بریده‌های کتاب کلمه های آبی تیره

وقتی قلبت می‌ شکند، حس می‌ کنی قرار است بمیری، اما زندگی ادامه دارد، هر روز بعد از روز مزخرف قبل.

گذشته با من است؛حال اینجاست و آینده ناشناخته و قابل تغییر است‌.

اگه همه ما وقتی شرایط سخت می شه از چیزهایی که دوست داریم دست بکشیم، دنیای وحشتناکی می شه.

"اگه همه‌ی ما وقتی شرایط سخت می‌شه از چیزهایی که دوست داریم دست بکشیم، دنیای وحشتناکی می‌شه."

در واقع تصورش سخته که زندگیم بتونه از این مزخرف‌تر بشه!

- چه احساسی داری؟ + انگار همین الان تمام اعضای بدنم رو درآوردن ولی هنوز زندم. 🍃.

نمی شود با کسی که فراموشت کرده آشتی کنی. چون در ادامه زندگی هم همیشه نگرانی که همان کاری را که قبلا با تو کرده باز هم انجام دهد. همیشه می دانی که اون بدون تو کاملا راحت است، اما تو هیچ وقت بدون او راحت نخواهی بود.

اگه همهٔ ما وقتی شرایط سخت می‌شه از چیزهایی که دوست داریم دست بکشیم، دنیای وحشتناکی می‌شه.

من نمی‌خواهم با ایمی باشم. می‌خواهم با ریچل باشم.

او به تکه‌هایی از جهان اطرافمان اشاره می‌کند و آن‌هارا به من نشان میدهد، می‌گوید: "می‌بینی؟خیلی قشنگه."

نمی‌خواهم بگویم که ما در عشق فوق العاده‌ایم، اما فکر می‌کنم تقریباً تمام مردم دنیا در آن گند زدند؛

نمی‌شود با کسی که فراموشت کرده آشتی کنی. چون در ادامه زندگی هم همیشه نگرانی که همان کاری را که قبلاً با تو کرده باز هم انجام دهد. همیشه می‌دانی که او بدون تو کاملاً راحت است، اما تو هیچ وقت بدون او راحت نخواهی بود..

«تلفنی که به آن خیره بمانی، هیچ‌وقت زنگ نمی‌خورد!؛»

«ولی من درحقیقت فکر نمی‌کنم که تو احساسات درونی خود را از‌دست داده باشی، بلکه برای اینکه به [او] فکر نکنی سعی داری این‌طور نشان دهی.»

شما گاهی به شعر ها نیاز پیدا می‌کنید

این زندگی‌ست که واقعا اهمیت دارد نه مرگ.

هر داستان عاشقانه ای داستان یک روح است .