بریده کتابهای مرگی بسیار آرام مهران م 1403/10/6 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 16 با این همه،چیزی تسکینش میداد: او را به درمانگاهی آورده بودند که در مزایایش غلو میکرد."در بوسیکو میخواستند همان روز اول عملم کنند!اما به نظرم این جا بهترین درمانگاه پاریس است." و انگار لذت این تایید ها کامل نمیشد مگر با حمله ای تازه،چون بلافاصله به درمانگاه دیگری در آن نزدیکی اشاره کرد. 0 2 علی عقیلی نسب 1402/3/11 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 88 در این کشمکش میان درد و مرگ، مشتاقانه امیدوار بودیم مرگ پیروز میدان شود. 0 26 مهران م 1403/10/9 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 96 وای که چقدر تنها بود.نوازشش کردم و با او حرف زدم،ولی محال بود بتوانم عمق دردش را درک کنم. 0 2 مهران م 1403/10/9 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 128 هیچ مرگی طبیعی نیست.آنچه بر سر انسان می آید هرگز نمیتواند طبیعی باشد،زیرا حضور انسان جهان را به پرسش میکشد.همه میمیرند اما مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است.حتی اگر آنرا بشناسد و به آن تن در دهد،باز خشونتی است ناروا. 0 1 علی عقیلی نسب 1402/3/12 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 128 هیچ مرگی طبیعی نیست. آنچه بر سر انسان میآید هرگز نمیتواند طبیعی باشد، زیرا حضور انسان جهان را به پرسش میکشد. همه میمیرند، اما مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است. حتی اگر آن را بشناسد و به آن تن در دهد، باز خشونتی است ناروا. 0 11 مهران م 1403/10/9 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 127 اندوه پیران و مرگ آنان بیشترشان فکر نمیکنند به آخر خط رسیده اند.حتی من نیز این جمله ی کلیشه ای را در مورد مادرم به کار برده ام.نمیفهمیدم چگونه میتوان در مرگ یکی از والدین ،پدربزرگی هفتاد و چند ساله،صادقانه گریست.وقتی زن پنجاه ساله ای را میدیدم که مرگ مادرش او را از پا در آورده، با خود میگفتم اون حتما به بیماری اختلال اعصاب دچار است.میگفتم همه میمیریم اما آدم هشتاد ساله دیگر آنقدر پیر شده که مرده به حساب می آید. اما، نه انسان بدین سبب نمیمیرد که به دنیا آمده، زندگی کرده و پیر شده،بلکه به علتی میمیرد. 0 1 مهران م 1403/10/9 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 74 برایم اهمیت چندانی نداشت که مامان را پیش از مرگش ببینم،اما نمیتوانستم تحمل کنم که او هم مرا ندیده از دنیا برود.این واپسین درود چه اهمیتی دارد وقتی دیگر نه حافظه ای در کار است و نه فرصتی برای جبران مافات؟ 0 2 علی عقیلی نسب 1402/3/12 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 5 چنین آرام و آسوده به کام این شب خوشمنظر اندر مشو که چون روز به پایان آید پیری به عربده و غوغا باید که بر هم زند و بسوزاند هر چه را که هست. زنهار، خاموش منشین و خشم و خروش بر آور بر این آفتاب آفل. دیلن تامس 0 6
بریده کتابهای مرگی بسیار آرام مهران م 1403/10/6 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 16 با این همه،چیزی تسکینش میداد: او را به درمانگاهی آورده بودند که در مزایایش غلو میکرد."در بوسیکو میخواستند همان روز اول عملم کنند!اما به نظرم این جا بهترین درمانگاه پاریس است." و انگار لذت این تایید ها کامل نمیشد مگر با حمله ای تازه،چون بلافاصله به درمانگاه دیگری در آن نزدیکی اشاره کرد. 0 2 علی عقیلی نسب 1402/3/11 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 88 در این کشمکش میان درد و مرگ، مشتاقانه امیدوار بودیم مرگ پیروز میدان شود. 0 26 مهران م 1403/10/9 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 96 وای که چقدر تنها بود.نوازشش کردم و با او حرف زدم،ولی محال بود بتوانم عمق دردش را درک کنم. 0 2 مهران م 1403/10/9 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 128 هیچ مرگی طبیعی نیست.آنچه بر سر انسان می آید هرگز نمیتواند طبیعی باشد،زیرا حضور انسان جهان را به پرسش میکشد.همه میمیرند اما مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است.حتی اگر آنرا بشناسد و به آن تن در دهد،باز خشونتی است ناروا. 0 1 علی عقیلی نسب 1402/3/12 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 128 هیچ مرگی طبیعی نیست. آنچه بر سر انسان میآید هرگز نمیتواند طبیعی باشد، زیرا حضور انسان جهان را به پرسش میکشد. همه میمیرند، اما مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است. حتی اگر آن را بشناسد و به آن تن در دهد، باز خشونتی است ناروا. 0 11 مهران م 1403/10/9 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 127 اندوه پیران و مرگ آنان بیشترشان فکر نمیکنند به آخر خط رسیده اند.حتی من نیز این جمله ی کلیشه ای را در مورد مادرم به کار برده ام.نمیفهمیدم چگونه میتوان در مرگ یکی از والدین ،پدربزرگی هفتاد و چند ساله،صادقانه گریست.وقتی زن پنجاه ساله ای را میدیدم که مرگ مادرش او را از پا در آورده، با خود میگفتم اون حتما به بیماری اختلال اعصاب دچار است.میگفتم همه میمیریم اما آدم هشتاد ساله دیگر آنقدر پیر شده که مرده به حساب می آید. اما، نه انسان بدین سبب نمیمیرد که به دنیا آمده، زندگی کرده و پیر شده،بلکه به علتی میمیرد. 0 1 مهران م 1403/10/9 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 74 برایم اهمیت چندانی نداشت که مامان را پیش از مرگش ببینم،اما نمیتوانستم تحمل کنم که او هم مرا ندیده از دنیا برود.این واپسین درود چه اهمیتی دارد وقتی دیگر نه حافظه ای در کار است و نه فرصتی برای جبران مافات؟ 0 2 علی عقیلی نسب 1402/3/12 مرگی بسیار آرام سیمون دو بووار 4.0 13 صفحۀ 5 چنین آرام و آسوده به کام این شب خوشمنظر اندر مشو که چون روز به پایان آید پیری به عربده و غوغا باید که بر هم زند و بسوزاند هر چه را که هست. زنهار، خاموش منشین و خشم و خروش بر آور بر این آفتاب آفل. دیلن تامس 0 6