بریده کتابهای داس مرگ؛ پژواک آراد ارجمندی دیروز داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 167 مردم چیزی رو از اتفاق ها برداشت می کنن که مورد نیاز شونه. 0 8 آتنا سلیمانی 1403/1/25 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 640 لبخند مرد جان میگیرد. چشمهایش از اشک پر میشوند و چنان آرام فرو میافتند که گویی گرانش هم آرامتر و آسانگیرتر شده. سیترا میپرسد: «اون اتفاقها مال کِی بود؟» روئن جواب میدهد: «یه لحظه پیش، همین یه لحظه پیش بود.» 0 6 S.A 1402/9/17 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 528 داس ولتا زمانی به روئن گفته بود《اگه همه ی آدم های عوضی دنیارو خوشه چینی کنیم که دیگه عملا کسی باقی نمیمونه》 0 9 پناهنده ی کلمات ✨💙 1403/2/12 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 300 پیدا کردن چیزی که جلوی چشمت پنهان شده ، از همه چی سخت تره 0 11 پناهنده ی کلمات ✨💙 1403/2/12 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 172 ما هرگز نمی دونیم کدوم یک از انتخاب هامون به لحظه های سرنوشت ساز زندگیمون منتهی می شن. نگاه کردن به سمت چپ به جای راست تعیین می کنه چه کسی رو ببینیم و چه کسی از کنارمون می گذره . گرفتن یا نگرفتن فقط یه تماس تلفنی می تونه مسیر زندگیمون رو مشخص کنه 0 3 پناهنده ی کلمات ✨💙 1403/2/12 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 335 ترس پدر بزرگوار احترامه 0 9 نازنینزهرا زهرهوند 1403/6/1 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 534 تلاش برای تغییر دنیا یک مشکل داشت و آن هم این بود که تو تنها کسی نبودی که چنین قصدی داشت. به بازی طنابکشیِ بیپایانی میمانست که بازیکنان زورمندی دارد و طناب را نهتنها در جهات مختلف تو، بلکه از همهسو میکشند. حتی اگر موفق میشدی در برابر همهی آن عوامل دیگر پیشرفت بکنی، بالاخره زمانی میرسید که خواهناخواه تعادلت را از دست میدادی. 0 3 Ayeh 2 روز پیش داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 580 مردگان گذر زمان را نمی سنجند . یک دقیقه و یک ساعت و یک قرن همه در نظرشان یکی است. شاید نه میلیون سال بگذرد که هر کدام نام یکی از گونه های جانوری زمین را برخورد دارند اما با گردشی یگانه به دور خورشید تفاوتی نخواهند داشت. نه حرارت شعله هارا حس می کنند و نه سرمای فضا را. از اندوه عزیزان بازمانده شان رنج نمی کشند و بار خشم کارهایی که هنوز نکرده بودند بر دوششان نیست. نه در آرامش اند و در پریشانی . آنها هیچ نیستند، رفته اند. مقصد بعدی شان بی نهایت است و راز هایی که شاید آنجا در انتظارشان باشد. چیزی برای مردگان باقی نمانده جز باوری خاموش به آن بی نهایت رازآلود؛ حتی اگر بر این باور باشند که جز بی نهایت های بیشمار چیزی در انتظارشان نیست. باور داشتن به هیچ نیز خود در حکم باور داشتن به چیزی است و فقط با رسیدن به بی نهایت است که می شود از حقیقت همه چیز آگاه شد. مرده وارها نیز شباهت بسیاری به مردگان دارند اما با یک تفاوت: آنها بی نهایت را نمی شناسند پس لازم نیست نگران فراسو باشند. آنها چیزی دارند که مردگان از آن بی بهره اند. آن ها آینده ای دارند یا دست کم امید به داشتن آینده ای. 0 0 آتنا سلیمانی 1403/1/20 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 313 وقتی تنها هدف زندگیتان از کار انداختن تپش قلب مردمان بود، دلیلی نداشت تلاش کنید خودتان را در آن قلب ها جا کنید. 0 3
بریده کتابهای داس مرگ؛ پژواک آراد ارجمندی دیروز داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 167 مردم چیزی رو از اتفاق ها برداشت می کنن که مورد نیاز شونه. 0 8 آتنا سلیمانی 1403/1/25 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 640 لبخند مرد جان میگیرد. چشمهایش از اشک پر میشوند و چنان آرام فرو میافتند که گویی گرانش هم آرامتر و آسانگیرتر شده. سیترا میپرسد: «اون اتفاقها مال کِی بود؟» روئن جواب میدهد: «یه لحظه پیش، همین یه لحظه پیش بود.» 0 6 S.A 1402/9/17 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 528 داس ولتا زمانی به روئن گفته بود《اگه همه ی آدم های عوضی دنیارو خوشه چینی کنیم که دیگه عملا کسی باقی نمیمونه》 0 9 پناهنده ی کلمات ✨💙 1403/2/12 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 300 پیدا کردن چیزی که جلوی چشمت پنهان شده ، از همه چی سخت تره 0 11 پناهنده ی کلمات ✨💙 1403/2/12 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 172 ما هرگز نمی دونیم کدوم یک از انتخاب هامون به لحظه های سرنوشت ساز زندگیمون منتهی می شن. نگاه کردن به سمت چپ به جای راست تعیین می کنه چه کسی رو ببینیم و چه کسی از کنارمون می گذره . گرفتن یا نگرفتن فقط یه تماس تلفنی می تونه مسیر زندگیمون رو مشخص کنه 0 3 پناهنده ی کلمات ✨💙 1403/2/12 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 335 ترس پدر بزرگوار احترامه 0 9 نازنینزهرا زهرهوند 1403/6/1 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 534 تلاش برای تغییر دنیا یک مشکل داشت و آن هم این بود که تو تنها کسی نبودی که چنین قصدی داشت. به بازی طنابکشیِ بیپایانی میمانست که بازیکنان زورمندی دارد و طناب را نهتنها در جهات مختلف تو، بلکه از همهسو میکشند. حتی اگر موفق میشدی در برابر همهی آن عوامل دیگر پیشرفت بکنی، بالاخره زمانی میرسید که خواهناخواه تعادلت را از دست میدادی. 0 3 Ayeh 2 روز پیش داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 580 مردگان گذر زمان را نمی سنجند . یک دقیقه و یک ساعت و یک قرن همه در نظرشان یکی است. شاید نه میلیون سال بگذرد که هر کدام نام یکی از گونه های جانوری زمین را برخورد دارند اما با گردشی یگانه به دور خورشید تفاوتی نخواهند داشت. نه حرارت شعله هارا حس می کنند و نه سرمای فضا را. از اندوه عزیزان بازمانده شان رنج نمی کشند و بار خشم کارهایی که هنوز نکرده بودند بر دوششان نیست. نه در آرامش اند و در پریشانی . آنها هیچ نیستند، رفته اند. مقصد بعدی شان بی نهایت است و راز هایی که شاید آنجا در انتظارشان باشد. چیزی برای مردگان باقی نمانده جز باوری خاموش به آن بی نهایت رازآلود؛ حتی اگر بر این باور باشند که جز بی نهایت های بیشمار چیزی در انتظارشان نیست. باور داشتن به هیچ نیز خود در حکم باور داشتن به چیزی است و فقط با رسیدن به بی نهایت است که می شود از حقیقت همه چیز آگاه شد. مرده وارها نیز شباهت بسیاری به مردگان دارند اما با یک تفاوت: آنها بی نهایت را نمی شناسند پس لازم نیست نگران فراسو باشند. آنها چیزی دارند که مردگان از آن بی بهره اند. آن ها آینده ای دارند یا دست کم امید به داشتن آینده ای. 0 0 آتنا سلیمانی 1403/1/20 داس مرگ؛ پژواک جلد 3 نیل شوسترمن 4.6 25 صفحۀ 313 وقتی تنها هدف زندگیتان از کار انداختن تپش قلب مردمان بود، دلیلی نداشت تلاش کنید خودتان را در آن قلب ها جا کنید. 0 3