بریدههای کتاب در سینه ات نهنگی می تپد زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 16 هزار و یک اسم داری و من از آنهمه اسم «لطیف» را دوستتر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق میافتم. 0 4 اسکایلر 1404/6/1 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 14 این رسم دنیاست که اشک سنگ ریزه شود و روح سنگ و صخره؟ این رسم دنیاست که شیشه ها بشکند و دل های نازک شرحه شرحه شود!؟ 0 44 زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 16 هنوز آخرین جملهی خدا توی گوشم زنگ میزند: از قلب کوچک تو تا من يك راه مستقیم است.. اگر گم شدی از این راه بیا. بلند شو. از دلت شروع کن. شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم. 0 0 زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 16 تنها یادگاریام از بهشت و از لطافتش، چندقطره اشک است که گوشهی دلم پنهانش کردم، گریه نمیکنم تا تمام نشود. 0 0 زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 10 دلت میخواست به دنیا بیایی و همیشه این را به خدا میگفتی. و آنقدر گفتی و گفتی تا خدا به دنیایت آورد. من هم همین کار را کردم، بچه های دیگر هم. ما به دنیا آمدیم و همه چیز تمام شد. اسم مرا از یاد بردی و من اسم تو را.. ما دیگر نه همسایهی هم بودیم و نه همسایهی خدا؛ ما گم شدیم و خدا را گم کردیم.. 0 0 زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 14 0 0 𝙷𝚘𝚖𝚊 𝚃𝚊𝚟𝚘𝚞𝚜𝚒𝚊𝚗 1404/6/15 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 11 هنوز آخرین جمله ی خدا توی گوشم زنگ میزند از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است، اگر گم شدی از این راه بیا 0 2 فاطمه زهرا صفائی 1403/9/12 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 24 قلبت کتیبه ای باستانی است؛ از هزاره ای دور. سنگ نبشته ای که حروفی ناخوانا را بر آن حکاکی کرده اند. الفبای قومی ناشناخته را شاید. و تو آن کوهی که نمیتوانی واژه هایی را که بر سینه ات کنده اند؛ بخوانی. قرن ها پشت قرن میگذرد و غبارها روی غبار مینشیند و تو هنوز منتظری تا، کسی بیاید و خاک روی این کتیبه را بروید. کسی که رمز الفباهای منسوخ را بلد است. کسی که می تواند از شکل های درهم و برهم واژه کشف کند و از واژه های بی معنا، منشور و فرمان و قانون به در بکشد. 0 3 فاطمه زهرا صفائی 1403/9/12 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 20 اینکه مدام به سینهات میکوبد، قلب نیست، ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود. ماهی کوچکی که طعم تنگ، آزارش میدهد و بوی دریا هواییاش کردهاست. قلبها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. اما کیست که باور کند در سینهاش نهنگی میتپد؟! 0 2 زهره عالیپور 1403/9/15 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 20 اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود. ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد و بوی دریا هوایی اش کرده است. قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟ 0 4 آنشرلی با موهای سیاه 1404/2/28 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 56 تا تو به این کفش های تنگ آویخته ای ، دنیا کوچک است و ملال آور :)) 0 9 فاطمه زهرا صفائی 1403/9/12 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 26 .حروفی را که به رمز و به راز بر سینه ات نگاشته اند و قدر زندگی هر کس، به قدر رنجی است که در کند و کاو و در کشف این لوح می برد. زیرا که این لوح، همان لوح محفوظ است؛ همان کتیبه ی مقدسی که خداوند تمام رازهایش را بر آن نوشته است. 0 2 baran noor 1402/9/30 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 20 این که مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست. ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود. قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. اما کیست که باور کند در سنه اس نهنگی می تپد. 0 13 فاطمه زهرا صفائی 1403/9/12 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 20 هیچکس نمیتواند نهنگی را در تُنگی نگه دارد؛ تو چطور میخواهی قلبت را در سینه نگه داری؟ و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله میشود و وقتی دریا مختصر میشود و وقتی قلب خلاصه میشود و آدم قانع. این ماهی کوچک، اما بزرگ خواهد شد و این تُنگ، تَنگ خواهد شد و این آب ته خواهد کشید.. 0 1 فاطمه ایلخانی 1403/5/28 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 56 0 2 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 56 خوشبختی خطرکردن است و زیباترین خطر، از دست دادن. 0 0 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 60 رفتن زیباتر است، ماندن شکوهی ندارد. 0 0 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 60 باید رفت. در خون تپیده و پرپر. 0 0 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 56 دیوارهای دنیا بلند است و من گاهی دلم را پرت میکنم آن طرف دیوار. به امید آنکه شاید درِ آن خانه باز شود. گاهی دلم را پرت میکنم آن طرف دیوار. آن طرف حیاط خانهی خداست. و آن وقت هی در میزنم، در میزنم، در میزنم و میگویم: دلم افتاده توی حیاط شما. میشود دلم را پس بدهید؟ 0 1 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 52 0 1
بریدههای کتاب در سینه ات نهنگی می تپد زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 16 هزار و یک اسم داری و من از آنهمه اسم «لطیف» را دوستتر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق میافتم. 0 4 اسکایلر 1404/6/1 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 14 این رسم دنیاست که اشک سنگ ریزه شود و روح سنگ و صخره؟ این رسم دنیاست که شیشه ها بشکند و دل های نازک شرحه شرحه شود!؟ 0 44 زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 16 هنوز آخرین جملهی خدا توی گوشم زنگ میزند: از قلب کوچک تو تا من يك راه مستقیم است.. اگر گم شدی از این راه بیا. بلند شو. از دلت شروع کن. شاید دوباره همدیگر را پیدا کنیم. 0 0 زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 16 تنها یادگاریام از بهشت و از لطافتش، چندقطره اشک است که گوشهی دلم پنهانش کردم، گریه نمیکنم تا تمام نشود. 0 0 زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 10 دلت میخواست به دنیا بیایی و همیشه این را به خدا میگفتی. و آنقدر گفتی و گفتی تا خدا به دنیایت آورد. من هم همین کار را کردم، بچه های دیگر هم. ما به دنیا آمدیم و همه چیز تمام شد. اسم مرا از یاد بردی و من اسم تو را.. ما دیگر نه همسایهی هم بودیم و نه همسایهی خدا؛ ما گم شدیم و خدا را گم کردیم.. 0 0 زینب 1404/6/3 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 14 0 0 𝙷𝚘𝚖𝚊 𝚃𝚊𝚟𝚘𝚞𝚜𝚒𝚊𝚗 1404/6/15 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 11 هنوز آخرین جمله ی خدا توی گوشم زنگ میزند از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است، اگر گم شدی از این راه بیا 0 2 فاطمه زهرا صفائی 1403/9/12 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 24 قلبت کتیبه ای باستانی است؛ از هزاره ای دور. سنگ نبشته ای که حروفی ناخوانا را بر آن حکاکی کرده اند. الفبای قومی ناشناخته را شاید. و تو آن کوهی که نمیتوانی واژه هایی را که بر سینه ات کنده اند؛ بخوانی. قرن ها پشت قرن میگذرد و غبارها روی غبار مینشیند و تو هنوز منتظری تا، کسی بیاید و خاک روی این کتیبه را بروید. کسی که رمز الفباهای منسوخ را بلد است. کسی که می تواند از شکل های درهم و برهم واژه کشف کند و از واژه های بی معنا، منشور و فرمان و قانون به در بکشد. 0 3 فاطمه زهرا صفائی 1403/9/12 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 20 اینکه مدام به سینهات میکوبد، قلب نیست، ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود. ماهی کوچکی که طعم تنگ، آزارش میدهد و بوی دریا هواییاش کردهاست. قلبها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. اما کیست که باور کند در سینهاش نهنگی میتپد؟! 0 2 زهره عالیپور 1403/9/15 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 20 اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود. ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد و بوی دریا هوایی اش کرده است. قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟ 0 4 آنشرلی با موهای سیاه 1404/2/28 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 56 تا تو به این کفش های تنگ آویخته ای ، دنیا کوچک است و ملال آور :)) 0 9 فاطمه زهرا صفائی 1403/9/12 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 26 .حروفی را که به رمز و به راز بر سینه ات نگاشته اند و قدر زندگی هر کس، به قدر رنجی است که در کند و کاو و در کشف این لوح می برد. زیرا که این لوح، همان لوح محفوظ است؛ همان کتیبه ی مقدسی که خداوند تمام رازهایش را بر آن نوشته است. 0 2 baran noor 1402/9/30 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 20 این که مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست. ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود. قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. اما کیست که باور کند در سنه اس نهنگی می تپد. 0 13 فاطمه زهرا صفائی 1403/9/12 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 20 هیچکس نمیتواند نهنگی را در تُنگی نگه دارد؛ تو چطور میخواهی قلبت را در سینه نگه داری؟ و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله میشود و وقتی دریا مختصر میشود و وقتی قلب خلاصه میشود و آدم قانع. این ماهی کوچک، اما بزرگ خواهد شد و این تُنگ، تَنگ خواهد شد و این آب ته خواهد کشید.. 0 1 فاطمه ایلخانی 1403/5/28 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 56 0 2 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 56 خوشبختی خطرکردن است و زیباترین خطر، از دست دادن. 0 0 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 60 رفتن زیباتر است، ماندن شکوهی ندارد. 0 0 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 60 باید رفت. در خون تپیده و پرپر. 0 0 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 56 دیوارهای دنیا بلند است و من گاهی دلم را پرت میکنم آن طرف دیوار. به امید آنکه شاید درِ آن خانه باز شود. گاهی دلم را پرت میکنم آن طرف دیوار. آن طرف حیاط خانهی خداست. و آن وقت هی در میزنم، در میزنم، در میزنم و میگویم: دلم افتاده توی حیاط شما. میشود دلم را پس بدهید؟ 0 1 زینب 1404/6/4 در سینه ات نهنگی می تپد عرفان نظرآهاری 4.3 15 صفحۀ 52 0 1