بریده کتابهای یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 28 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 28 0 2 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 128 0 7 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 1 در این دنیا همه اتفاقات مسیری وارونه دارند. دست تقدیر به یک نفر یک جفت اسب زیبا میبخشد و او با بیتفاوتی آنها را سوار میشود و نسبت به زیباییشان کاملا بیاعتنا است، در حالیکه فرد دیگری، که قلبش در آتش عشق به اسبها میسوزد، مجبور است پیاده برود و خود را تنها با به صدا درآوردن زبانش هنگام تماشای اسبهایی که میگذرند، اقناع کند. 0 14 روشنا 1403/6/19 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 243 0 15 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/2 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 53 0 4 روشنا 1403/6/9 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 88 0 5 روشنا 1403/6/20 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 249 1 10 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 31 0 0 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 177 جناب شهردار آدم معقولی بود ولی عملاً همهٔ روز خواب بود-یعنی از وقت ناهار تا شام، و از شام تا ناهار. 0 6 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 125 0 24 زهرا عالی حسینی 1403/2/20 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 52 خدای خوب، با من چه میکنند؟ بر سرم آب سرد میریزند! به حرف هایم گوش نمیدهند، حتی به دیدنم هم نمیآیند. آخر به آن ها چه بدی کردهام؟ چرا شکنجهام میدهند؟ از من چه میخواهند وقتی که هیچ ندارم؟ بیش از این تاب تحمل این شکنجه را ندارم. سرم آتش گرفته است و همه چیز در مغزم میچرخد. نجاتم بده! مرا از اینجا ببر! کالسکهای با اسب هایی به سرعت باد به من بده! برخیز کالسکهچی و بگذار تا زنگ ها به صدا در آیند! اسب ها بجهید و مرا از این جهان بیرون ببرید. دورتر، دورتر، جایی که هیچ چیز به چشم نیاید، هیچ چیز! به آنجا که آسمان میچرخد، به آنجا که ستارهای کوچک در دوردست میدرخشد. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 12 0 1 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/2 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 30 0 4 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 2 نه گفتن موهبت بزرگیست که یاد گرفتنش جهانت را امنتر میکند. و روانت را آسودهتر. همانقدر که نه گفتن را یاد میگیری گوشهایت را برای نه شنیدن آماده کن. بگذار دیگران هم این «نه» خاموش و بدنام را بر زبان آورند. بگذار «نه» از بدنامی و بدیُمنی در بیاید. «نه» در حقیقت موجود خوب و سربزیری است. اما اگر همین «نه» سربزیر پشت آریهای ساختگیمان پنهان شود بزودی از ما موجودی نقابدار و بیمار میسازد که یک گردان عصبانی از «نه»های سرکوب شده روانش را اِشغال کرده است. یاد بگیر نه بگویی و نه بشنوی. کار سختی نیست، من توانستم. 0 1 فاطمه ورشابی 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 22 مرگ نیرویی تطهیرکننده و التیامبخش دارد. بدگویی و حسد، خصومت و سوتفاهم همه در برابر عادیترین گورها به خاموشی میگرایند. 0 12 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 134 4 10 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 66 حقیقتی است که هیچچیز همچون دیدن زیباییِ تباهشده در اثر نفسهای هرزگی و فساد و تعصب غمآلود ما را برنمیانگیزد. چقدر خوب بود که زشتی خود راه هرزگی و عیاشی را در پیش میگرفت، اما ن زیبایی، نه زیبایی لطیف و شکننده… در اندیشهٔ ما زیبایی تنها با بیآلایشی و معصومیت همراه است. 0 15 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 39 شاید هم شخصیت اصلی داستان انسان عاقلی است، اما زمانه با او خوب مدارا نکرده و نتیجهاش رفتارهای دیوانهواری است که از او سر میزند. در بخشی از کتاب صراحتاً به این اختلاف طبقاتی اشاره میکند و معتقد است «همیشه اشرافزادهها یا ژنرالها از چیزهای خوب این دنیا بهرهمند میشوند. 0 8 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 38 0 2
بریده کتابهای یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 28 0 3 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 28 0 2 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 128 0 7 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 1 در این دنیا همه اتفاقات مسیری وارونه دارند. دست تقدیر به یک نفر یک جفت اسب زیبا میبخشد و او با بیتفاوتی آنها را سوار میشود و نسبت به زیباییشان کاملا بیاعتنا است، در حالیکه فرد دیگری، که قلبش در آتش عشق به اسبها میسوزد، مجبور است پیاده برود و خود را تنها با به صدا درآوردن زبانش هنگام تماشای اسبهایی که میگذرند، اقناع کند. 0 14 روشنا 1403/6/19 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 243 0 15 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/2 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 53 0 4 روشنا 1403/6/9 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 88 0 5 روشنا 1403/6/20 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 249 1 10 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 31 0 0 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 177 جناب شهردار آدم معقولی بود ولی عملاً همهٔ روز خواب بود-یعنی از وقت ناهار تا شام، و از شام تا ناهار. 0 6 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 125 0 24 زهرا عالی حسینی 1403/2/20 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 52 خدای خوب، با من چه میکنند؟ بر سرم آب سرد میریزند! به حرف هایم گوش نمیدهند، حتی به دیدنم هم نمیآیند. آخر به آن ها چه بدی کردهام؟ چرا شکنجهام میدهند؟ از من چه میخواهند وقتی که هیچ ندارم؟ بیش از این تاب تحمل این شکنجه را ندارم. سرم آتش گرفته است و همه چیز در مغزم میچرخد. نجاتم بده! مرا از اینجا ببر! کالسکهای با اسب هایی به سرعت باد به من بده! برخیز کالسکهچی و بگذار تا زنگ ها به صدا در آیند! اسب ها بجهید و مرا از این جهان بیرون ببرید. دورتر، دورتر، جایی که هیچ چیز به چشم نیاید، هیچ چیز! به آنجا که آسمان میچرخد، به آنجا که ستارهای کوچک در دوردست میدرخشد. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 12 0 1 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/2 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 30 0 4 [یهسازاناینصفنیمهٔدرحالورودبهکالجیوم] 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 2 نه گفتن موهبت بزرگیست که یاد گرفتنش جهانت را امنتر میکند. و روانت را آسودهتر. همانقدر که نه گفتن را یاد میگیری گوشهایت را برای نه شنیدن آماده کن. بگذار دیگران هم این «نه» خاموش و بدنام را بر زبان آورند. بگذار «نه» از بدنامی و بدیُمنی در بیاید. «نه» در حقیقت موجود خوب و سربزیری است. اما اگر همین «نه» سربزیر پشت آریهای ساختگیمان پنهان شود بزودی از ما موجودی نقابدار و بیمار میسازد که یک گردان عصبانی از «نه»های سرکوب شده روانش را اِشغال کرده است. یاد بگیر نه بگویی و نه بشنوی. کار سختی نیست، من توانستم. 0 1 فاطمه ورشابی 1403/6/3 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 22 مرگ نیرویی تطهیرکننده و التیامبخش دارد. بدگویی و حسد، خصومت و سوتفاهم همه در برابر عادیترین گورها به خاموشی میگرایند. 0 12 روشنا 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 134 4 10 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 66 حقیقتی است که هیچچیز همچون دیدن زیباییِ تباهشده در اثر نفسهای هرزگی و فساد و تعصب غمآلود ما را برنمیانگیزد. چقدر خوب بود که زشتی خود راه هرزگی و عیاشی را در پیش میگرفت، اما ن زیبایی، نه زیبایی لطیف و شکننده… در اندیشهٔ ما زیبایی تنها با بیآلایشی و معصومیت همراه است. 0 15 سیده هدی پورمانی 1403/6/10 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 39 شاید هم شخصیت اصلی داستان انسان عاقلی است، اما زمانه با او خوب مدارا نکرده و نتیجهاش رفتارهای دیوانهواری است که از او سر میزند. در بخشی از کتاب صراحتاً به این اختلاف طبقاتی اشاره میکند و معتقد است «همیشه اشرافزادهها یا ژنرالها از چیزهای خوب این دنیا بهرهمند میشوند. 0 8 زهرا عالی حسینی 1403/2/18 یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 21 صفحۀ 38 0 2