گریه و زاری دوباره بلند شوی و سواری کنی و دوباره بیفتی و بازهم از افتادن نترسی؟

22

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.