بریدههای کتاب کورسرخی: روایتی از جان و جنگ مغربی 1402/11/28 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 73 بن لادن فقط برج های دوقلو را نزد ،این را بفهم .بن لادن ما را تا ابد نابود کرد ،چون آمریکایی ها را آورد اینجا . 0 4 nadi 1404/2/10 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 105 برایم روشن بود که هیچ کشوری را بیگانه ها آباد نخواهند کرد. 0 8 سمیرا علیاصغری 1402/6/27 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 45 0 29 مغربی 1402/12/3 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 85 مهاجرت شبیه خوردن قهوه ای تلخ بود که در عین تلخی آرامش بخش است و مهاجر موفق کسی است که مثل شکر در قهوه حل شود ،شیرین کند و بودنش را طعم بدهد در سرزمینی که پناهش شده . 0 19 مغربی 1402/11/25 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 7 رقت بار است که جنگ زده باشی و در خاکی دیگر معنی جنگ را بفهمی و بعدها چنان با وحشت کمونیست و طالب و داعش سر کنی که بدانی باز این کشور از آن یکی جنگ بهتری داشته که لااقل قبل مردن با آژیر به آدم ها خبر میدادند که شاید بمیرند و حواس شان به جان آخرشان باشد . 0 11 nadi 1404/2/10 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 71 حال هر سرزمین را باید از حال زن هایش شناخت. 0 4 همسر ارشد فیثاغورس 1403/4/4 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 13 رویای شلیک به تنمان را در سر داریم. فقط باید وقتی گلوله شلیک می شود جای درستی باشیم. 0 8 nadi 1404/2/6 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 45 نمیدانم چرا تا دشمنان خارجی بی رحم تر از خودمان به سرمان خراب نشوند معنی خانه خرابی را نمیفهمیم. 0 3 nadi 1404/2/10 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 61 اولین گلوله که شلیک شود،کمانه میکند به ده نسل بعد.تباهی تمامی ندارد.یک بار که فرار کردی باقی را باید فراری بمانی،حتی با پرچم سازمان ملل،صلیب سرخ...پرچم سفید صلح از هزارجا سوراخ است. 0 4 سپیده آبکار 1403/1/22 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 35 0 9 سپیده آبکار 1403/1/22 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 9 0 4 nadi 1404/4/8 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 29 ما مسلمانانی که در تمام جهان تروریستایم، در خانهٔ خودمان کشته میشویم و غیرمسلمانان منجی ما میشوند. شما دیدهاید که مریم چهطور خون عیسی را از درودیوارِ هلمند و قندهار و مزار پاک میکند؟ 0 3 فاطیما 1404/4/10 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 71 حال هر سرزمین را باید از حال زنهایش شناخت. 0 5 فاطیما 1404/4/16 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 97 ما به جای عروسکبازی، خانه میبافتیم. با نخ کاموا شکل خانه را درست میکردیم. خانهی ما اگر به تیزی سر قیچی گیر میکرد تا ته ریسیده میشد و باز بیخانه میشدیم. ما دختر بچهها آوار نخهای سرگردان بودیم. آدمها چنین تصوری از بازی ندارند. از خانه هم. عقدهی خانه داشتن ندارند. فکر میکنند همین که پول داشته باشی حتماً میتوانی خانه هم داشته باشی. اما ما اگر پول هم داشته باشیم، مشروعیتش را نداریم. نخ خانهمان از یک جا ول میشود و هر لحظه در او بیم فروریختن است. اما چه خوب که دنیا یک شکل نیست، چه خوب که مردم چندان سر از روزگار ما در نمیآورند. چطور میشود به آدمها گفت ما خانه نداریم چون وطن نداریم؟ 0 4 فاطیما 1404/4/16 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 96 ما هر دو با همهی تفاوت ژنتیکمان، حامل کروموزُمهای رنج بودیم. 0 28 فاطیما 1404/4/16 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 121 «هراس من باری، همه از مُردن در سرزمینیست که مُزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد.» 0 6 شیرین کلانتری 1404/5/27 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 131 اخ، چه بیزارم از شما که ما را کشتید و می کشید. بیزارم. از شما بیزارم که خاک مان را میراث دار درد و رنج کردید. شما که چشم هاتان چنین بینا به خود و نابینا به ما بود و دشت در دشت و کوه در کوه، رد سرخ خون را بر خاک از دست شده ی ما ندیدید و این یک باره عمر را حرام کردید. شما ....شما که سال هاست در تماشای ذبح ما کورسرخی دارید.....چه طور از شما بنویسم؟ 0 3 Sarina 1404/4/21 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 131 آخ، چه بیزارم از شما که ما را کُشتید و میکُشید. بیزارم. از شما بیزارم که خاکمان را میراثدار درد و رنج کردید. شما که چشمهاتان چنین بینا به خود و نابینا به ما بود و دشت در دشت و کوه در کوه، رد سرخ خون را بر خاک ازدستشدهی ما ندیدید و این یکباره عمر را حرام کردید. شما… شما که سالهاست در تماشای ذبح ما کورسرخی دارید… چهطور از شما بنویسم؟ 0 4 ملینـا 1404/4/30 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 26 به نظر این خاصیت جنگ است که آدمها را احمق میکند، چون توان رویاپردازی و درک آینده را ازشان میگیرد. 0 3 ShayanMaybe 1404/5/1 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 34 0 1
بریدههای کتاب کورسرخی: روایتی از جان و جنگ مغربی 1402/11/28 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 73 بن لادن فقط برج های دوقلو را نزد ،این را بفهم .بن لادن ما را تا ابد نابود کرد ،چون آمریکایی ها را آورد اینجا . 0 4 nadi 1404/2/10 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 105 برایم روشن بود که هیچ کشوری را بیگانه ها آباد نخواهند کرد. 0 8 سمیرا علیاصغری 1402/6/27 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 45 0 29 مغربی 1402/12/3 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 85 مهاجرت شبیه خوردن قهوه ای تلخ بود که در عین تلخی آرامش بخش است و مهاجر موفق کسی است که مثل شکر در قهوه حل شود ،شیرین کند و بودنش را طعم بدهد در سرزمینی که پناهش شده . 0 19 مغربی 1402/11/25 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 7 رقت بار است که جنگ زده باشی و در خاکی دیگر معنی جنگ را بفهمی و بعدها چنان با وحشت کمونیست و طالب و داعش سر کنی که بدانی باز این کشور از آن یکی جنگ بهتری داشته که لااقل قبل مردن با آژیر به آدم ها خبر میدادند که شاید بمیرند و حواس شان به جان آخرشان باشد . 0 11 nadi 1404/2/10 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 71 حال هر سرزمین را باید از حال زن هایش شناخت. 0 4 همسر ارشد فیثاغورس 1403/4/4 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 13 رویای شلیک به تنمان را در سر داریم. فقط باید وقتی گلوله شلیک می شود جای درستی باشیم. 0 8 nadi 1404/2/6 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 45 نمیدانم چرا تا دشمنان خارجی بی رحم تر از خودمان به سرمان خراب نشوند معنی خانه خرابی را نمیفهمیم. 0 3 nadi 1404/2/10 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 61 اولین گلوله که شلیک شود،کمانه میکند به ده نسل بعد.تباهی تمامی ندارد.یک بار که فرار کردی باقی را باید فراری بمانی،حتی با پرچم سازمان ملل،صلیب سرخ...پرچم سفید صلح از هزارجا سوراخ است. 0 4 سپیده آبکار 1403/1/22 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 35 0 9 سپیده آبکار 1403/1/22 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 9 0 4 nadi 1404/4/8 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 29 ما مسلمانانی که در تمام جهان تروریستایم، در خانهٔ خودمان کشته میشویم و غیرمسلمانان منجی ما میشوند. شما دیدهاید که مریم چهطور خون عیسی را از درودیوارِ هلمند و قندهار و مزار پاک میکند؟ 0 3 فاطیما 1404/4/10 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 71 حال هر سرزمین را باید از حال زنهایش شناخت. 0 5 فاطیما 1404/4/16 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 97 ما به جای عروسکبازی، خانه میبافتیم. با نخ کاموا شکل خانه را درست میکردیم. خانهی ما اگر به تیزی سر قیچی گیر میکرد تا ته ریسیده میشد و باز بیخانه میشدیم. ما دختر بچهها آوار نخهای سرگردان بودیم. آدمها چنین تصوری از بازی ندارند. از خانه هم. عقدهی خانه داشتن ندارند. فکر میکنند همین که پول داشته باشی حتماً میتوانی خانه هم داشته باشی. اما ما اگر پول هم داشته باشیم، مشروعیتش را نداریم. نخ خانهمان از یک جا ول میشود و هر لحظه در او بیم فروریختن است. اما چه خوب که دنیا یک شکل نیست، چه خوب که مردم چندان سر از روزگار ما در نمیآورند. چطور میشود به آدمها گفت ما خانه نداریم چون وطن نداریم؟ 0 4 فاطیما 1404/4/16 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 96 ما هر دو با همهی تفاوت ژنتیکمان، حامل کروموزُمهای رنج بودیم. 0 28 فاطیما 1404/4/16 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 121 «هراس من باری، همه از مُردن در سرزمینیست که مُزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد.» 0 6 شیرین کلانتری 1404/5/27 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 131 اخ، چه بیزارم از شما که ما را کشتید و می کشید. بیزارم. از شما بیزارم که خاک مان را میراث دار درد و رنج کردید. شما که چشم هاتان چنین بینا به خود و نابینا به ما بود و دشت در دشت و کوه در کوه، رد سرخ خون را بر خاک از دست شده ی ما ندیدید و این یک باره عمر را حرام کردید. شما ....شما که سال هاست در تماشای ذبح ما کورسرخی دارید.....چه طور از شما بنویسم؟ 0 3 Sarina 1404/4/21 کور سرخی عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 131 آخ، چه بیزارم از شما که ما را کُشتید و میکُشید. بیزارم. از شما بیزارم که خاکمان را میراثدار درد و رنج کردید. شما که چشمهاتان چنین بینا به خود و نابینا به ما بود و دشت در دشت و کوه در کوه، رد سرخ خون را بر خاک ازدستشدهی ما ندیدید و این یکباره عمر را حرام کردید. شما… شما که سالهاست در تماشای ذبح ما کورسرخی دارید… چهطور از شما بنویسم؟ 0 4 ملینـا 1404/4/30 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 26 به نظر این خاصیت جنگ است که آدمها را احمق میکند، چون توان رویاپردازی و درک آینده را ازشان میگیرد. 0 3 ShayanMaybe 1404/5/1 کورسرخی: روایتی از جان و جنگ عالیه عطایی 4.1 69 صفحۀ 34 0 1