بریدههای کتاب خردم کن Bahar 1403/3/31 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 37 نمیتوانم نگاهم را از او بگیرم. نمیدانم چطور بازگردم. اوه. خدایا. چشمهایش. 0 4 دُژَم 1402/10/21 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 125 به جلو خم می شود و پیشانی اش را روی پیشانی ام میگذارد. "حالت چطوره؟" دلم می خواهد تمام ضربان های زیبای قلبش را ببوسم!. 0 14 هندونه بنفش 1402/10/3 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 20 "پس چرا اسمت را به من نمیگی؟" به جلو خم میشود و من یخ میزنم. یخم آب میشود. ذوب میشوم. زمزمه میکنم:" جولیت. اسمم جولیته." 0 10 Sarina 1404/3/26 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 221 خودم را عقب می کشم اما او مانعم می شود . دستش را روی پایم می گذارد . می گویید:« نرو. لمس دست های تو تنها چیزیه که نمی ذاره عقلم رو از دست بدم .» 0 10 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 129 من درکش می کنم. می کنم.نمیکنم. چون ما مثل هم نیستیم من دلم می خواهد بهتر باشم. 0 2 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 72 _من ازت متنفرم. +چه احساساتی و پرشور. 0 2 دُژَم 1402/11/20 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 205 وارنر بوی یاس میدهد 3 20 ملینا 1403/7/14 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 209 میذارم دنیا بسوزه جولیت! دنیا بسوزه برای تو ! 1 2 مینو 1402/12/25 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 61 من زندگی ام را لابهلای صفحات کتابها سپری کردهام. 0 3 Motahare 1402/12/26 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 75 اضافه میکند:"لااقل من راستگو ام." "تو خودت همین الان قبول کردی که دروغگویی!" ابروهایش را بالا می اندازد."لااقل راستش رو می گم که دروغگوام." 0 7 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 76 اما همیشه امیدوار بودم که اگر دختر خوبی باشم،اگر همهی کارهایم درست باشد،اگر حرف های درستی بزنم یا اصلا هیچ حرفی نزنم،فکر می کردم پدر و مادرم نظرشان عوض می شود.فکر می کردم بلاخره به حرف هایم گوش می دهند.فکر می کردم به من یک شانس می دهند.فکر می کردم شاید بلاخره دوستم داشته باشند.همیشه این امید احمقانه را توی دلم داشتم. 0 2 دُژَم 1402/11/21 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 221 نرو.لمس دست های تو تنها چیزیه که نمیذاره عقلم رو از دست بدم. 0 18 nazanin 1403/12/16 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 132 (با چیزی که برای بودن به دنیا آمده ای نجنگید⚔️-!) 0 1 Nova 1403/2/2 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 228 "دارم از کوهی بالا می روم و پاهایم مدام لیز میخورند. باید دستآویزی پیدا کنم." 0 19 Sarina 1404/3/25 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 126 لبخند کوچکی می زند . لب هایش به هم فشرده می شود انگار سعی دارد نخندد . چشم هایش در حال که چشمهایم را به دقت می کاوند ملایم و مهربان می شود . « کاری نیست که برات انجام ندم.» 0 0 حسنآ 1403/4/30 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 151 چشم هایش دو گلوله سبز رنگاند که قاب شیشه را سوراخ کرده اند. در وجودم رسوخ می کنند. 0 2 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 61 من زندگی ام را لا به لای صفحات کتاب ها سپری کرده ام.در نبود ارتباطات انسانی با شخصیت های کاغذی پیوندی نزدیکه داشتم.در خلال داستان های بافته در تار و پود تاریخ عشق در هم تنیده ای از کلمات است،عضو را به عضو،استخوان را به زرد پی،و افکار و تصاویر را به هم متصل کرده است.وجود من متشکل از حروف است،شخصیتی که با جملات خلق شده،ساخته و پرداخته ی تخیلات داستانی است. 0 2 مریم ده نشین 1402/11/19 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 28 ماه مصاحب باوفایی است. هرگز ترکمان نمی کند . همیشه آن جاست ، مراقب ، استوار ، ما را در لحظات تاریک و روشنمان می شناسد ، و درست مثل ما مدام در تغییر است. هر روز نسخه ای متفاوت از خودش است . گاهی ضعیف و رنگ پریده است ، گاهی نیرومند و پر نور . ماه درک می کند انسان بودن یعنی چه... 0 6 Linda 1402/12/28 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 121 0 2 Saina 1403/2/28 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 174 0 4
بریدههای کتاب خردم کن Bahar 1403/3/31 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 37 نمیتوانم نگاهم را از او بگیرم. نمیدانم چطور بازگردم. اوه. خدایا. چشمهایش. 0 4 دُژَم 1402/10/21 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 125 به جلو خم می شود و پیشانی اش را روی پیشانی ام میگذارد. "حالت چطوره؟" دلم می خواهد تمام ضربان های زیبای قلبش را ببوسم!. 0 14 هندونه بنفش 1402/10/3 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 20 "پس چرا اسمت را به من نمیگی؟" به جلو خم میشود و من یخ میزنم. یخم آب میشود. ذوب میشوم. زمزمه میکنم:" جولیت. اسمم جولیته." 0 10 Sarina 1404/3/26 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 221 خودم را عقب می کشم اما او مانعم می شود . دستش را روی پایم می گذارد . می گویید:« نرو. لمس دست های تو تنها چیزیه که نمی ذاره عقلم رو از دست بدم .» 0 10 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 129 من درکش می کنم. می کنم.نمیکنم. چون ما مثل هم نیستیم من دلم می خواهد بهتر باشم. 0 2 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 72 _من ازت متنفرم. +چه احساساتی و پرشور. 0 2 دُژَم 1402/11/20 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 205 وارنر بوی یاس میدهد 3 20 ملینا 1403/7/14 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 209 میذارم دنیا بسوزه جولیت! دنیا بسوزه برای تو ! 1 2 مینو 1402/12/25 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 61 من زندگی ام را لابهلای صفحات کتابها سپری کردهام. 0 3 Motahare 1402/12/26 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 75 اضافه میکند:"لااقل من راستگو ام." "تو خودت همین الان قبول کردی که دروغگویی!" ابروهایش را بالا می اندازد."لااقل راستش رو می گم که دروغگوام." 0 7 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 76 اما همیشه امیدوار بودم که اگر دختر خوبی باشم،اگر همهی کارهایم درست باشد،اگر حرف های درستی بزنم یا اصلا هیچ حرفی نزنم،فکر می کردم پدر و مادرم نظرشان عوض می شود.فکر می کردم بلاخره به حرف هایم گوش می دهند.فکر می کردم به من یک شانس می دهند.فکر می کردم شاید بلاخره دوستم داشته باشند.همیشه این امید احمقانه را توی دلم داشتم. 0 2 دُژَم 1402/11/21 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 221 نرو.لمس دست های تو تنها چیزیه که نمیذاره عقلم رو از دست بدم. 0 18 nazanin 1403/12/16 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 132 (با چیزی که برای بودن به دنیا آمده ای نجنگید⚔️-!) 0 1 Nova 1403/2/2 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 228 "دارم از کوهی بالا می روم و پاهایم مدام لیز میخورند. باید دستآویزی پیدا کنم." 0 19 Sarina 1404/3/25 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 126 لبخند کوچکی می زند . لب هایش به هم فشرده می شود انگار سعی دارد نخندد . چشم هایش در حال که چشمهایم را به دقت می کاوند ملایم و مهربان می شود . « کاری نیست که برات انجام ندم.» 0 0 حسنآ 1403/4/30 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 151 چشم هایش دو گلوله سبز رنگاند که قاب شیشه را سوراخ کرده اند. در وجودم رسوخ می کنند. 0 2 Mohadeseh 1404/1/4 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 61 من زندگی ام را لا به لای صفحات کتاب ها سپری کرده ام.در نبود ارتباطات انسانی با شخصیت های کاغذی پیوندی نزدیکه داشتم.در خلال داستان های بافته در تار و پود تاریخ عشق در هم تنیده ای از کلمات است،عضو را به عضو،استخوان را به زرد پی،و افکار و تصاویر را به هم متصل کرده است.وجود من متشکل از حروف است،شخصیتی که با جملات خلق شده،ساخته و پرداخته ی تخیلات داستانی است. 0 2 مریم ده نشین 1402/11/19 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 28 ماه مصاحب باوفایی است. هرگز ترکمان نمی کند . همیشه آن جاست ، مراقب ، استوار ، ما را در لحظات تاریک و روشنمان می شناسد ، و درست مثل ما مدام در تغییر است. هر روز نسخه ای متفاوت از خودش است . گاهی ضعیف و رنگ پریده است ، گاهی نیرومند و پر نور . ماه درک می کند انسان بودن یعنی چه... 0 6 Linda 1402/12/28 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 121 0 2 Saina 1403/2/28 خردم کن طاهره مافی 4.0 167 صفحۀ 174 0 4