بریدههای کتاب شاهنشاه سجاد علی پور 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 ساواک بود که اجرای نمایش نامه های شکسپیر و مولیر را ممنوع کرد چون در نقد فساد سلطنت و اشراف بودند. 0 21 رضا میلانلویی 1403/12/1 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 35 شاه این رو نمیفهمید که حتی اگه یه آدم رو محو نابود کنی، باز هم نمیتونی جلوی وجود داشتنش رو بگیری. 0 0 رضا میلانلویی 1403/12/7 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 97 انقلاب را باید از شورش، کودتا و تصرف کاخ جدا کرد.کودتا یا تصرف کاخ ممکن است برنامهریزی شده باشند، اما انقلاب هرگز.فورانش و لحظهی این فوران بر همه نامعلوم است، حتی بر آنها که در راهش میجنگند 0 0 فاطمه شاهواری 1402/11/26 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 40 0 3 سجاد علی پور 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 بهم میگوید یادم باشد چیزی که باعث شده ما ایرانی ها بیش از دو و نیم هزاره دوام بیاوریم، چیزی که سبب شده به رغم تمام جنگ ها، هجوم ها و اشغال ها خودمان را حفظ کنیم، نه نیروی مادی که نیروی معنوی ماست - شعرمان، نه فناوری مان؛ دینمان نه کارخانه هایمان ما به دنیا چه داده ایم؟ ،شعر، مینیاتور و فرش. می دانی که به چشم آدمهای مصرف محور همه ی اینها چیزهای بی فایده ای هستند. اما به واسطه ی همین هاست که ما حرف دلمان را زده ایم. ما این بی فایدگی شگفت انگیز و بی همتا را به دنیا داده ایم آنچه ما به دنیا داده ایم اصلاً زندگی را ساده تر نکرده بلکه صرفا آن را آراسته است،... 0 2 حنانه عبادت کار 1403/10/23 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 35 ولی شاه این رو نمیفهمید. نمیفهمید حتی اگه یه آدم رو محو و نابود کنی، باز نمیتونی جلوی وجود داشتنش رو بگیری. برعکس، میشه این جوری گفت که با این کار ها تصویرش توی ذهن مردم مدام پر رنگ تر میشه. این تناقض هاییه که هیچ مستبدی نمیتونه کاریش بکنه. داس ضربهش رو میزنه و علف درجا شروع میکنه به رشد دوباره. باز قطعش میکنی و اون هم دوباره در میآد، حتی اگه تندتر از دفعه قبل _ قانون دلگرمی بخش طبیعت. 0 2 فهیمه حدیدی 1402/11/18 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 110 می شود ده تا کاخ نو ساخت، اما به محض این که کار ساختنشان تمام شود، همان قواعدی در آن ها حاکم خواهد شد که پنج هزارسال قبل در کاخ ها حکمفرما بوده است. تنها راه حل این است که کاخ را محل گذر بدانیم، مثل تراموا یا اتوبوس. سوار می شوی، مدتی سواری می کنی و بعد پیاده می شوی. چه خوب است آدم یادش باشد در ایستگاه درست پیاده شود و زیاد سوار نماند. 0 9 رضا میلانلویی 1403/12/1 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 32 آن روز ها جسارت انجام کاری از آن دست که دکتر مصدق کرد در حکم بمباران ناگهانی و نامنتظر لندن یا واشینگتن بود 0 0 حنانه عبادت کار 1403/10/18 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 15 آدمها ممکن است قدرت دیگران را تحسین کنند؛ البته ترجیح میدهند این تحسین از فاصله مطمئن باشد و قطعاً تا وقتی تحسینش میکنند که علیه خودشان استفاده نشود. 0 42 رضا میلانلویی 1403/11/29 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 30 [بریتانیا] امپراطوری اعطا میکند؛امپراطوری بازپس میگیرد. 0 0 فاطمه جعفری 1402/12/5 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 102 ایرانی ها عاشق بحثهای بی پایانند هر جا و هر موقع از روز یا شب 0 1 سجاد علی پور 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 شاه نظامی برپا کرده بود که صرفا میتوانست از خودش دفاع کند اما توان راضی کردن مردم را نداشت. این بزرگترین ضعف نظام پادشاهی او و دلیل اصلی شکست نهاییاش بود. 0 1 سجاد علی پور 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 در گزارش او، شاه آدمی است ضعیف و گمراه که در حد و اندازه ی سلطنت نبوده است. دلیل نابودی شاه این بوده که((کشور خودش را نمی شناخت... احتمالاً وقتهایی هم که از کاخ بیرون می آمد کارش به آدمی میمانست که وسط سرمایی پرسوز سرش را از لای در اتاقی گرم و نرم بیرون می آورد لحظه ای به دور و بر نگاه میکند و بعد سرش را میبرد تو!)) 0 1 سجاد علی پور 1402/11/21 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 تئاتر شاه: شاه کارگردانی بود که دلش می خواست نمایشی در عظیم ترین و جهانی ترین سطح ممکن به صحنه بیاورد. تماشاگران را دوست داشت. دلش می خواست آن ها را راضی کند. اما هیچ وقت به طبیعت راستین هنر پی نبرد، فاقد تخیل و بینشی بود که یک کارگردان لازم دارد و فکر می کرد پول و عنوان کافی است صحنه ی عظیمی بنا کرد که می شد هم زمان و در جاهای مختلف روی آن بازی کرد. تصمیم گرفت روی این صحنه نمایشی اجرا کند به نام((تمدن بزرگ)) لوازم صحنه را با صرف مبالغ سنگین از خارج وارد کرد همه جور لوازم و ماشین و ابزاری بود؛ کوهی از بتون و سیم و پلاستیک بسیاری از این اثاثیه ی صحنه عملاً اسلحه و مهمات بودند ،تانک هواپیما، موشک، شاه،خوشحال و مغرور، روی صحنه می خرامید و به نغمه ها و نطق های تأیید آمیزی گوش می کرد که از انبوه بلندگوها روان بود. نورافکن ها روی صحنه میگشتند و همه روی چهره ی شاه با هم تلاقی میکردند او در پرتوشان می ایستاد یا قدم میزد. نمایشی بود تک نفره که بازیگرش کارگردان هم بود. دیگران همه سیاهی لشکربودند.سرلشکران ،وزیران، بانوان سرشناس و نوکرها -دربارمعظم- بالای صحنه جا داشتند. طبقات متوسط پایین تر بودند و سیاهی لشکرهای طبقه ی فرودست هم پایین تر از همه تعداد این ها از همه بیشتر بود. به وسوسه ی دستمزدهای کلان - شاه بهشان وعده ی انبوهی طلا داده بود گروه گروه از روستاهای فقیر به شهرها می آمدند... نمایش همزمان در سطوح مختلفی از صحنه پیش میرود. روی صحنه، اتفاقات بسیاری میافتد. صحنه کم کم پدیدار می شود و نور می آید چرخ ها می چرخند، دودکشها دود می کنند تانک ها عقب و جلو می روند وزیران دست شاه را می بوسند مقامات دوان دوان پی صله می روند، پلیس ها اخم می کنند روحانیون حرف میزنند و حرف میزنند و سیاهی لشکرها دهانشان را بسته نگه میدارند و کار میکنند جمعیت مدام بیشتر می شود و جنب وجوش هم همین طور. شاه گام بر می دارد اینجا اشاره ای می کند و آنجا انگشت به سوی چیزی می گیرد، همیشه هم در پرتو نورافکن ها ناگهان آشوب صحنه را برمی دارد، انگار همه نقششان را فراموش کرده اند بله نمایش نامه را کناری می اندازند و جملات خودشان را میگویند. شورش در تئاتر! 0 1 امیررضا سعیدینجات 1402/12/5 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 74 نخستین شیعیانی که به ایران رسیدند شهرنشین بودند؛ تاجران خرد پا و صنعتگران. آنها خود را در محلههایشان محصور کردند، مسجد ساختند و بازار و حجرههای کوچک خود را کنار مسجد برپا کردند. صنعتگران نیز کارگاههایشان را همان حوالی باز کردند. مسلمانان قبل نماز باید طهارت کنند، بنابراین سر و کله حمامها هم پیدا شد. چون مسلمانان دوست دارند بعد نماز چای یا قهوهای بنوشند و لقمهای غذا بخورند، رستورانها و قهوهخانهها هم آن دور و بر سبز شدند. چنین است که پدیده منحصر به فرد چشم انداز شهرهای ایرانی پدید میآید: بازار، رشته پیوند عرفان و تجارت و ذائقه، رنگارنگ و شلوغ و پرهیاهو. اگر کسی بگوید: دارم میرم بازار، لزوماً معنیش این نیست که باید زنبیل خریدش را هم همراه بردارد. آدم میرود بازار برای عبادت، برای دیدن دوستان، برای تجارت و نشستن توی یک قهوهخانه. شیعیان، بی آنکه مجبور باشند کل شهر را زیر پا بگذارند، فقط در یک جا، یعنی بازار، هرچه را که برای حیات دنیوی ضروریست مییابند و با عبادت و اعانههایشان سعادت حیات اخرویشان را نیز تضمین میکنند. 0 4 فهیمه حدیدی 1402/11/16 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 45 این جا آدمهایی را می بینیم که توی یکی از خیابانهای تهران جلو ایستگاه اتوبوس ایستاده اند. آدمهای منتظر اتوبوس همه جای دنیا یک شکلند. می شود گفت صورتهای همه شان حالت کسل و دلمرده ی مشترکی دارد، ژست بی حوصله و درمانده ی مشترکی، و در چشمهایشان خستگی و بیزاری مشترکی موج می زند.مردی که عکس را بهم داد بلافاصله پرسید متوجه چیز عجیبی نشده ام؟ دوباره عکس را بالا و پایین کردم و گفتم نه چیزی به نظرم نمی آید. جواب داد این عکس پنهانی گرفته شده، از پشت پنجره ای آن دست خیابان. جایی را توی عکس نشانم داد و گفت به یارویی دقت کنم که آن نزدیک ایستاده با چهره ی عادی یک کارمند دون پایه و گوشش را سمت سه نفر دیگر گرفته که دارند با هم حرف می زنند. طرف آدم ساواک بود کشیک تمام وقت ایستگاه اتوبوس ،وقتی آدمهای منتظر اتوبوس حواسشان نبود و همه چیز را دست می انداختند، گوش می ایستاد. مردم فقط حق داشتند درباره ی موضوعات بی خطر حرف بزنند. اما حتی اینجا هم نباید سراغ موضوعاتی میرفتند که ممکن بود پلیس در آنها کنایه های معنادار بیابد ... 0 10 سجاد علی پور 1402/11/17 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 اگه یه آدم رو محو و نابود کنی باز نمیتونی جلو وجود داشتنش رو بگیری برعکس میشه این جوری گفت که با این کارها تصویرش توی ذهن مردم مدام پررنگ تر میشه 0 5 رضا میلانلویی 1403/12/1 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 32 نفت خونِ در رگهای ماست! جمعیت پرشور و دم میگیرند. نفت آزادی ماست! 0 0 سیده محدثه موسوی 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 25 نمیفهمید حتی اگه یه آدم رو محو و نابود کنی، باز نمیتونی جلوی وجود داشتنش رو بگیری. برعکس، میشه اینجوری گفت که با این کارها تصویرش توی ذهن مردم مدام پررنگتر میشه. اینها تناقضهاییه که هیچ مستبدی نمیتونه کاریش بکنه. داس ضربهش رو میزنه و علف درجا شروع میکنه به رشد دوباره. باز قطعش میکنی و اون هم دوباره درمیآد. حتی تندتر از دفعهی قبل_قانون دلگرمیبخش طبیعت. 0 2 فاطمه شاهواری 1402/11/26 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 41 0 5
بریدههای کتاب شاهنشاه سجاد علی پور 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 ساواک بود که اجرای نمایش نامه های شکسپیر و مولیر را ممنوع کرد چون در نقد فساد سلطنت و اشراف بودند. 0 21 رضا میلانلویی 1403/12/1 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 35 شاه این رو نمیفهمید که حتی اگه یه آدم رو محو نابود کنی، باز هم نمیتونی جلوی وجود داشتنش رو بگیری. 0 0 رضا میلانلویی 1403/12/7 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 97 انقلاب را باید از شورش، کودتا و تصرف کاخ جدا کرد.کودتا یا تصرف کاخ ممکن است برنامهریزی شده باشند، اما انقلاب هرگز.فورانش و لحظهی این فوران بر همه نامعلوم است، حتی بر آنها که در راهش میجنگند 0 0 فاطمه شاهواری 1402/11/26 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 40 0 3 سجاد علی پور 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 بهم میگوید یادم باشد چیزی که باعث شده ما ایرانی ها بیش از دو و نیم هزاره دوام بیاوریم، چیزی که سبب شده به رغم تمام جنگ ها، هجوم ها و اشغال ها خودمان را حفظ کنیم، نه نیروی مادی که نیروی معنوی ماست - شعرمان، نه فناوری مان؛ دینمان نه کارخانه هایمان ما به دنیا چه داده ایم؟ ،شعر، مینیاتور و فرش. می دانی که به چشم آدمهای مصرف محور همه ی اینها چیزهای بی فایده ای هستند. اما به واسطه ی همین هاست که ما حرف دلمان را زده ایم. ما این بی فایدگی شگفت انگیز و بی همتا را به دنیا داده ایم آنچه ما به دنیا داده ایم اصلاً زندگی را ساده تر نکرده بلکه صرفا آن را آراسته است،... 0 2 حنانه عبادت کار 1403/10/23 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 35 ولی شاه این رو نمیفهمید. نمیفهمید حتی اگه یه آدم رو محو و نابود کنی، باز نمیتونی جلوی وجود داشتنش رو بگیری. برعکس، میشه این جوری گفت که با این کار ها تصویرش توی ذهن مردم مدام پر رنگ تر میشه. این تناقض هاییه که هیچ مستبدی نمیتونه کاریش بکنه. داس ضربهش رو میزنه و علف درجا شروع میکنه به رشد دوباره. باز قطعش میکنی و اون هم دوباره در میآد، حتی اگه تندتر از دفعه قبل _ قانون دلگرمی بخش طبیعت. 0 2 فهیمه حدیدی 1402/11/18 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 110 می شود ده تا کاخ نو ساخت، اما به محض این که کار ساختنشان تمام شود، همان قواعدی در آن ها حاکم خواهد شد که پنج هزارسال قبل در کاخ ها حکمفرما بوده است. تنها راه حل این است که کاخ را محل گذر بدانیم، مثل تراموا یا اتوبوس. سوار می شوی، مدتی سواری می کنی و بعد پیاده می شوی. چه خوب است آدم یادش باشد در ایستگاه درست پیاده شود و زیاد سوار نماند. 0 9 رضا میلانلویی 1403/12/1 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 32 آن روز ها جسارت انجام کاری از آن دست که دکتر مصدق کرد در حکم بمباران ناگهانی و نامنتظر لندن یا واشینگتن بود 0 0 حنانه عبادت کار 1403/10/18 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 15 آدمها ممکن است قدرت دیگران را تحسین کنند؛ البته ترجیح میدهند این تحسین از فاصله مطمئن باشد و قطعاً تا وقتی تحسینش میکنند که علیه خودشان استفاده نشود. 0 42 رضا میلانلویی 1403/11/29 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 30 [بریتانیا] امپراطوری اعطا میکند؛امپراطوری بازپس میگیرد. 0 0 فاطمه جعفری 1402/12/5 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 102 ایرانی ها عاشق بحثهای بی پایانند هر جا و هر موقع از روز یا شب 0 1 سجاد علی پور 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 شاه نظامی برپا کرده بود که صرفا میتوانست از خودش دفاع کند اما توان راضی کردن مردم را نداشت. این بزرگترین ضعف نظام پادشاهی او و دلیل اصلی شکست نهاییاش بود. 0 1 سجاد علی پور 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 در گزارش او، شاه آدمی است ضعیف و گمراه که در حد و اندازه ی سلطنت نبوده است. دلیل نابودی شاه این بوده که((کشور خودش را نمی شناخت... احتمالاً وقتهایی هم که از کاخ بیرون می آمد کارش به آدمی میمانست که وسط سرمایی پرسوز سرش را از لای در اتاقی گرم و نرم بیرون می آورد لحظه ای به دور و بر نگاه میکند و بعد سرش را میبرد تو!)) 0 1 سجاد علی پور 1402/11/21 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 تئاتر شاه: شاه کارگردانی بود که دلش می خواست نمایشی در عظیم ترین و جهانی ترین سطح ممکن به صحنه بیاورد. تماشاگران را دوست داشت. دلش می خواست آن ها را راضی کند. اما هیچ وقت به طبیعت راستین هنر پی نبرد، فاقد تخیل و بینشی بود که یک کارگردان لازم دارد و فکر می کرد پول و عنوان کافی است صحنه ی عظیمی بنا کرد که می شد هم زمان و در جاهای مختلف روی آن بازی کرد. تصمیم گرفت روی این صحنه نمایشی اجرا کند به نام((تمدن بزرگ)) لوازم صحنه را با صرف مبالغ سنگین از خارج وارد کرد همه جور لوازم و ماشین و ابزاری بود؛ کوهی از بتون و سیم و پلاستیک بسیاری از این اثاثیه ی صحنه عملاً اسلحه و مهمات بودند ،تانک هواپیما، موشک، شاه،خوشحال و مغرور، روی صحنه می خرامید و به نغمه ها و نطق های تأیید آمیزی گوش می کرد که از انبوه بلندگوها روان بود. نورافکن ها روی صحنه میگشتند و همه روی چهره ی شاه با هم تلاقی میکردند او در پرتوشان می ایستاد یا قدم میزد. نمایشی بود تک نفره که بازیگرش کارگردان هم بود. دیگران همه سیاهی لشکربودند.سرلشکران ،وزیران، بانوان سرشناس و نوکرها -دربارمعظم- بالای صحنه جا داشتند. طبقات متوسط پایین تر بودند و سیاهی لشکرهای طبقه ی فرودست هم پایین تر از همه تعداد این ها از همه بیشتر بود. به وسوسه ی دستمزدهای کلان - شاه بهشان وعده ی انبوهی طلا داده بود گروه گروه از روستاهای فقیر به شهرها می آمدند... نمایش همزمان در سطوح مختلفی از صحنه پیش میرود. روی صحنه، اتفاقات بسیاری میافتد. صحنه کم کم پدیدار می شود و نور می آید چرخ ها می چرخند، دودکشها دود می کنند تانک ها عقب و جلو می روند وزیران دست شاه را می بوسند مقامات دوان دوان پی صله می روند، پلیس ها اخم می کنند روحانیون حرف میزنند و حرف میزنند و سیاهی لشکرها دهانشان را بسته نگه میدارند و کار میکنند جمعیت مدام بیشتر می شود و جنب وجوش هم همین طور. شاه گام بر می دارد اینجا اشاره ای می کند و آنجا انگشت به سوی چیزی می گیرد، همیشه هم در پرتو نورافکن ها ناگهان آشوب صحنه را برمی دارد، انگار همه نقششان را فراموش کرده اند بله نمایش نامه را کناری می اندازند و جملات خودشان را میگویند. شورش در تئاتر! 0 1 امیررضا سعیدینجات 1402/12/5 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 74 نخستین شیعیانی که به ایران رسیدند شهرنشین بودند؛ تاجران خرد پا و صنعتگران. آنها خود را در محلههایشان محصور کردند، مسجد ساختند و بازار و حجرههای کوچک خود را کنار مسجد برپا کردند. صنعتگران نیز کارگاههایشان را همان حوالی باز کردند. مسلمانان قبل نماز باید طهارت کنند، بنابراین سر و کله حمامها هم پیدا شد. چون مسلمانان دوست دارند بعد نماز چای یا قهوهای بنوشند و لقمهای غذا بخورند، رستورانها و قهوهخانهها هم آن دور و بر سبز شدند. چنین است که پدیده منحصر به فرد چشم انداز شهرهای ایرانی پدید میآید: بازار، رشته پیوند عرفان و تجارت و ذائقه، رنگارنگ و شلوغ و پرهیاهو. اگر کسی بگوید: دارم میرم بازار، لزوماً معنیش این نیست که باید زنبیل خریدش را هم همراه بردارد. آدم میرود بازار برای عبادت، برای دیدن دوستان، برای تجارت و نشستن توی یک قهوهخانه. شیعیان، بی آنکه مجبور باشند کل شهر را زیر پا بگذارند، فقط در یک جا، یعنی بازار، هرچه را که برای حیات دنیوی ضروریست مییابند و با عبادت و اعانههایشان سعادت حیات اخرویشان را نیز تضمین میکنند. 0 4 فهیمه حدیدی 1402/11/16 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 45 این جا آدمهایی را می بینیم که توی یکی از خیابانهای تهران جلو ایستگاه اتوبوس ایستاده اند. آدمهای منتظر اتوبوس همه جای دنیا یک شکلند. می شود گفت صورتهای همه شان حالت کسل و دلمرده ی مشترکی دارد، ژست بی حوصله و درمانده ی مشترکی، و در چشمهایشان خستگی و بیزاری مشترکی موج می زند.مردی که عکس را بهم داد بلافاصله پرسید متوجه چیز عجیبی نشده ام؟ دوباره عکس را بالا و پایین کردم و گفتم نه چیزی به نظرم نمی آید. جواب داد این عکس پنهانی گرفته شده، از پشت پنجره ای آن دست خیابان. جایی را توی عکس نشانم داد و گفت به یارویی دقت کنم که آن نزدیک ایستاده با چهره ی عادی یک کارمند دون پایه و گوشش را سمت سه نفر دیگر گرفته که دارند با هم حرف می زنند. طرف آدم ساواک بود کشیک تمام وقت ایستگاه اتوبوس ،وقتی آدمهای منتظر اتوبوس حواسشان نبود و همه چیز را دست می انداختند، گوش می ایستاد. مردم فقط حق داشتند درباره ی موضوعات بی خطر حرف بزنند. اما حتی اینجا هم نباید سراغ موضوعاتی میرفتند که ممکن بود پلیس در آنها کنایه های معنادار بیابد ... 0 10 سجاد علی پور 1402/11/17 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 1 اگه یه آدم رو محو و نابود کنی باز نمیتونی جلو وجود داشتنش رو بگیری برعکس میشه این جوری گفت که با این کارها تصویرش توی ذهن مردم مدام پررنگ تر میشه 0 5 رضا میلانلویی 1403/12/1 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 32 نفت خونِ در رگهای ماست! جمعیت پرشور و دم میگیرند. نفت آزادی ماست! 0 0 سیده محدثه موسوی 1402/11/20 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 25 نمیفهمید حتی اگه یه آدم رو محو و نابود کنی، باز نمیتونی جلوی وجود داشتنش رو بگیری. برعکس، میشه اینجوری گفت که با این کارها تصویرش توی ذهن مردم مدام پررنگتر میشه. اینها تناقضهاییه که هیچ مستبدی نمیتونه کاریش بکنه. داس ضربهش رو میزنه و علف درجا شروع میکنه به رشد دوباره. باز قطعش میکنی و اون هم دوباره درمیآد. حتی تندتر از دفعهی قبل_قانون دلگرمیبخش طبیعت. 0 2 فاطمه شاهواری 1402/11/26 شاهنشاه ریشارد کاپوشینسکی 3.7 26 صفحۀ 41 0 5