بریده‌ای از کتاب خردم کن اثر طاهره مافی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 20

"پس چرا اسمت را به من نمی‌گی؟" به جلو خم می‌شود و من یخ می‌زنم. یخم آب می‌شود. ذوب می‌شوم. زمزمه می‌کنم:" جولیت. اسمم جولیته."

"پس چرا اسمت را به من نمی‌گی؟" به جلو خم می‌شود و من یخ می‌زنم. یخم آب می‌شود. ذوب می‌شوم. زمزمه می‌کنم:" جولیت. اسمم جولیته."

3

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.