بریده‌ای از کتاب تهوع اثر ژان پل سارتر

fatemeh

fatemeh

1404/6/12

بریدۀ کتاب

صفحۀ 78

این‌پرتو‌های سرد که خورشید مانند داوری بی گذشتی روی همه‌ی آفریدگان می‌اندازد، از راه چشم وارد من می‌شود؛ درونم از نوری بی‌رمق کننده روشن شده است. حتم دارم یک ربع ساعت کافی باشد تا به غایت بیزاری از خودم برسم...خمیازه می‌کشم، منتظرم شب بیاید. هوا که تاریک بشود، من و اشیا از برزخ بیرون خواهیم آمد

این‌پرتو‌های سرد که خورشید مانند داوری بی گذشتی روی همه‌ی آفریدگان می‌اندازد، از راه چشم وارد من می‌شود؛ درونم از نوری بی‌رمق کننده روشن شده است. حتم دارم یک ربع ساعت کافی باشد تا به غایت بیزاری از خودم برسم...خمیازه می‌کشم، منتظرم شب بیاید. هوا که تاریک بشود، من و اشیا از برزخ بیرون خواهیم آمد

12

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.