بریدهای از کتاب شاهنشاه اثر ریشارد کاپوشینسکی
1402/12/5
صفحۀ 74
نخستین شیعیانی که به ایران رسیدند شهرنشین بودند؛ تاجران خرد پا و صنعتگران. آنها خود را در محلههایشان محصور کردند، مسجد ساختند و بازار و حجرههای کوچک خود را کنار مسجد برپا کردند. صنعتگران نیز کارگاههایشان را همان حوالی باز کردند. مسلمانان قبل نماز باید طهارت کنند، بنابراین سر و کله حمامها هم پیدا شد. چون مسلمانان دوست دارند بعد نماز چای یا قهوهای بنوشند و لقمهای غذا بخورند، رستورانها و قهوهخانهها هم آن دور و بر سبز شدند. چنین است که پدیده منحصر به فرد چشم انداز شهرهای ایرانی پدید میآید: بازار، رشته پیوند عرفان و تجارت و ذائقه، رنگارنگ و شلوغ و پرهیاهو. اگر کسی بگوید: دارم میرم بازار، لزوماً معنیش این نیست که باید زنبیل خریدش را هم همراه بردارد. آدم میرود بازار برای عبادت، برای دیدن دوستان، برای تجارت و نشستن توی یک قهوهخانه. شیعیان، بی آنکه مجبور باشند کل شهر را زیر پا بگذارند، فقط در یک جا، یعنی بازار، هرچه را که برای حیات دنیوی ضروریست مییابند و با عبادت و اعانههایشان سعادت حیات اخرویشان را نیز تضمین میکنند.
نخستین شیعیانی که به ایران رسیدند شهرنشین بودند؛ تاجران خرد پا و صنعتگران. آنها خود را در محلههایشان محصور کردند، مسجد ساختند و بازار و حجرههای کوچک خود را کنار مسجد برپا کردند. صنعتگران نیز کارگاههایشان را همان حوالی باز کردند. مسلمانان قبل نماز باید طهارت کنند، بنابراین سر و کله حمامها هم پیدا شد. چون مسلمانان دوست دارند بعد نماز چای یا قهوهای بنوشند و لقمهای غذا بخورند، رستورانها و قهوهخانهها هم آن دور و بر سبز شدند. چنین است که پدیده منحصر به فرد چشم انداز شهرهای ایرانی پدید میآید: بازار، رشته پیوند عرفان و تجارت و ذائقه، رنگارنگ و شلوغ و پرهیاهو. اگر کسی بگوید: دارم میرم بازار، لزوماً معنیش این نیست که باید زنبیل خریدش را هم همراه بردارد. آدم میرود بازار برای عبادت، برای دیدن دوستان، برای تجارت و نشستن توی یک قهوهخانه. شیعیان، بی آنکه مجبور باشند کل شهر را زیر پا بگذارند، فقط در یک جا، یعنی بازار، هرچه را که برای حیات دنیوی ضروریست مییابند و با عبادت و اعانههایشان سعادت حیات اخرویشان را نیز تضمین میکنند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.