بریدهای از کتاب کور سرخی اثر عالیه عطایی
دیروز
صفحۀ 131
آخ، چه بیزارم از شما که ما را کُشتید و میکُشید. بیزارم. از شما بیزارم که خاکمان را میراثدار درد و رنج کردید. شما که چشمهاتان چنین بینا به خود و نابینا به ما بود و دشت در دشت و کوه در کوه، رد سرخ خون را بر خاک ازدستشدهی ما ندیدید و این یکباره عمر را حرام کردید. شما… شما که سالهاست در تماشای ذبح ما کورسرخی دارید… چهطور از شما بنویسم؟
آخ، چه بیزارم از شما که ما را کُشتید و میکُشید. بیزارم. از شما بیزارم که خاکمان را میراثدار درد و رنج کردید. شما که چشمهاتان چنین بینا به خود و نابینا به ما بود و دشت در دشت و کوه در کوه، رد سرخ خون را بر خاک ازدستشدهی ما ندیدید و این یکباره عمر را حرام کردید. شما… شما که سالهاست در تماشای ذبح ما کورسرخی دارید… چهطور از شما بنویسم؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.