بریدههای کتاب تهوع Vallensa 1403/5/20 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 67 اگر درست به خاطر داشته باشم، این همان برگشت ناپذیری زمان است.حس ماجراجویی فقط همین برگشت ناپذیری زمان است.پس چرا همیشه آن را حس نمی کنیم؟آیا این به آن معناست که زمان گاهی برگشت ناپذیری خود را از دست می دهد؟لحظاتی هم هستند که حس می کنیم می توانیم هر کاری که دلمان می خواهد انجام دهیم. #تهوع #ادبیات_کلاسیک 0 1 Vallensa 1403/5/31 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 79 دکتر ها،کشیش ها،قاضی ها و افسران ارتش جوری آدم ها را میشناسند که انگار از زیر دست خودشان در آمده باشند. 0 0 زهرا پیرهادی 1403/6/18 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 12 برای وجود داشتن ،مجبورند با دیگران معاشرت کنند . 0 0 Vallensa 1403/5/19 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 48 برای آن که پیش پا افتاده ترین اتفاق ها تبدیل به ماجرا شوند ،تنها کار لازم آن است که تعریفش کرد. 0 1 Vallensa 1403/5/31 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 81 مسائل جدید را با مسائل قدیمی توضیح میدهند و مسائل قدیمی را با مسائل قدیمی تر از آن. 0 0 عطیه عیاردولابی 1402/5/4 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 82 ساعت سه. ساعت سه برای هر کاری که آدم میخواهد بکند همیشه یا خیلی دیر است یا خیلی زود. 1 8 علی 1402/7/20 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 1 به نظرم هرچه دربارهی زندگی میدانم از کتابها آموختهام! 0 4 موهـوم 1403/9/8 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 73 بیشتر وقتها، افکارم چون به کلمات متصل نمی شوند، مه آلود می مانند. شکلهای مبهم و غریبی به خود می گیرند و بعد ناپدید می شوند: فوراً فراموششان می کنم. 0 0 موهـوم 1403/9/16 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 85 روی دیوار سوراخ سفیدی است: آینه. این یک دام است. می دانم که دارم خودم را تویش گیر می اندازم. انداختم. شی ٕ خاکستری رنگ همین الان در آینه نمایان شد. می روم جلو و نگاهش می کنم، دیگر نمی توانم دور شوم. انعکاس چهره ام است. اغلب در روز های هدر رفته، می مانم تماشایش می کنم. هیچ چیز از این چهره نمی فهمم. مال دیگران معنایی دارد. مال من نه. 0 1 موهـوم 1403/9/16 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 86 بچه که بودم، عمه بیژوا به ام میگفت:((اگر زیاد خودت را توی آینه نگاه کنی ، یک میمون تویش می بینی.)) حتماً من زیاد تر از آن هم یه خودم نگاه کرده ام: آنچه می بینم پایین تر از مرتبه میمون، د رحاشیه دنیای نباتی و در سطح مرجان است. 0 3 شیما 1402/4/7 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 1 چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد. چیزی که جلویم را گرفت این فکر بود که هیچکس، مطلقاً هیچکس از مرگم متأثر نخواهد شد و من در مرگ خیلی تنهاتر از زندگی خواهم بود ... 0 1 عطیه عیاردولابی 1402/5/4 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 85 پیرمرد از به جا آوردن واپسین مراسم مذهبی دم مرگ رو میتافت، زیرا وحدتوجودی بود. مارکی دورولبون که گذارش به آنجا افتاده بود و به چیزی اعتقاد نداشت با کشیش شرط بست دو ساعت نکشد که او احساسات مسیحی بیمار را بازگرداند. کشیش شرط را بست و باخت: در ساعت سه بامداد بیمار به دست مارکی دورولبون سپرده شد، در ساعت پنج به گناهانش اعتراف کرد و در ساعت هفت درگذشت. کشیش پرسید: آیا شما در فن مناظره اینقدر زبردست هستید که بر خود ماها برتری دارید؟ مارکی دورولبون پاسخ داد: من مناظره نکردم، فقط او را از جهنم ترساندم. 0 5
بریدههای کتاب تهوع Vallensa 1403/5/20 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 67 اگر درست به خاطر داشته باشم، این همان برگشت ناپذیری زمان است.حس ماجراجویی فقط همین برگشت ناپذیری زمان است.پس چرا همیشه آن را حس نمی کنیم؟آیا این به آن معناست که زمان گاهی برگشت ناپذیری خود را از دست می دهد؟لحظاتی هم هستند که حس می کنیم می توانیم هر کاری که دلمان می خواهد انجام دهیم. #تهوع #ادبیات_کلاسیک 0 1 Vallensa 1403/5/31 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 79 دکتر ها،کشیش ها،قاضی ها و افسران ارتش جوری آدم ها را میشناسند که انگار از زیر دست خودشان در آمده باشند. 0 0 زهرا پیرهادی 1403/6/18 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 12 برای وجود داشتن ،مجبورند با دیگران معاشرت کنند . 0 0 Vallensa 1403/5/19 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 48 برای آن که پیش پا افتاده ترین اتفاق ها تبدیل به ماجرا شوند ،تنها کار لازم آن است که تعریفش کرد. 0 1 Vallensa 1403/5/31 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 81 مسائل جدید را با مسائل قدیمی توضیح میدهند و مسائل قدیمی را با مسائل قدیمی تر از آن. 0 0 عطیه عیاردولابی 1402/5/4 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 82 ساعت سه. ساعت سه برای هر کاری که آدم میخواهد بکند همیشه یا خیلی دیر است یا خیلی زود. 1 8 علی 1402/7/20 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 1 به نظرم هرچه دربارهی زندگی میدانم از کتابها آموختهام! 0 4 موهـوم 1403/9/8 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 73 بیشتر وقتها، افکارم چون به کلمات متصل نمی شوند، مه آلود می مانند. شکلهای مبهم و غریبی به خود می گیرند و بعد ناپدید می شوند: فوراً فراموششان می کنم. 0 0 موهـوم 1403/9/16 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 85 روی دیوار سوراخ سفیدی است: آینه. این یک دام است. می دانم که دارم خودم را تویش گیر می اندازم. انداختم. شی ٕ خاکستری رنگ همین الان در آینه نمایان شد. می روم جلو و نگاهش می کنم، دیگر نمی توانم دور شوم. انعکاس چهره ام است. اغلب در روز های هدر رفته، می مانم تماشایش می کنم. هیچ چیز از این چهره نمی فهمم. مال دیگران معنایی دارد. مال من نه. 0 1 موهـوم 1403/9/16 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 86 بچه که بودم، عمه بیژوا به ام میگفت:((اگر زیاد خودت را توی آینه نگاه کنی ، یک میمون تویش می بینی.)) حتماً من زیاد تر از آن هم یه خودم نگاه کرده ام: آنچه می بینم پایین تر از مرتبه میمون، د رحاشیه دنیای نباتی و در سطح مرجان است. 0 3 شیما 1402/4/7 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 1 چنان تنهایی وحشتناکی احساس میکردم که خیال خودکشی به سرم زد. چیزی که جلویم را گرفت این فکر بود که هیچکس، مطلقاً هیچکس از مرگم متأثر نخواهد شد و من در مرگ خیلی تنهاتر از زندگی خواهم بود ... 0 1 عطیه عیاردولابی 1402/5/4 تهوع ژان پل سارتر 3.7 19 صفحۀ 85 پیرمرد از به جا آوردن واپسین مراسم مذهبی دم مرگ رو میتافت، زیرا وحدتوجودی بود. مارکی دورولبون که گذارش به آنجا افتاده بود و به چیزی اعتقاد نداشت با کشیش شرط بست دو ساعت نکشد که او احساسات مسیحی بیمار را بازگرداند. کشیش شرط را بست و باخت: در ساعت سه بامداد بیمار به دست مارکی دورولبون سپرده شد، در ساعت پنج به گناهانش اعتراف کرد و در ساعت هفت درگذشت. کشیش پرسید: آیا شما در فن مناظره اینقدر زبردست هستید که بر خود ماها برتری دارید؟ مارکی دورولبون پاسخ داد: من مناظره نکردم، فقط او را از جهنم ترساندم. 0 5