بریدهای از کتاب خردم کن اثر طاهره مافی
1404/1/4
صفحۀ 76
اما همیشه امیدوار بودم که اگر دختر خوبی باشم،اگر همهی کارهایم درست باشد،اگر حرف های درستی بزنم یا اصلا هیچ حرفی نزنم،فکر می کردم پدر و مادرم نظرشان عوض می شود.فکر می کردم بلاخره به حرف هایم گوش می دهند.فکر می کردم به من یک شانس می دهند.فکر می کردم شاید بلاخره دوستم داشته باشند.همیشه این امید احمقانه را توی دلم داشتم.
اما همیشه امیدوار بودم که اگر دختر خوبی باشم،اگر همهی کارهایم درست باشد،اگر حرف های درستی بزنم یا اصلا هیچ حرفی نزنم،فکر می کردم پدر و مادرم نظرشان عوض می شود.فکر می کردم بلاخره به حرف هایم گوش می دهند.فکر می کردم به من یک شانس می دهند.فکر می کردم شاید بلاخره دوستم داشته باشند.همیشه این امید احمقانه را توی دلم داشتم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.