بریدههای کتاب کشتن مرغ مینا Mehrbod 1404/3/24 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 428 به طرف پنجره رفتم ، جلوی آن به تماشای شهر ایستادم. به نظرم رسید که در روشنایی روز از اینجا میشود تا اداره پست را به خوبی دید. روشنایی روز... سیاهی شب پیش چشمم سفید شد. روز بود و همسایه ها سرگرم کار روزانه خود بودند. خانم استفانی از خیابان عبور میکرد تا آخرین خبر ها را برای خانم ریچل نقل کند. خانم ماودی روی گل های آزالهاش خم شده بود. تابستان بود و مردی از دور پدیدار میشد. دو بچه روی پیادهرو به شتاب به استقبال او میدویدند. مرد دستی تکان میداد و بچه ها برای رسیدن به او با هم مسابقه میگذاشتند. باز هم تابستان بود. بچه ها نزدیک تر میآمدند. پسر بچهای یک چوب ماهیگیری پشت سرش روی زمین میکشید و به زحمت قدم برمیداشت. مردی دست ها را توی جیب شلوار کرده ، منتظر ایستاده بود. تابستان بود و بچه هایش در حیاط خانه نمایش کوچک و مندرآوردی عجیبی را بازی میکردند. 0 1 reyhaneh 1403/1/23 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 260 و گویی دولت به معلمان پول می داد تا افراد را دلسرد کنند. 0 4 فرشته سجادی فر 1403/12/11 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 129 میتونی هر چی گنجشک دلت خواست بزنی، ولی یادت باشه جیم، کشتن مرغ مینا گناهه. 0 12 Fatemeh 1403/12/25 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 167 «کال، چرا وقتی میدونی درست نیست با کا... با سیاهها به لهجۀ خودشون حرف میزنی؟» «واسه اینکه اولاً خودم سیاه هستم...» جیم مداخله کرد: «دلیل نشد که وقتی میتونی صحیح حرف بزنی، لهجۀ اونها را تقلید کنی». کالپورنیا کلاهش را کمی بالا زد، سرش را خاراند و دوباره آن را با دقت تا روی گوشها پایین آورد: «توضیحش مشکله، مثلاً فرض کنیم تو و اسکات تو خونه با هم به لهجۀ سیاهها حرف بزنین. قشنگه؟ نه! همین طوره اگه من با لهجۀ سفیدها تو کلیسا یا با همسایههام حرف بزنم آنوقت خیال میکنند میخوام بهشون فیس و افاده بفروشم». گفتم: «ولی آخه تو واقعاً بهتر از اونها میتونی حرف بزنی». «لازم نیست آدم هر چه بلده نشون بده. نه خوبه که آدم به خودش بباله نه مردم از کسی که بیشتر از آنها چیز بلده خوششون میآد. این کار عصبانیشون میکنه. با صحیح حرف زدن نمیشه اونها را عوض کرد. اگه بخواند، خودشون صحیح حرف زدن را یاد میگیرند. اگه نه آدم یا باید دهنش را ببنده یا با زبون خودشون باهاشون حرف بزنه» 0 0 طاهره گوهری 1403/2/14 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 147 هر کس حق داره هر طور میخواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند. اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم باید بتوانم با خودم زندگی کنم. وجدان آدم تنها چیزی است که نمیتواند تابع نظر اکثریت باشد. 0 10 Mehrbod 1404/3/24 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 429 پاییز بود و بچه هایش روی پیاده روی مقابل خانه خانم دوباره با هم کتک کاری میکردند. پسر بچه به خواهرش کمک کرد تا از زمین بلند شود و آنگاه به طرف خانه را افتادند. پاییز بود و بچه هایش با انعکاسی از غم ها و شادی های روز به روی سیما هایشان ، جست و خیزکنان موقع رفت و برگشت به مدرسه از سر پیچ میگذشتند و ناگهان مقابل یک درخت بلوط ، شادان و حیران و ترسان میماندند. زمستان بود و بچه ها مقابل در خانه از سرما میلرزیدند و نیمرخشان روی سرخی آتش خانهای که از آن شعله برمیخاست سایه میافکند. زمستان بود و مردی به وسط خیابان رفت ، عینکش را به زمین انداخت و سگی را با گلوله کشت. تابستان بود که او از دل شکستگی بچههایش اطلاع حاصل کرد. آنگاه دوباره پاییز آمد و بچههایش به کمک او احتیاج پیدا کردند. آتیکوس حق داشت. میگفت آدم نمیتواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقعا در کالبد او جا بگیرد و از نظرگاه او به دنیا نگاه کند. تنها روی ایوان ردلی ایستادن هم ، کافی بود. 0 0 Mehrbod 1404/3/23 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 307 - اگه وجدانتان پاک بود ، از چی میترسیدید ؟ - گفتم که صلاح هیچ سیاهی نبود تو یک همچی تلهای بیفته. - اما شما تو تله نبودید ... شما ادعا دارید که در مقابل خانم یوئل مقاومت میکردید. میترسیدید آسیبی بهتون برسونه ؟ آدم به این گندگی فرار میکنه ؟ - نه خیر آقا ، میترسیدم کارم به محکمه بکشه. همون طور که کشید. - از توقیف میترسیدید. میترسیدید مجبور بشید با کارهایی که کردید رو به رو بشید ؟ - نه خیر آقا ، ترسیدم با کارهایی که نکردهام روبهرو بشم. 0 0 Mehrbod 1404/2/28 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 72 به فرض اینکه آقای آرتور بخواد به آسمون بره. مانعی نداره که لااقل هر چند وقت یک بار رو ایوان بیاد. آتیکوس میگه خدا بندههاشو همون قدر دوست داره که اون ها خودشون رو. خانم ماودی حرکت گهوارهای صندلیاش را متوقف کرد و با لحن جدیتری گفت : تو واسه فهم این مطلب هنوز خیلی بچهای ، اما بعضی وقت ها انجیل تو دست بعضی ها بدتر از یک بطری نوشیدنی تو دست ... فرض کنیم پدر تو است. 0 0 Sara Rezaei 1404/4/3 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 44 اسکات، تو اگه بتونی قبل از هر چیز یک فن کوچولو را یاد بگیری، خیلی آسون میتونی با همهجور آدمی کنار بیایی. اگه بخوای با کسی تفاهم داشته باشی باید یاد بگیری به همهچیز از نقطه نظر او نگاه کنی. 0 1 سمیرا 1404/2/2 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 335 اگه همهی مردم یک جورند، پس چرا نمیتونند باهم بسازند؟ اگه همه باهم مساویند، چرا فکر و ذکرشون فقط اینکه همدیگر رو تحقیر کنند؟ 0 10 Mehrbod 1404/3/23 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 317 شما از حقیقت خبر دارید و حقیقت این است ، بعضی از سیاه ها دروغ میگویند ، بعضی از آن ها فاسدالاخلاقاند و بعضی به زن ها چه سیاه و چه سفید چشم دارند. اما این حقیقت منحصر به نژاد خاصی نیست. این حقیقتی است که شامل نوع بشر میشود. در همین دادگاه ، هیچ کس نیست که هرگز دروغ نگفته باشد و هرگز کاری بر خلاف اخلاق نکرده باشد. مردی هم یافت نمیشو که هرگز از روی هوس به زنی نگاه نکرده باشد. 0 0 Kimia 1402/10/7 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 102 این که صد سال شکست خوردهایم، دلیل این نیست که باز تقلا نکنیم. 0 33 Tiyara banani 1404/1/27 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 359 0 1 Sara Rezaei 1404/4/3 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 68 آدم هایی پیدا میشند که اونقدر غصه اون دنیا رو دارند که هیچوقت یاد نمیگیرند تو این دنیا چهجور باید زندگی کرد. 0 3 midazolam+fentanyl 1404/2/13 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 169 لازم بود عوض اینکه خیال کنی شجاعت در وجود یک مرد تفنگ به دست تجسم پیدا میکنه، شجاعت واقعی را ببینی. آدم از پیش میدونه که شکست میخوره و معهذا شروع میکنه. اعم از اينکه موفق بشه یا نه نتیجه هر چه باشه تلاش میکنه و جلو میره. احتمال برد خیلی کمه، اما گاهی هم آدم میبره، خانم دوبز با جثه چهل و چهار کیلویی اش برنده شد. چیزی که میخواست به دست آورد. وقتی مرد به هیچ چیز و هیچ کس وابستگی نداشت. او شجاع ترین آدمی بود که من میشناختم. 0 2 Mehrbod 1404/3/7 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 120 - آتیکوس ، ما این دعوا را میبریم ؟ - نه ، دختر جان. - پس چرا... - اینکه صد سال شکست خوردهایم ، دلیل این نیست که باز تقلا نکنیم. 0 54 عارفه 1404/3/9 کشتن مرغ مقلد هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 111 " این که صد ساله داریم شکست میخوریم دلیل خوبی نیست که دوباره برای پیروزی تلاش نکنیم." 0 3 رعنا حشمتی 1403/10/27 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 72 آدمهایی پیدا میشند که… که اونقدر غصهٔ اون دنیا رو دارند که هیچوقت یاد نمیگیرند تو این دنیا چهجور باید زندگی کرد. 1 19 Tiyara banani 1404/1/27 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 412 آدم نمی تواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقعا در کالبد او جا بگیرد و از نظرگاه او به دنیا نگاه کند . 0 1 Tiyara banani 1404/1/26 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 60 فرشته تابنده هم مرده و هم زنده، کنار برو از راهم، نپیچ به دور پایم.😂😂😂 0 3
بریدههای کتاب کشتن مرغ مینا Mehrbod 1404/3/24 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 428 به طرف پنجره رفتم ، جلوی آن به تماشای شهر ایستادم. به نظرم رسید که در روشنایی روز از اینجا میشود تا اداره پست را به خوبی دید. روشنایی روز... سیاهی شب پیش چشمم سفید شد. روز بود و همسایه ها سرگرم کار روزانه خود بودند. خانم استفانی از خیابان عبور میکرد تا آخرین خبر ها را برای خانم ریچل نقل کند. خانم ماودی روی گل های آزالهاش خم شده بود. تابستان بود و مردی از دور پدیدار میشد. دو بچه روی پیادهرو به شتاب به استقبال او میدویدند. مرد دستی تکان میداد و بچه ها برای رسیدن به او با هم مسابقه میگذاشتند. باز هم تابستان بود. بچه ها نزدیک تر میآمدند. پسر بچهای یک چوب ماهیگیری پشت سرش روی زمین میکشید و به زحمت قدم برمیداشت. مردی دست ها را توی جیب شلوار کرده ، منتظر ایستاده بود. تابستان بود و بچه هایش در حیاط خانه نمایش کوچک و مندرآوردی عجیبی را بازی میکردند. 0 1 reyhaneh 1403/1/23 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 260 و گویی دولت به معلمان پول می داد تا افراد را دلسرد کنند. 0 4 فرشته سجادی فر 1403/12/11 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 129 میتونی هر چی گنجشک دلت خواست بزنی، ولی یادت باشه جیم، کشتن مرغ مینا گناهه. 0 12 Fatemeh 1403/12/25 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 167 «کال، چرا وقتی میدونی درست نیست با کا... با سیاهها به لهجۀ خودشون حرف میزنی؟» «واسه اینکه اولاً خودم سیاه هستم...» جیم مداخله کرد: «دلیل نشد که وقتی میتونی صحیح حرف بزنی، لهجۀ اونها را تقلید کنی». کالپورنیا کلاهش را کمی بالا زد، سرش را خاراند و دوباره آن را با دقت تا روی گوشها پایین آورد: «توضیحش مشکله، مثلاً فرض کنیم تو و اسکات تو خونه با هم به لهجۀ سیاهها حرف بزنین. قشنگه؟ نه! همین طوره اگه من با لهجۀ سفیدها تو کلیسا یا با همسایههام حرف بزنم آنوقت خیال میکنند میخوام بهشون فیس و افاده بفروشم». گفتم: «ولی آخه تو واقعاً بهتر از اونها میتونی حرف بزنی». «لازم نیست آدم هر چه بلده نشون بده. نه خوبه که آدم به خودش بباله نه مردم از کسی که بیشتر از آنها چیز بلده خوششون میآد. این کار عصبانیشون میکنه. با صحیح حرف زدن نمیشه اونها را عوض کرد. اگه بخواند، خودشون صحیح حرف زدن را یاد میگیرند. اگه نه آدم یا باید دهنش را ببنده یا با زبون خودشون باهاشون حرف بزنه» 0 0 طاهره گوهری 1403/2/14 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 147 هر کس حق داره هر طور میخواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند. اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم باید بتوانم با خودم زندگی کنم. وجدان آدم تنها چیزی است که نمیتواند تابع نظر اکثریت باشد. 0 10 Mehrbod 1404/3/24 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 429 پاییز بود و بچه هایش روی پیاده روی مقابل خانه خانم دوباره با هم کتک کاری میکردند. پسر بچه به خواهرش کمک کرد تا از زمین بلند شود و آنگاه به طرف خانه را افتادند. پاییز بود و بچه هایش با انعکاسی از غم ها و شادی های روز به روی سیما هایشان ، جست و خیزکنان موقع رفت و برگشت به مدرسه از سر پیچ میگذشتند و ناگهان مقابل یک درخت بلوط ، شادان و حیران و ترسان میماندند. زمستان بود و بچه ها مقابل در خانه از سرما میلرزیدند و نیمرخشان روی سرخی آتش خانهای که از آن شعله برمیخاست سایه میافکند. زمستان بود و مردی به وسط خیابان رفت ، عینکش را به زمین انداخت و سگی را با گلوله کشت. تابستان بود که او از دل شکستگی بچههایش اطلاع حاصل کرد. آنگاه دوباره پاییز آمد و بچههایش به کمک او احتیاج پیدا کردند. آتیکوس حق داشت. میگفت آدم نمیتواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقعا در کالبد او جا بگیرد و از نظرگاه او به دنیا نگاه کند. تنها روی ایوان ردلی ایستادن هم ، کافی بود. 0 0 Mehrbod 1404/3/23 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 307 - اگه وجدانتان پاک بود ، از چی میترسیدید ؟ - گفتم که صلاح هیچ سیاهی نبود تو یک همچی تلهای بیفته. - اما شما تو تله نبودید ... شما ادعا دارید که در مقابل خانم یوئل مقاومت میکردید. میترسیدید آسیبی بهتون برسونه ؟ آدم به این گندگی فرار میکنه ؟ - نه خیر آقا ، میترسیدم کارم به محکمه بکشه. همون طور که کشید. - از توقیف میترسیدید. میترسیدید مجبور بشید با کارهایی که کردید رو به رو بشید ؟ - نه خیر آقا ، ترسیدم با کارهایی که نکردهام روبهرو بشم. 0 0 Mehrbod 1404/2/28 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 72 به فرض اینکه آقای آرتور بخواد به آسمون بره. مانعی نداره که لااقل هر چند وقت یک بار رو ایوان بیاد. آتیکوس میگه خدا بندههاشو همون قدر دوست داره که اون ها خودشون رو. خانم ماودی حرکت گهوارهای صندلیاش را متوقف کرد و با لحن جدیتری گفت : تو واسه فهم این مطلب هنوز خیلی بچهای ، اما بعضی وقت ها انجیل تو دست بعضی ها بدتر از یک بطری نوشیدنی تو دست ... فرض کنیم پدر تو است. 0 0 Sara Rezaei 1404/4/3 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 44 اسکات، تو اگه بتونی قبل از هر چیز یک فن کوچولو را یاد بگیری، خیلی آسون میتونی با همهجور آدمی کنار بیایی. اگه بخوای با کسی تفاهم داشته باشی باید یاد بگیری به همهچیز از نقطه نظر او نگاه کنی. 0 1 سمیرا 1404/2/2 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 335 اگه همهی مردم یک جورند، پس چرا نمیتونند باهم بسازند؟ اگه همه باهم مساویند، چرا فکر و ذکرشون فقط اینکه همدیگر رو تحقیر کنند؟ 0 10 Mehrbod 1404/3/23 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 317 شما از حقیقت خبر دارید و حقیقت این است ، بعضی از سیاه ها دروغ میگویند ، بعضی از آن ها فاسدالاخلاقاند و بعضی به زن ها چه سیاه و چه سفید چشم دارند. اما این حقیقت منحصر به نژاد خاصی نیست. این حقیقتی است که شامل نوع بشر میشود. در همین دادگاه ، هیچ کس نیست که هرگز دروغ نگفته باشد و هرگز کاری بر خلاف اخلاق نکرده باشد. مردی هم یافت نمیشو که هرگز از روی هوس به زنی نگاه نکرده باشد. 0 0 Kimia 1402/10/7 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 102 این که صد سال شکست خوردهایم، دلیل این نیست که باز تقلا نکنیم. 0 33 Tiyara banani 1404/1/27 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 359 0 1 Sara Rezaei 1404/4/3 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 68 آدم هایی پیدا میشند که اونقدر غصه اون دنیا رو دارند که هیچوقت یاد نمیگیرند تو این دنیا چهجور باید زندگی کرد. 0 3 midazolam+fentanyl 1404/2/13 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 169 لازم بود عوض اینکه خیال کنی شجاعت در وجود یک مرد تفنگ به دست تجسم پیدا میکنه، شجاعت واقعی را ببینی. آدم از پیش میدونه که شکست میخوره و معهذا شروع میکنه. اعم از اينکه موفق بشه یا نه نتیجه هر چه باشه تلاش میکنه و جلو میره. احتمال برد خیلی کمه، اما گاهی هم آدم میبره، خانم دوبز با جثه چهل و چهار کیلویی اش برنده شد. چیزی که میخواست به دست آورد. وقتی مرد به هیچ چیز و هیچ کس وابستگی نداشت. او شجاع ترین آدمی بود که من میشناختم. 0 2 Mehrbod 1404/3/7 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 120 - آتیکوس ، ما این دعوا را میبریم ؟ - نه ، دختر جان. - پس چرا... - اینکه صد سال شکست خوردهایم ، دلیل این نیست که باز تقلا نکنیم. 0 54 عارفه 1404/3/9 کشتن مرغ مقلد هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 111 " این که صد ساله داریم شکست میخوریم دلیل خوبی نیست که دوباره برای پیروزی تلاش نکنیم." 0 3 رعنا حشمتی 1403/10/27 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 72 آدمهایی پیدا میشند که… که اونقدر غصهٔ اون دنیا رو دارند که هیچوقت یاد نمیگیرند تو این دنیا چهجور باید زندگی کرد. 1 19 Tiyara banani 1404/1/27 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 412 آدم نمی تواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقعا در کالبد او جا بگیرد و از نظرگاه او به دنیا نگاه کند . 0 1 Tiyara banani 1404/1/26 کشتن مرغ مینا هارپر لی 4.3 93 صفحۀ 60 فرشته تابنده هم مرده و هم زنده، کنار برو از راهم، نپیچ به دور پایم.😂😂😂 0 3