بریده‌ای از کتاب تهوع اثر ژان پل سارتر

fatemeh

fatemeh

1404/6/17

بریدۀ کتاب

صفحۀ 87

فعلاً جاز مشغول نواختن است؛ نغمه ای در کار نیست ، فقط نتها هستند ، هزاران تکان کوچک. آنها آرام و قرار ندارند، نظمی تغییر ناپذیر میزایدشان و نابودشان میکند، بی آنکه هرگز بهشان مجال دهد به خود آیند و برای خود وجود داشته باشند. می دوند می شتابند هنگام گذشتن با ضربه ای شدید به من میخورند و نیست میشوند. خیلی دلم میخواهد نگهشان دارم ، ولی میدانم اگر موفق به واایستاندن یکی از آنها بشوم، چیزی جز یک صورت مبتذل و بی حال میان انگشتهایم نخواهد ماند. باید مرگشان را بپذیرم؛ حتی باید این مرگ را بخواهم ؛کمتر تأثری به این تندی و شدت میشناسم.

فعلاً جاز مشغول نواختن است؛ نغمه ای در کار نیست ، فقط نتها هستند ، هزاران تکان کوچک. آنها آرام و قرار ندارند، نظمی تغییر ناپذیر میزایدشان و نابودشان میکند، بی آنکه هرگز بهشان مجال دهد به خود آیند و برای خود وجود داشته باشند. می دوند می شتابند هنگام گذشتن با ضربه ای شدید به من میخورند و نیست میشوند. خیلی دلم میخواهد نگهشان دارم ، ولی میدانم اگر موفق به واایستاندن یکی از آنها بشوم، چیزی جز یک صورت مبتذل و بی حال میان انگشتهایم نخواهد ماند. باید مرگشان را بپذیرم؛ حتی باید این مرگ را بخواهم ؛کمتر تأثری به این تندی و شدت میشناسم.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.