بریدههای کتاب داستان فلسفه روشنا 1402/4/27 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 32 من افلاتون را گرامی میدارم اما حقیقت از او هم گرامیتر است. ارستو 0 8 Sobhan 1404/3/14 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 8 چهبسا که برای پارهای از مهمترین مسائلمان هیچگاه جوابی پیدا نکنیم. ولی خود این امر هم چیزی نیست که از پیش بتوان دانست. بنابراین باید به سراغ همهٔ مسائل مورپ علاقهمان برویم. 0 0 روشنا 1402/5/15 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 118 نه در نظر و نه در عمل، هیچ اندیشمند سیاسی واحد یا حتی گروه کوچکی از رهبران سیاسی نمیتواند جامعه توسعهیافته را به طور کامل از میان بردارد و جامعهای مناسبتر را جایگزین آن سازد. (این اعتراض اصلی برک به کارهای انقلابیون فرانسه بود.) به عقیده او [برک]، تنها حالت قابل قبول تغییر سیاسی که با واقعیت تناسب دارد، تغییر تدریجیِ ساختاری است و نه تغییر انقلابی. جالب بود اما کتاب دلایلی که برک داشت رو ذکر نکرده بود. 🤔 2 2 روشنا 1402/4/29 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 42 هر استدلال یا برهانی از مقدماتی منشأ گرفته که فقط فرضهایی است اثباتنشده که اگر بخواهید حقیقت آنها را هم با استدلال یا برهانهای منطقی دیگری اثبات کنید، آن وقت همینها هم باید بر پایه مقدمات ثابتنشده دیگری قرار گیرند. بنابراین، این وضعیت همینطور تا بینهایت ادامه خواهد داشت. هیچ زمینه محکمی برای اطمینان کامل و نهایی وجود ندارد. همیشه این اشکال تو ذهنم وول میخورد و مغزم رو به هم میریخت، خب حالا فهمیدم سالها قبل هم کسایی این موضوع به ذهنشون اومده، چه خوبه از نظر زمانی جلوتریم و به افکار هزاران نفر قبل خودمون دسترسی داریم 😂💫 0 1 روشنا 1402/4/31 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 51 (در توضیح باورهای بنیادین مسیحیت) خدا دنیای ما را آفرید و آنگاه به دنیای آفریده خود آمد تا همچون یکی از انسانها در آن زندگی کند و در قالب مردی به نام عیسی بر روی زمین، در ناحیه خاصی از فلسطین و در زمان خاصی پدیدار گشت و عمری را طی کرد که سیر مشخصی داشت که مدارک تاریخی آن را در دست داریم. واقعا بحث تحریف باورهای دینی و وارد شدن اسطورهها به دین و در ادامه مقدس شمردن این باورها خیلی جای تفکر داره و چه ضربههایی که انسان از این باورها نخورده! بعد خوندن این قسمت، به این فکر میکردم که اگر من هم در جامعه مسیحی به دنیا میاومدم و از کودکی این تفسیر رو میشنیدم و برام مقدس بود، بعدها اگر کسی بهم میگفت مسیح خدا نبود بلکه انسانی بود مثل ما و فرستاده خدا برای انسانها بود؛ برآشفته میشدم و فکر میکردم اون فرد با سخنش به مسیح توهین میکنه و در حد یک انسان پایین میاره و اون فرد رو گمراه میدونستم... 0 3 روشنا 1402/5/17 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 136 ظاهراً چارهای نداریم جز اینکه باور داشته باشیم که حداقل گاهی وقتها، چیزی به نام اختیار وجود دارد. اما همین باور، به این معنی است که پذیرفتهایم بعضی از حرکتهای مادی اشیای مادی در مکان، به طور کامل طبق قوانین علمی تعیین نمیشود؛ علت بعضی از این حرکات، عملکرد آزاد ارادهٔ ما است و کلمهٔ آزاد در این زمینه یعنی به خواست شخص و آگاهانه انجام شده، و قوانین علمی بر آن حکمفرما نبوده است. بنابراین، به گفتهٔ کانت- چه آن را تصدیق کنیم و چه نکنیم- ما، در واقع باور داریم که فقط دنیای تجربی نیست که وجود دارد. ما باور داریم که حوزهی غیرتجربی هم هست و تصمیماتی در آن گرفته میشود که بر حرکات جسمی ما تأثیر دارد. 0 2 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/8/4 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 38 ارسطو: انسان ذاتاً حیوان سیاسی است. 0 1 روشنا 1402/5/10 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 98 جمع کل هر مجموعهای از امکانهای همساز، یک جهان ممکن را تشکیل میدهد، که تعدادشان نامحدود است. لایبنیتس بر این عقیده بود که خدا میتوانسته هرنوع جهانی را که میخواست خلق کند، البته به شرطی که جهانی ممکن میبود؛ اما خدا به عنوان یک وجود کامل تصمیم گرفت بهترین جهان ممکن را بیافریند. جهانی که اختیار یا اراده آزاد و در نتیجه گناه و شرارت در آن باشد، بهتر است از جهانی که اختیار در آن نباشد. و این توضیح میدهد که چرا خدایی کامل جهانی را آفریده که در آن این همه بدی هست. 0 4 ریحانه 1402/12/15 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 137 0 10 روشنا 1402/4/23 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 8 If there is a God, he's a great mathematician. Paul dirac انگار همانطور که گفتهاند: «خدا ریاضیدان است.» (البته ترجمهی دقیق جمله انگلیسی بالا میشه، اگه خدایی وجود داشته باشه، ریاضیدان معرکهایه. به نظرم اومد که منظور کتاب، همین جمله پائول دیراک بود.) 0 4 روشنا 1402/5/18 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 140 برای وجود داشتن اشیای مختلف، باید تفکیک و تمایز میان آن اشیا امکانپذیر باشد و تفکیک و تمایز فقط در قلمرویی ممکن میشود که زمان و مکان در آن وجود داشته باشد. دو شیء در صورتی با یکدیگر تفاوت دارند که یا در زمان و یا در مکان از هم متمایز باشند واگرنه تفاوتی با هم ندارند و هردو شیئی واحداند. حتی شیئی انتزاعی مثل عدد طبیعی یا حرف الفبا، برای آنکه با دیگری تفاوت داشته باشد باید در مفهوم تسلسل قرار گیرد (تقدم یا تاخرشان نسبت به یکدیگر مشخص شود) و باز نهایتاً فقط با ارجاع به زمان یا مکان، تفاوت یا وجه تمایزی پیدا میشود. بنابراین شوپنهاور میگوید در خارج از حوزهای که زمان و مکان در آن حکمفرما است، هیچ تفاوت و تمایزی ممکن نیست وجود داشته باشد و باید همهچیز یکی و نامتمایز باشد. 0 0 روشنا 1402/5/28 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 224 در سیاست هم مانند سایر علوم، ما دائماً افکار تثبیتشده را با افکاری عوض میکنیم که امیدواریم بهتر باشند. جامعه هم دائماً در حال تغییر و تحول است و سرعت این تغییرات بهطور فزایندهای بیشتر میشود. در چنین شرایطی، ایجاد و تداوم جامعهای آرمانی اصلاً امکان ندارد. آنچه باید انجام شود، اداره فرایند تغییر و تحولات بیپایانی است که امکان توقف ندارد. 0 3 روشنا 1402/5/17 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 135 دنیا آن طور که به نظر ما میرسد، نه هرج و مرج است و نه تودهای آشفته، بلکه نظم در انواع بسیار مختلفی بر آن حکمفرماست. اشیا در فضای سهبُعدی در کنار هم وجود دارند و همگی یکدیگر را طبق قانون عکس مربع فاصله جذب میکنند؛ جنبشها و فرایندها بهموازات هم در بُعد چهارم،زمان، جریان دارد. بسیاری از این فرایندها پیوند علّی با هم دارند و از راههایی منظم و قابل پیشبینی که با معادلات ریاضی میتوان بیانشان کرد، با هم در تعاملاند. 0 8 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/8/4 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 36 ارسطو: همهی آدمیان بالطبع خواهان دانستناند. 0 3 روشنا 1402/5/22 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 170 آنچه موجب از بین رفتن اکثر آنها [مکاتب فکری مارکسیستی مختلف] شد، این واقعیت بود که هرجا جنبشهای سیاسی مارکسیستی به قدرت رسیدند، نتیجهاش همیشه و بدون استثنا برپایی دیکتاتوری دیوانسالار بود که کوچکترین شباهتی با آن جامعهای نداشت که به نظر مارکس باید به طور اجتنابناپذیری ایجاد میشد. همچنین وضع اقتصادی چنین جوامعی بدون استثنا رو به خرابی میرفت و به جای شکوفایی، فقیرتر میشدند. بنابراین حکومت مارکسیستی هم استبداد و هم فقر را برای مردم به ارمغان میآورد. این اوضاع در درازمدت باعث شد تا تقریباً همه، به استثنای گروهی انگشتشمار، به این نتیجه برسند که حتماً چیزی در نظریهٔ مارکسیسم اشتباه است. اما تا این زمان، تاثیرات غیرمستقیم عقاید مارکس در سراسر عرصهٔ فرهنگ نوین گسترش یافته بود. بنابراین با اینکه امروزه طرفداران واقعی مارکسیسم تعدادشان کم است اما تفکر مارکسیستی همچون عنصر مهمی در حوزهٔ افکار «نوین» و از جمله در حوزهٔ ادبیات و هنر، تأثیرگذار است. 3 14 روشنا 1402/4/23 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 22 به انسانی که درستکار بماند، هرگز هیچ آسیب واقعی طولانیمدتی وارد نمیشود. این دنیا چنان بیثبات است که هرکسی امکان دارد همه اموالش را از دست دهد و ناعادلانه به زندان بیفتد یا بر اثر حادثه یا بیماری، زمینگیر شود؛ اما اینها حوادثی در جریان حیاتی گذراست که، به هر حال، خیلی زود خاتمه مییابد. بداقبالیهایتان نسبتاً بیاهمیت خواهد بود اگر روح شما سالم بماند. فاجعه واقعی برای انسان فاسد شدن روح اوست. از این رو، آن کس که مورد بیعدالتی قرار میگیرد، بسیار بسیار کمتر از کسی آسیب میبیند که مرتکب بیعدالتی میشود. ما باید به حال کسی که مرتکب بیعدالتی شده دل بسوزانیم نه برای قربانی آن. این نظر سقراطه، خیلی دوست دارم بدونم نظر شما چیه؟ 0 8 روشنا 1402/5/9 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 94 اسپینوزا با بینشی مدتها قبل از فروید استدلال میکرد که احساس فاعل مختار بودنمان، فقط توهمی است بر این اساس که ما اغلب از علتهای واقعی اعمالمان آگاه نیستیم؛ و رسیدن به این آگاهی از طریق تفکر، میتواند آزادمان سازد البته نه به طوری که، به معنای واقعی کلمه، فاعل مختار شویم بلکه ادراک و بینش درونی به ما میدهد تا بتوانیم هرچیزی را همانگونه که هست، بپذیریم. 0 5 Sobhan 1404/3/14 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 7 فیلسوف خوب در استدلال فلسفی خود به دین توسل نمیجوید. استدلال فلسفی اعتبارنامهاش را، به صورت عقل و منطق در خود دارد: از شما پذیرش عقلی میطلبد، نه ایمان یا تسلیم و رضا 0 0 روشنا 1402/4/27 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 38 افلاتون و ارستو کهن الگوهای آن دو دیدگاه عمده مخالفی هستند که مشخصه فلسفه در سراسر تاریخش بوده است. در یکسو فیلسوفانی قرار گرفتهاند که برای شناخت حسی ما از جهان، اعتبار درجه دوم قائلند و معتقدند که توجه اصلی ما باید به آن چیزی باشد که در «پشت» یا «ماورا» (یا «نهفته در زیر سطح») جهان است. در سوی دیگر، فیلسوفانی هستند که که معتقدند خود این دنیا مناسبترین موضوع برای توجه و تاملات فلسفی است...... تضاد میان این دو دیدگاه، از دیرباز وجود داشته و در هر دورهای به شکلها و شیوههای مختلفی ظاهر میشود. شما از معتقدین به اصالت عقلین یا تجربه؟ و به نظرتون میشه ایندو عقیده رو با هم جمع کرد؟ :) 2 7 روشنا 1402/5/1 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 54 از آنجا که اروپاییان از قدیم تمایل داشتهاند تا تمدن را معادل فرهنگ اروپایی بدانند، بد نیست اشاره شود زمانی که اروپا در این دوران تاریک به سر میبرد (تقریبا از قرن ششم تا دهم میلادی) تمدنهای بسیار پیشرفتهتری در بخشهای دیگری از جهان در اوج شکوفایی بودند. اسلام در عصر زرین خود به سر میبرد و در سراسر بخش شرقی قلمرو امپراتوری اسکندر گسترش یافته و از شمال آفریقا به اسپانیا هم راه پیدا کرده بود. تمدن چینی به اوج خود در سلسله تانگ رسید که چینشناسان آن را بزرگترین دوره ادبیات منظوم چینی میدانند. در ژاپن هم فرهنگ خاصی در حال پیدایش و تکامل بود که بعدها به عنوان دوره کلاسیک ژاپن شناخته شد. اما حدود پنج قرن دیگر میبایست میگذشت تا اروپا فرایندی را آغاز کند که به تدریج بتواند قدرت و فرهنگ خود را به طور موثری بر سراسر دنیا تحمیل کند. اگر در آن دوران تاریکی کسی پیدا میشد که میگفت این قاره وحشی و غرق در ظلمت، روزی به چنین جایگاهی خواهد رسید، مسلما سخنانش را از مقوله هذیان میپنداشتند. در طی آن دوران، جهان اسلام بود که بخش اعظم فرهنگ باستان را حفظ کرد. ممنون میشم اگر منبع خوبی برای مطالعه افول تمدنهای شرق میشناسید، معرفی کنید. 🙏🏻🌷 2 4
بریدههای کتاب داستان فلسفه روشنا 1402/4/27 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 32 من افلاتون را گرامی میدارم اما حقیقت از او هم گرامیتر است. ارستو 0 8 Sobhan 1404/3/14 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 8 چهبسا که برای پارهای از مهمترین مسائلمان هیچگاه جوابی پیدا نکنیم. ولی خود این امر هم چیزی نیست که از پیش بتوان دانست. بنابراین باید به سراغ همهٔ مسائل مورپ علاقهمان برویم. 0 0 روشنا 1402/5/15 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 118 نه در نظر و نه در عمل، هیچ اندیشمند سیاسی واحد یا حتی گروه کوچکی از رهبران سیاسی نمیتواند جامعه توسعهیافته را به طور کامل از میان بردارد و جامعهای مناسبتر را جایگزین آن سازد. (این اعتراض اصلی برک به کارهای انقلابیون فرانسه بود.) به عقیده او [برک]، تنها حالت قابل قبول تغییر سیاسی که با واقعیت تناسب دارد، تغییر تدریجیِ ساختاری است و نه تغییر انقلابی. جالب بود اما کتاب دلایلی که برک داشت رو ذکر نکرده بود. 🤔 2 2 روشنا 1402/4/29 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 42 هر استدلال یا برهانی از مقدماتی منشأ گرفته که فقط فرضهایی است اثباتنشده که اگر بخواهید حقیقت آنها را هم با استدلال یا برهانهای منطقی دیگری اثبات کنید، آن وقت همینها هم باید بر پایه مقدمات ثابتنشده دیگری قرار گیرند. بنابراین، این وضعیت همینطور تا بینهایت ادامه خواهد داشت. هیچ زمینه محکمی برای اطمینان کامل و نهایی وجود ندارد. همیشه این اشکال تو ذهنم وول میخورد و مغزم رو به هم میریخت، خب حالا فهمیدم سالها قبل هم کسایی این موضوع به ذهنشون اومده، چه خوبه از نظر زمانی جلوتریم و به افکار هزاران نفر قبل خودمون دسترسی داریم 😂💫 0 1 روشنا 1402/4/31 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 51 (در توضیح باورهای بنیادین مسیحیت) خدا دنیای ما را آفرید و آنگاه به دنیای آفریده خود آمد تا همچون یکی از انسانها در آن زندگی کند و در قالب مردی به نام عیسی بر روی زمین، در ناحیه خاصی از فلسطین و در زمان خاصی پدیدار گشت و عمری را طی کرد که سیر مشخصی داشت که مدارک تاریخی آن را در دست داریم. واقعا بحث تحریف باورهای دینی و وارد شدن اسطورهها به دین و در ادامه مقدس شمردن این باورها خیلی جای تفکر داره و چه ضربههایی که انسان از این باورها نخورده! بعد خوندن این قسمت، به این فکر میکردم که اگر من هم در جامعه مسیحی به دنیا میاومدم و از کودکی این تفسیر رو میشنیدم و برام مقدس بود، بعدها اگر کسی بهم میگفت مسیح خدا نبود بلکه انسانی بود مثل ما و فرستاده خدا برای انسانها بود؛ برآشفته میشدم و فکر میکردم اون فرد با سخنش به مسیح توهین میکنه و در حد یک انسان پایین میاره و اون فرد رو گمراه میدونستم... 0 3 روشنا 1402/5/17 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 136 ظاهراً چارهای نداریم جز اینکه باور داشته باشیم که حداقل گاهی وقتها، چیزی به نام اختیار وجود دارد. اما همین باور، به این معنی است که پذیرفتهایم بعضی از حرکتهای مادی اشیای مادی در مکان، به طور کامل طبق قوانین علمی تعیین نمیشود؛ علت بعضی از این حرکات، عملکرد آزاد ارادهٔ ما است و کلمهٔ آزاد در این زمینه یعنی به خواست شخص و آگاهانه انجام شده، و قوانین علمی بر آن حکمفرما نبوده است. بنابراین، به گفتهٔ کانت- چه آن را تصدیق کنیم و چه نکنیم- ما، در واقع باور داریم که فقط دنیای تجربی نیست که وجود دارد. ما باور داریم که حوزهی غیرتجربی هم هست و تصمیماتی در آن گرفته میشود که بر حرکات جسمی ما تأثیر دارد. 0 2 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/8/4 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 38 ارسطو: انسان ذاتاً حیوان سیاسی است. 0 1 روشنا 1402/5/10 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 98 جمع کل هر مجموعهای از امکانهای همساز، یک جهان ممکن را تشکیل میدهد، که تعدادشان نامحدود است. لایبنیتس بر این عقیده بود که خدا میتوانسته هرنوع جهانی را که میخواست خلق کند، البته به شرطی که جهانی ممکن میبود؛ اما خدا به عنوان یک وجود کامل تصمیم گرفت بهترین جهان ممکن را بیافریند. جهانی که اختیار یا اراده آزاد و در نتیجه گناه و شرارت در آن باشد، بهتر است از جهانی که اختیار در آن نباشد. و این توضیح میدهد که چرا خدایی کامل جهانی را آفریده که در آن این همه بدی هست. 0 4 ریحانه 1402/12/15 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 137 0 10 روشنا 1402/4/23 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 8 If there is a God, he's a great mathematician. Paul dirac انگار همانطور که گفتهاند: «خدا ریاضیدان است.» (البته ترجمهی دقیق جمله انگلیسی بالا میشه، اگه خدایی وجود داشته باشه، ریاضیدان معرکهایه. به نظرم اومد که منظور کتاب، همین جمله پائول دیراک بود.) 0 4 روشنا 1402/5/18 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 140 برای وجود داشتن اشیای مختلف، باید تفکیک و تمایز میان آن اشیا امکانپذیر باشد و تفکیک و تمایز فقط در قلمرویی ممکن میشود که زمان و مکان در آن وجود داشته باشد. دو شیء در صورتی با یکدیگر تفاوت دارند که یا در زمان و یا در مکان از هم متمایز باشند واگرنه تفاوتی با هم ندارند و هردو شیئی واحداند. حتی شیئی انتزاعی مثل عدد طبیعی یا حرف الفبا، برای آنکه با دیگری تفاوت داشته باشد باید در مفهوم تسلسل قرار گیرد (تقدم یا تاخرشان نسبت به یکدیگر مشخص شود) و باز نهایتاً فقط با ارجاع به زمان یا مکان، تفاوت یا وجه تمایزی پیدا میشود. بنابراین شوپنهاور میگوید در خارج از حوزهای که زمان و مکان در آن حکمفرما است، هیچ تفاوت و تمایزی ممکن نیست وجود داشته باشد و باید همهچیز یکی و نامتمایز باشد. 0 0 روشنا 1402/5/28 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 224 در سیاست هم مانند سایر علوم، ما دائماً افکار تثبیتشده را با افکاری عوض میکنیم که امیدواریم بهتر باشند. جامعه هم دائماً در حال تغییر و تحول است و سرعت این تغییرات بهطور فزایندهای بیشتر میشود. در چنین شرایطی، ایجاد و تداوم جامعهای آرمانی اصلاً امکان ندارد. آنچه باید انجام شود، اداره فرایند تغییر و تحولات بیپایانی است که امکان توقف ندارد. 0 3 روشنا 1402/5/17 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 135 دنیا آن طور که به نظر ما میرسد، نه هرج و مرج است و نه تودهای آشفته، بلکه نظم در انواع بسیار مختلفی بر آن حکمفرماست. اشیا در فضای سهبُعدی در کنار هم وجود دارند و همگی یکدیگر را طبق قانون عکس مربع فاصله جذب میکنند؛ جنبشها و فرایندها بهموازات هم در بُعد چهارم،زمان، جریان دارد. بسیاری از این فرایندها پیوند علّی با هم دارند و از راههایی منظم و قابل پیشبینی که با معادلات ریاضی میتوان بیانشان کرد، با هم در تعاملاند. 0 8 سیده فاطمهمعصومه طباطبائی 1403/8/4 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 36 ارسطو: همهی آدمیان بالطبع خواهان دانستناند. 0 3 روشنا 1402/5/22 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 170 آنچه موجب از بین رفتن اکثر آنها [مکاتب فکری مارکسیستی مختلف] شد، این واقعیت بود که هرجا جنبشهای سیاسی مارکسیستی به قدرت رسیدند، نتیجهاش همیشه و بدون استثنا برپایی دیکتاتوری دیوانسالار بود که کوچکترین شباهتی با آن جامعهای نداشت که به نظر مارکس باید به طور اجتنابناپذیری ایجاد میشد. همچنین وضع اقتصادی چنین جوامعی بدون استثنا رو به خرابی میرفت و به جای شکوفایی، فقیرتر میشدند. بنابراین حکومت مارکسیستی هم استبداد و هم فقر را برای مردم به ارمغان میآورد. این اوضاع در درازمدت باعث شد تا تقریباً همه، به استثنای گروهی انگشتشمار، به این نتیجه برسند که حتماً چیزی در نظریهٔ مارکسیسم اشتباه است. اما تا این زمان، تاثیرات غیرمستقیم عقاید مارکس در سراسر عرصهٔ فرهنگ نوین گسترش یافته بود. بنابراین با اینکه امروزه طرفداران واقعی مارکسیسم تعدادشان کم است اما تفکر مارکسیستی همچون عنصر مهمی در حوزهٔ افکار «نوین» و از جمله در حوزهٔ ادبیات و هنر، تأثیرگذار است. 3 14 روشنا 1402/4/23 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 22 به انسانی که درستکار بماند، هرگز هیچ آسیب واقعی طولانیمدتی وارد نمیشود. این دنیا چنان بیثبات است که هرکسی امکان دارد همه اموالش را از دست دهد و ناعادلانه به زندان بیفتد یا بر اثر حادثه یا بیماری، زمینگیر شود؛ اما اینها حوادثی در جریان حیاتی گذراست که، به هر حال، خیلی زود خاتمه مییابد. بداقبالیهایتان نسبتاً بیاهمیت خواهد بود اگر روح شما سالم بماند. فاجعه واقعی برای انسان فاسد شدن روح اوست. از این رو، آن کس که مورد بیعدالتی قرار میگیرد، بسیار بسیار کمتر از کسی آسیب میبیند که مرتکب بیعدالتی میشود. ما باید به حال کسی که مرتکب بیعدالتی شده دل بسوزانیم نه برای قربانی آن. این نظر سقراطه، خیلی دوست دارم بدونم نظر شما چیه؟ 0 8 روشنا 1402/5/9 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 94 اسپینوزا با بینشی مدتها قبل از فروید استدلال میکرد که احساس فاعل مختار بودنمان، فقط توهمی است بر این اساس که ما اغلب از علتهای واقعی اعمالمان آگاه نیستیم؛ و رسیدن به این آگاهی از طریق تفکر، میتواند آزادمان سازد البته نه به طوری که، به معنای واقعی کلمه، فاعل مختار شویم بلکه ادراک و بینش درونی به ما میدهد تا بتوانیم هرچیزی را همانگونه که هست، بپذیریم. 0 5 Sobhan 1404/3/14 سرگذشت فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 7 فیلسوف خوب در استدلال فلسفی خود به دین توسل نمیجوید. استدلال فلسفی اعتبارنامهاش را، به صورت عقل و منطق در خود دارد: از شما پذیرش عقلی میطلبد، نه ایمان یا تسلیم و رضا 0 0 روشنا 1402/4/27 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 38 افلاتون و ارستو کهن الگوهای آن دو دیدگاه عمده مخالفی هستند که مشخصه فلسفه در سراسر تاریخش بوده است. در یکسو فیلسوفانی قرار گرفتهاند که برای شناخت حسی ما از جهان، اعتبار درجه دوم قائلند و معتقدند که توجه اصلی ما باید به آن چیزی باشد که در «پشت» یا «ماورا» (یا «نهفته در زیر سطح») جهان است. در سوی دیگر، فیلسوفانی هستند که که معتقدند خود این دنیا مناسبترین موضوع برای توجه و تاملات فلسفی است...... تضاد میان این دو دیدگاه، از دیرباز وجود داشته و در هر دورهای به شکلها و شیوههای مختلفی ظاهر میشود. شما از معتقدین به اصالت عقلین یا تجربه؟ و به نظرتون میشه ایندو عقیده رو با هم جمع کرد؟ :) 2 7 روشنا 1402/5/1 داستان فلسفه برایان مگی 4.2 20 صفحۀ 54 از آنجا که اروپاییان از قدیم تمایل داشتهاند تا تمدن را معادل فرهنگ اروپایی بدانند، بد نیست اشاره شود زمانی که اروپا در این دوران تاریک به سر میبرد (تقریبا از قرن ششم تا دهم میلادی) تمدنهای بسیار پیشرفتهتری در بخشهای دیگری از جهان در اوج شکوفایی بودند. اسلام در عصر زرین خود به سر میبرد و در سراسر بخش شرقی قلمرو امپراتوری اسکندر گسترش یافته و از شمال آفریقا به اسپانیا هم راه پیدا کرده بود. تمدن چینی به اوج خود در سلسله تانگ رسید که چینشناسان آن را بزرگترین دوره ادبیات منظوم چینی میدانند. در ژاپن هم فرهنگ خاصی در حال پیدایش و تکامل بود که بعدها به عنوان دوره کلاسیک ژاپن شناخته شد. اما حدود پنج قرن دیگر میبایست میگذشت تا اروپا فرایندی را آغاز کند که به تدریج بتواند قدرت و فرهنگ خود را به طور موثری بر سراسر دنیا تحمیل کند. اگر در آن دوران تاریکی کسی پیدا میشد که میگفت این قاره وحشی و غرق در ظلمت، روزی به چنین جایگاهی خواهد رسید، مسلما سخنانش را از مقوله هذیان میپنداشتند. در طی آن دوران، جهان اسلام بود که بخش اعظم فرهنگ باستان را حفظ کرد. ممنون میشم اگر منبع خوبی برای مطالعه افول تمدنهای شرق میشناسید، معرفی کنید. 🙏🏻🌷 2 4