بریدههای کتاب گاوخونی رزا راستین 5 روز پیش گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 1 👁️🗨️ آغاز: با پدرم و چنتا مرد جوان که درست یادم نیست چندتا بودند و فقط یکیشان را میشناختم که گلچین_ معلم کلاس چهارم دبستانم_ بود، توی رودخانهای که زاینده رود اصفهان بود، آبتنی میکردیم. 0 0 محمدرضا زاهدی 6 روز پیش گاو خونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 86 0 3 آرزو ارجمند 1404/3/5 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 103 با خودم میگفتم که چون رودخانه توی شهر انحنا داشت، هی جلوی چشمم سبز میشد. ولی چطور میتوانستم خودم را گول بزنم؟ من تو این شهر بزرگ شده بودم. من تو این شهر و با همین انحنا بزرگ شده بودم. انحنا داشت ـ انحنای مختصری. نه اونقدر که شهر را دور بزند و تنگ توی بغلش بگیرد. کم کم داشت کفرم را در میآورد. هم توی خوابم بود، هم توی بیداریام. و دیدم چارهای به جز این ندارم که از دستش فرار کنم. 0 1 mohamad.shahqasy 6 روز پیش گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 25 -شاعری که شعر ننویسه شاعر نیست. -کسی هم که شاعر نباشه و شعر بنویسه همینطور. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 32 تقصیر خودم بود که نگفته بودم پدرم مرده. پدر آدم مرده باشد و آدم نگوید؟ وقتی گفتم پدرم مرده، رئیس چه قیافهای به خودش گرفت! مثل این که اتفاق مهمی افتاده باشد. آدمی که پدرش میمیردبرای دیگران اهمیتی پیدا میکند. تا پدرم نمرده بود، حتی دخترعمهام داخل آدم حسابم نمیکرد. 0 1 رعنا حشمتی 1402/10/23 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 64 همهی زندگیِ ما تو این باتلاقه. هست و نیستِ ما، دار و ندار ما، ریخته این تو. اون وقت تو میگی برگردیم؟ 0 16
بریدههای کتاب گاوخونی رزا راستین 5 روز پیش گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 1 👁️🗨️ آغاز: با پدرم و چنتا مرد جوان که درست یادم نیست چندتا بودند و فقط یکیشان را میشناختم که گلچین_ معلم کلاس چهارم دبستانم_ بود، توی رودخانهای که زاینده رود اصفهان بود، آبتنی میکردیم. 0 0 محمدرضا زاهدی 6 روز پیش گاو خونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 86 0 3 آرزو ارجمند 1404/3/5 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 103 با خودم میگفتم که چون رودخانه توی شهر انحنا داشت، هی جلوی چشمم سبز میشد. ولی چطور میتوانستم خودم را گول بزنم؟ من تو این شهر بزرگ شده بودم. من تو این شهر و با همین انحنا بزرگ شده بودم. انحنا داشت ـ انحنای مختصری. نه اونقدر که شهر را دور بزند و تنگ توی بغلش بگیرد. کم کم داشت کفرم را در میآورد. هم توی خوابم بود، هم توی بیداریام. و دیدم چارهای به جز این ندارم که از دستش فرار کنم. 0 1 mohamad.shahqasy 6 روز پیش گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 25 -شاعری که شعر ننویسه شاعر نیست. -کسی هم که شاعر نباشه و شعر بنویسه همینطور. 0 2 ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 32 تقصیر خودم بود که نگفته بودم پدرم مرده. پدر آدم مرده باشد و آدم نگوید؟ وقتی گفتم پدرم مرده، رئیس چه قیافهای به خودش گرفت! مثل این که اتفاق مهمی افتاده باشد. آدمی که پدرش میمیردبرای دیگران اهمیتی پیدا میکند. تا پدرم نمرده بود، حتی دخترعمهام داخل آدم حسابم نمیکرد. 0 1 رعنا حشمتی 1402/10/23 گاوخونی جعفر مدرس صادقی 3.5 20 صفحۀ 64 همهی زندگیِ ما تو این باتلاقه. هست و نیستِ ما، دار و ندار ما، ریخته این تو. اون وقت تو میگی برگردیم؟ 0 16