بریده‌ کتاب‌های ایران بین دو انقلاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 171

رضاشاه در زمان کناره گیری از سلطنت، سرمایه‌ای در حدود ۳۰۰۰۰۰۰ پوند و بیش از ۳۰۰۰۰۰۰ اکر زمین به ارث گذاشت. این زمین ها که در استان حاصل‌خیز مازندران واقع شده بود از طریق مصادره مستقیم، فروش های اجباری و طرح ادعا های مشکوک مبنی بر تعلق زمین ها به املاک سلطنتی که در سده گذشته مرسوم نبود، به دست آمده بود. سفارت انگلیس گزارش می‌دهد که شاه با ((علاقه شدیدی)) که به ثروت اندوزی داشت، زمین یک زمین دارِ عمده را به بهانه توطئه علیه دولت مصادره می‌کرد، روستاهای فرد دیگری را به دلیل بی‌توجهی به منافع ملی ضبط می‌نمود و با منحرف کردن آب های کشاورزی شماری از روستاییان را ورشکست می‌کرد. این ثروت، هزینه تاسیس هتل ها، کازینو ها، کاخ ها، شرکت ها، موسسات خیریه و بنگاه های سلطنتی را تامین کرد و به افزایش مشاغل، حقوق، مستمری ها و جیره خوار های دربار انجامید. بدین ترتیب، دربار به مجتمع نظامی_زمین دار ثروتمندی تبدیل شد که برای افراد مشتاق خدمت به خاندان پهلوی، مقامات و مساعدت های سودآور و آینده‌ای روشن فراهم می‌کرد.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 28

ادوارد برگس انگلیسی، که در دهه ۱۸۳۰/۱۲۱۰ مدت کوتاهی مأمور حکومتی ناظر زمین های دولتی غرب ایران بود، شیوه انتخاب غیررسمی کدخدایان روستاها را این‌گونه بیان می‌کند: اگر اکثریتی تصمیم به انتخاب کدخدا می‌گرفت، نه من نه حتی ولیعهد و نه خود شاه قادر به جلوگیری از این کار نبودیم... اگرچه آنها رأی‌‌گیری نمی‌کردند، ناگزیر از به کار بردن واژه انتخابات هستم چون واژه دیگری برای آن نیافتم. این قضیه میان خودشان حل و فصل می‌شد. آنها اجتماع می‌کردند و درباره موضوع موردنظر به بحث می‌پرداختند و هنگامی که اکثریت به فردی نظر مثبت پیدا می‌کرد، مراجع دولتی توان مقاومت در برابر آنها را نداشتند و در صورت مخالفت، با مقاومت مردم و عدم پرداخت مالیات رو به رو می‌شدند. اگر حاکم مستبد بود، که معمولاً بود، می‌بایست دو سه نفر از رؤسای جزء را دستگیر و تنبیه می‌کرد اما این کار برای او سودی نداشت و افراد آگاه ترجیح می‌دادند که اجازه دهند روستاییان راه خود را بروند‌.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 95

ناصرالدین شاه پس از بحران تنباکو به اِعمال محدودیت سیاسی بیشتر روی آورد و از تغییر و تحولات خطرناک پرهیز کرد. امتیازات کمتری واگذار کرد؛ به دوران رشد و گسترش دارالفنون پایان داد؛ ایجاد مدارس جدید را ممنوع ساخت؛ هنگامی که گروهی مذهبی یک موسسه آموزشی جدید را در تبریز به آتش کشیدند، موضوع را نادیده گرفت؛ اختر و قانون را غیرقانونی اعلام کرد؛ نشریات منتشر شده در سایر کشور ها را به باد انتقاد گرفت؛ میزان بورس های دولتی برای تحصیل در خارج را محدود کرد؛ مسافرت های مردم از جمله وابستگان خود را به اروپا منع کرد؛ با غرور و افتخار اعلام کرد که وزیرانی می‌خواهد که ندانند آیا بروکسل نام محلی است و یا نوعی کلم؛ و به دلیل هراس از شایعات ضد دولتی و به بهانه اینکه ((راویان و دراویش، تنبلی و سایر مفاسد را در بین طبقات پایین رواج می‌دهند))، بیهوده کوشید تا اکثر قهوه‌خانه های تهران را به تعطیلی بکشاند. افزون بر این، ناصرالدین شاه بیش از پیش به تحریک رقابت های گروهی متوسل می‌شد و از بابی ها به عنوان سپر بلا بهره‌برداری می‌کرد.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 94

در اردیبهشت ۱۲۷۰/آوریل ۱۸۹۱، با ورود نمایندگان این شرکت، بازار شیراز که منطقه مهم کشت تنباکو به‌شمار می‌رفت، بسته شد. در پی این اقدامِ بازاریان شیراز و بازتاب سراسری این رویداد(بیشتر به واسطه وجود شبکه جدید تلگراف)، بازاریان شهر های مهم به‌ویژه تهران، اصفهان، تبریز، مشهد، قزوین، یزد و کرامنشاه به یک اعتصاب عمومی دست زدند. علما با صدور فتوا هایی برای تحریم مصرف دخانیات، از این اعتصاب عمومی پشتیبانی کردند و آن هم کم کم گسترش یافته، به تحریم ملی تنباکو تبدیل شد. تحریم تنباکو که مورد پشتیبانی روس ها، مجتهدان مقیم کربلا، سید جمال در استانبول، ملکم خان در لندن، تظاهرکنندگان خشمگین خیابان های تهران و حتی حرمسرای دربار بود، ناصرالدین شاه را وادار به لغو امتیاز کرد. این بحران، دگرگونی های بنیادینی را که در ایران سده نوزدهم روی داده بود، آشکار ساخت و نشان داد که اکنون شورش های محلی می‌تواند به خیزشی عمومی تدیل شود؛ طبقه روشنفکر و متوسط سنتی می‌توانند با هم کار کنند؛ و شاه برخلاف ادعاهایش، طبل توخالی است. بنابراین اعتراض به امتیاز تنباکو، در واقع تمرینی برای انقلاب قریب الوقوع مشروطه بود.