بریدههای کتاب زایو 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/8/8 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 205 جمهوری اسلامی فلسطین ساعت: ۱۱:۱۳ 0 4 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/8/8 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 226 پدرم راست میگفت؛ ساختن همیشه سختتره! اما گاهی چیزهایی لایق خراب شدن و محکوم به نابودی هستن! 0 1 فاطمه سادات رضادوست 1403/11/7 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 289 از پنجره هوارو به بیرون نگاه کرد. از ارتفاع زیاد به زمین چشم دوخت.متوجه درخشش طلایی رنگ گنبد بیت المقدس شد؛ مانند یک ستاره در میاد ابر ها... 0 2 Jupiter 1403/8/29 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 94 توماس با شعف به حافظ و سپس به چشمان دکتر پارسا خیره شد. با وجد و خوشحالی به او نگاه میکرد. سپس آرام و از اعماق وجود گفت: مدت بسیار زیادیه که ما دنبال شما میگردیم، دکتر پارسا! مدت خیلی زیادی! 0 1 آفتاب شریفیراد 1402/8/22 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 218 باید ادامه داد، به خاطر اون دانشمندایی که همراه شما بودن و برای شکستن ساختار ویروس، جونشون رو از دست دادن، باید ادامه داد..... 0 4 آیوی 1403/12/3 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 231 my fire burn me first آتش من اول خودم رو می سوزونه 0 1 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/8/8 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 120 اما ادواردو نگاهی به عکس انداخت و به آرامی و با اطمینان خاصی که در صدایش بود پاسخ توماس را داد: _میارزید! و عکس را بوسید. 0 2 آیوی 1403/12/1 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 172 داستان رهبران بزرگ دنیا،هیچ وقت فراموش شدنی نیست.رهبران بزرگ،نگین حلقهٔ تاریخ اند 0 12 شادی حسینی 1403/7/13 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 128 0 16 بلو🩵🦋 1403/8/15 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 100 0 3 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/2/15 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 249 همه دکتر پارسا را در آغوش گرفتند. او آرام آرام بلند شد. در بدنش احساس ضعف و درد داشت. از پنجره هوارو به بیرون نگاه کرد. از ارتفاع زیاد به زمین چشم دوخت. متوجه درخشش طلایی رنگ گنبد بیت المقدس شد؛ مانند یک ستاره در میان ابرها. 0 9 Jupiter 1403/6/13 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 123 عینکش را برداشت و کتاب قطور را روی میز بست، با دقت به چهرهی دکتر پارسا و حافظ نگاه کرد و گفت: تاریخ، چیز خوبیه. شاید بشه گفت علم شگفتیهاست! و شگفتانگیزترین درسش اینه که داستان آدم همانند چرخهایه که دائم تکرار شدنیه، و جملهی آخر هر کتاب تاریخ، تنها یک کلمهست، عبرت! 1 1 عرفان صادقی 1403/12/1 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 213 خراب کردن خیلی راحته. چیزی که دشوار و مهمه، ساختنه! 0 0 فاطمه ثائبی 1402/4/11 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 1 دحاجوحخاخاحلحااحاااااا 0 0 زهرا 1403/3/29 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 155 توی این دنیا بعضی از زور ثروت می میرن و بعضی از فقر 0 2 زهرا 1403/3/27 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 1 این گذر زمان است که مشخص می کند چیزی ارزش است یا فضاحت و گذر زمان در حال وقوع است حتی الان! 0 1 زهرا 1403/3/28 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 102 در زندگی همیشه بزرگ ترین ضربه هارو اون هایی به آدم می زنن که اصلا پیدا نیستن و نمیدونی کجا هستن و چه کاره اند 0 1 شادی حسینی 1403/8/10 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 218 گاهی وقتا آدم هایی حماقت رو ضمانت زندگی شون فرض میکنن . اون وقت ، چه خون هایی که ضامن عقیده ها خواهد شد! 0 8 آیوی 1403/12/3 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 261 ساختن همیشه سخت تره!اما گاهی چیزهایی لایق خراب شدن و محکوم به نابودی هستن! 0 1 حُسنی صف آرا 1402/4/4 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 19 _ من با شما هیچ جا نمیام، تا زمانی که خودتون رو معرفی کنین. آن دو مرد، با تعجب به هم نگاه کردند. مردی که سمت راست ایستاده بود، گردنش را کج کرد، سرش را کمی خاراند و بعد از توی کتش، یک کیف چرمی بیرون آورد. آن را باز کرد و جلوی صورت دکتر پارسا نگه داشت. برق هولوگرام روی کارت شناسایی، دکتر پارسا را شوکه کرد. با تعجب نوشته ی روی کارت را با صدای بلند خواند:((سازمان محرمانه آلودگی میکروبی و امنیتی)) و آرم مامور ویژه حفاظت بر تعجب دکتر پارسا افزود. سیاهی چشمانش میان کارت شناسایی و چهره ی عجیب آن دو مامور ویژه در رفت و آمد بود. _ دکتر علی پارسا! از این لحظه به بعد، ما محافظ ویژه ی شما هستیم! 0 0
بریدههای کتاب زایو 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/8/8 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 205 جمهوری اسلامی فلسطین ساعت: ۱۱:۱۳ 0 4 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/8/8 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 226 پدرم راست میگفت؛ ساختن همیشه سختتره! اما گاهی چیزهایی لایق خراب شدن و محکوم به نابودی هستن! 0 1 فاطمه سادات رضادوست 1403/11/7 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 289 از پنجره هوارو به بیرون نگاه کرد. از ارتفاع زیاد به زمین چشم دوخت.متوجه درخشش طلایی رنگ گنبد بیت المقدس شد؛ مانند یک ستاره در میاد ابر ها... 0 2 Jupiter 1403/8/29 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 94 توماس با شعف به حافظ و سپس به چشمان دکتر پارسا خیره شد. با وجد و خوشحالی به او نگاه میکرد. سپس آرام و از اعماق وجود گفت: مدت بسیار زیادیه که ما دنبال شما میگردیم، دکتر پارسا! مدت خیلی زیادی! 0 1 آفتاب شریفیراد 1402/8/22 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 218 باید ادامه داد، به خاطر اون دانشمندایی که همراه شما بودن و برای شکستن ساختار ویروس، جونشون رو از دست دادن، باید ادامه داد..... 0 4 آیوی 1403/12/3 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 231 my fire burn me first آتش من اول خودم رو می سوزونه 0 1 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1403/8/8 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 120 اما ادواردو نگاهی به عکس انداخت و به آرامی و با اطمینان خاصی که در صدایش بود پاسخ توماس را داد: _میارزید! و عکس را بوسید. 0 2 آیوی 1403/12/1 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 172 داستان رهبران بزرگ دنیا،هیچ وقت فراموش شدنی نیست.رهبران بزرگ،نگین حلقهٔ تاریخ اند 0 12 شادی حسینی 1403/7/13 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 128 0 16 بلو🩵🦋 1403/8/15 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 100 0 3 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/2/15 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 249 همه دکتر پارسا را در آغوش گرفتند. او آرام آرام بلند شد. در بدنش احساس ضعف و درد داشت. از پنجره هوارو به بیرون نگاه کرد. از ارتفاع زیاد به زمین چشم دوخت. متوجه درخشش طلایی رنگ گنبد بیت المقدس شد؛ مانند یک ستاره در میان ابرها. 0 9 Jupiter 1403/6/13 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 123 عینکش را برداشت و کتاب قطور را روی میز بست، با دقت به چهرهی دکتر پارسا و حافظ نگاه کرد و گفت: تاریخ، چیز خوبیه. شاید بشه گفت علم شگفتیهاست! و شگفتانگیزترین درسش اینه که داستان آدم همانند چرخهایه که دائم تکرار شدنیه، و جملهی آخر هر کتاب تاریخ، تنها یک کلمهست، عبرت! 1 1 عرفان صادقی 1403/12/1 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 213 خراب کردن خیلی راحته. چیزی که دشوار و مهمه، ساختنه! 0 0 فاطمه ثائبی 1402/4/11 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 1 دحاجوحخاخاحلحااحاااااا 0 0 زهرا 1403/3/29 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 155 توی این دنیا بعضی از زور ثروت می میرن و بعضی از فقر 0 2 زهرا 1403/3/27 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 1 این گذر زمان است که مشخص می کند چیزی ارزش است یا فضاحت و گذر زمان در حال وقوع است حتی الان! 0 1 زهرا 1403/3/28 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 102 در زندگی همیشه بزرگ ترین ضربه هارو اون هایی به آدم می زنن که اصلا پیدا نیستن و نمیدونی کجا هستن و چه کاره اند 0 1 شادی حسینی 1403/8/10 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 218 گاهی وقتا آدم هایی حماقت رو ضمانت زندگی شون فرض میکنن . اون وقت ، چه خون هایی که ضامن عقیده ها خواهد شد! 0 8 آیوی 1403/12/3 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 261 ساختن همیشه سخت تره!اما گاهی چیزهایی لایق خراب شدن و محکوم به نابودی هستن! 0 1 حُسنی صف آرا 1402/4/4 زایو مصطفی رضایی 3.9 93 صفحۀ 19 _ من با شما هیچ جا نمیام، تا زمانی که خودتون رو معرفی کنین. آن دو مرد، با تعجب به هم نگاه کردند. مردی که سمت راست ایستاده بود، گردنش را کج کرد، سرش را کمی خاراند و بعد از توی کتش، یک کیف چرمی بیرون آورد. آن را باز کرد و جلوی صورت دکتر پارسا نگه داشت. برق هولوگرام روی کارت شناسایی، دکتر پارسا را شوکه کرد. با تعجب نوشته ی روی کارت را با صدای بلند خواند:((سازمان محرمانه آلودگی میکروبی و امنیتی)) و آرم مامور ویژه حفاظت بر تعجب دکتر پارسا افزود. سیاهی چشمانش میان کارت شناسایی و چهره ی عجیب آن دو مامور ویژه در رفت و آمد بود. _ دکتر علی پارسا! از این لحظه به بعد، ما محافظ ویژه ی شما هستیم! 0 0