بریدههای کتاب یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر روشنا 1403/6/9 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 88 0 5 روشنا 1403/6/20 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 249 1 10 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 31 0 0 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 177 جناب شهردار آدم معقولی بود ولی عملاً همهٔ روز خواب بود-یعنی از وقت ناهار تا شام، و از شام تا ناهار. 0 6 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 125 0 25 زهرا عالی حسینی 1403/2/20 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 52 خدای خوب، با من چه میکنند؟ بر سرم آب سرد میریزند! به حرف هایم گوش نمیدهند، حتی به دیدنم هم نمیآیند. آخر به آن ها چه بدی کردهام؟ چرا شکنجهام میدهند؟ از من چه میخواهند وقتی که هیچ ندارم؟ بیش از این تاب تحمل این شکنجه را ندارم. سرم آتش گرفته است و همه چیز در مغزم میچرخد. نجاتم بده! مرا از اینجا ببر! کالسکهای با اسب هایی به سرعت باد به من بده! برخیز کالسکهچی و بگذار تا زنگ ها به صدا در آیند! اسب ها بجهید و مرا از این جهان بیرون ببرید. دورتر، دورتر، جایی که هیچ چیز به چشم نیاید، هیچ چیز! به آنجا که آسمان میچرخد، به آنجا که ستارهای کوچک در دوردست میدرخشد. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 12 0 2 [زمزمهگر،واژهپردازیازدیارسطرهایخیال] 1403/6/2 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 30 0 4 [زمزمهگر،واژهپردازیازدیارسطرهایخیال] 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 2 نه گفتن موهبت بزرگیست که یاد گرفتنش جهانت را امنتر میکند. و روانت را آسودهتر. همانقدر که نه گفتن را یاد میگیری گوشهایت را برای نه شنیدن آماده کن. بگذار دیگران هم این «نه» خاموش و بدنام را بر زبان آورند. بگذار «نه» از بدنامی و بدیُمنی در بیاید. «نه» در حقیقت موجود خوب و سربزیری است. اما اگر همین «نه» سربزیر پشت آریهای ساختگیمان پنهان شود بزودی از ما موجودی نقابدار و بیمار میسازد که یک گردان عصبانی از «نه»های سرکوب شده روانش را اِشغال کرده است. یاد بگیر نه بگویی و نه بشنوی. کار سختی نیست، من توانستم. 1 2 Fateme.Varshabi 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 22 مرگ نیرویی تطهیرکننده و التیامبخش دارد. بدگویی و حسد، خصومت و سوتفاهم همه در برابر عادیترین گورها به خاموشی میگرایند. 0 12 زینب 1404/4/5 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 124 دنیا پر است از اتفاقات عجیب و مضحک . گاهی اوقات اتفاقاتی رخ میدهد که بهسختی میتوان باورشان کرد " 0 26 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 134 4 10 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 66 حقیقتی است که هیچچیز همچون دیدن زیباییِ تباهشده در اثر نفسهای هرزگی و فساد و تعصب غمآلود ما را برنمیانگیزد. چقدر خوب بود که زشتی خود راه هرزگی و عیاشی را در پیش میگرفت، اما ن زیبایی، نه زیبایی لطیف و شکننده… در اندیشهٔ ما زیبایی تنها با بیآلایشی و معصومیت همراه است. 0 15 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 39 شاید هم شخصیت اصلی داستان انسان عاقلی است، اما زمانه با او خوب مدارا نکرده و نتیجهاش رفتارهای دیوانهواری است که از او سر میزند. در بخشی از کتاب صراحتاً به این اختلاف طبقاتی اشاره میکند و معتقد است «همیشه اشرافزادهها یا ژنرالها از چیزهای خوب این دنیا بهرهمند میشوند. 0 8 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 38 0 2 زینب 1404/4/8 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 205 باید اعتراف کنم که هیچ نمیفهمم چطور زنها قادرند با دو انگشت به همان سادگی که از دستة قوری میگیرند، دماغ مردها را بچسبند . حال یا دستهایشان مناسب این کار خلق شده است ، یا دماغ ما لایق چیزی از این بهتر نیست _ 0 0 زینب 1404/4/8 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 222 کاری از دست کسی ساخته نبود . " 0 0 زینب 1404/4/8 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 218 《در این دوره زمانه مردم چه کارها که نمیکنند .》 0 0 زینب 1404/4/8 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 218 بیشتر مرده بود تا زنده " 0 0 Queen of book 1404/5/11 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 133 بشر تا چه حد می تواند حیوان صفت و سبع باشد و چگونه ظواهر آراسته و رفتار های به غایت مهذب و از روی آداب دانی، اغلب خشن ترین و پلیدترین نهاد ها را پوشیده می دارند و حتی در کسانی که به نیک سیرتی و بی ریایی شهره هستند... 0 28
بریدههای کتاب یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر روشنا 1403/6/9 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 88 0 5 روشنا 1403/6/20 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 249 1 10 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 31 0 0 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 177 جناب شهردار آدم معقولی بود ولی عملاً همهٔ روز خواب بود-یعنی از وقت ناهار تا شام، و از شام تا ناهار. 0 6 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 125 0 25 زهرا عالی حسینی 1403/2/20 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 52 خدای خوب، با من چه میکنند؟ بر سرم آب سرد میریزند! به حرف هایم گوش نمیدهند، حتی به دیدنم هم نمیآیند. آخر به آن ها چه بدی کردهام؟ چرا شکنجهام میدهند؟ از من چه میخواهند وقتی که هیچ ندارم؟ بیش از این تاب تحمل این شکنجه را ندارم. سرم آتش گرفته است و همه چیز در مغزم میچرخد. نجاتم بده! مرا از اینجا ببر! کالسکهای با اسب هایی به سرعت باد به من بده! برخیز کالسکهچی و بگذار تا زنگ ها به صدا در آیند! اسب ها بجهید و مرا از این جهان بیرون ببرید. دورتر، دورتر، جایی که هیچ چیز به چشم نیاید، هیچ چیز! به آنجا که آسمان میچرخد، به آنجا که ستارهای کوچک در دوردست میدرخشد. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 12 0 2 [زمزمهگر،واژهپردازیازدیارسطرهایخیال] 1403/6/2 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 30 0 4 [زمزمهگر،واژهپردازیازدیارسطرهایخیال] 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 2 نه گفتن موهبت بزرگیست که یاد گرفتنش جهانت را امنتر میکند. و روانت را آسودهتر. همانقدر که نه گفتن را یاد میگیری گوشهایت را برای نه شنیدن آماده کن. بگذار دیگران هم این «نه» خاموش و بدنام را بر زبان آورند. بگذار «نه» از بدنامی و بدیُمنی در بیاید. «نه» در حقیقت موجود خوب و سربزیری است. اما اگر همین «نه» سربزیر پشت آریهای ساختگیمان پنهان شود بزودی از ما موجودی نقابدار و بیمار میسازد که یک گردان عصبانی از «نه»های سرکوب شده روانش را اِشغال کرده است. یاد بگیر نه بگویی و نه بشنوی. کار سختی نیست، من توانستم. 1 2 Fateme.Varshabi 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 22 مرگ نیرویی تطهیرکننده و التیامبخش دارد. بدگویی و حسد، خصومت و سوتفاهم همه در برابر عادیترین گورها به خاموشی میگرایند. 0 12 زینب 1404/4/5 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 124 دنیا پر است از اتفاقات عجیب و مضحک . گاهی اوقات اتفاقاتی رخ میدهد که بهسختی میتوان باورشان کرد " 0 26 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 134 4 10 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 66 حقیقتی است که هیچچیز همچون دیدن زیباییِ تباهشده در اثر نفسهای هرزگی و فساد و تعصب غمآلود ما را برنمیانگیزد. چقدر خوب بود که زشتی خود راه هرزگی و عیاشی را در پیش میگرفت، اما ن زیبایی، نه زیبایی لطیف و شکننده… در اندیشهٔ ما زیبایی تنها با بیآلایشی و معصومیت همراه است. 0 15 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 39 شاید هم شخصیت اصلی داستان انسان عاقلی است، اما زمانه با او خوب مدارا نکرده و نتیجهاش رفتارهای دیوانهواری است که از او سر میزند. در بخشی از کتاب صراحتاً به این اختلاف طبقاتی اشاره میکند و معتقد است «همیشه اشرافزادهها یا ژنرالها از چیزهای خوب این دنیا بهرهمند میشوند. 0 8 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 38 0 2 زینب 1404/4/8 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 205 باید اعتراف کنم که هیچ نمیفهمم چطور زنها قادرند با دو انگشت به همان سادگی که از دستة قوری میگیرند، دماغ مردها را بچسبند . حال یا دستهایشان مناسب این کار خلق شده است ، یا دماغ ما لایق چیزی از این بهتر نیست _ 0 0 زینب 1404/4/8 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 222 کاری از دست کسی ساخته نبود . " 0 0 زینب 1404/4/8 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 218 《در این دوره زمانه مردم چه کارها که نمیکنند .》 0 0 زینب 1404/4/8 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 218 بیشتر مرده بود تا زنده " 0 0 Queen of book 1404/5/11 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.0 39 صفحۀ 133 بشر تا چه حد می تواند حیوان صفت و سبع باشد و چگونه ظواهر آراسته و رفتار های به غایت مهذب و از روی آداب دانی، اغلب خشن ترین و پلیدترین نهاد ها را پوشیده می دارند و حتی در کسانی که به نیک سیرتی و بی ریایی شهره هستند... 0 28