بریدههای کتاب دزیره جوجه تیغی عصبانی. 1404/5/14 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 44 ناپلئون از من سوال کرد: اوژنی! تو از سرنوشتت نمیهراسی؟ سرم را تکان دادم و گفتم: از سرنوشتم در هراس باشم؟ نه نیستم. چون کسی خبر ندارد چه سرنوشتی برایش مقدر شده. چه دلیلی دارد از چیزی که از آن بی خبرم در هراس باشم؟ 0 1 سیدحسین موسوی 1404/1/2 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 368 0 10 تندیس اسدآبادی 1402/6/18 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 19 درست است که من کسی را ندارم تا با او دربارهی این مرد جوان صحبت کنم.اما پدر خوب و مهربان من باید خوب دریافته باشد که وقتی اطرافیان انسان او را درک نمیکنند،چقدر احساس تنهایی و بیکسی میکند و به همین خاطر بود که این دفترچهخاطرات را به من هدیه کرد تا مونس تنهاییام باشد. 0 11 سمیرا 1403/11/1 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 39 نمیدانستم که آدم حقیقتا میتواند حضور عشق را در خودش حس کند. 0 9 Haniyeh 1402/11/19 دزیره (جلد ۱) جلد 1 آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 22 پاپا مرا در بغل گرفت و گفت: - ملت فرانسه قرنها با درد و رنج دست به گرببان بوده است. از دردهای رنجیدگان و محرومین دو شعله زبانه کشیده است: شعله عدالت و شعله کینه. شعله کینه آهسته آهسته در میان امواج خون فرو مینشیند. اما شعله دیگر، شعله مقدس عدالت هرگز کاملا خاموش نخواهد شد، دخترم. گفتم: - پاپا، ممکن است «حقوق بشر» ملغی شود؟ - نه، حقوق بشر ملغی نمیشود. شاید مخفیانه یا آشکارا، آنها را زیر پا بگذارند اما کسانی که حقوق بشر را لگدمال کنند، کسانی که حق آزادی و برابری را از برادران خود سلب کنند، مرتکب بزرگترین جنایت تاریخ میشوند و هیچکس برای آمرزش روح آنها دعا نخواهد کرد، دخترم. وقتی پاپا از «حقوق بشر» صحبت میکرد صدای او مثل همیشه نبود. صدایش شبیه به صدای خدا بود. صدای خدا آنطور که من آن را خیال میکنم. 0 7 fatemeh 1404/1/3 دزیره (جلد ۱) جلد 1 آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 169 _هنوز نسبت به او احساس محبت میکنی؟ من به او جواب نمیدادم و با خود میگفتم: "وقتی لبخند میزند میتواند هر کار که بخواهد با من بکند(:" 0 2 Mika 1403/11/14 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 176 "شب هایی هستند که هرگز پایان ندارند." 0 22 سیدحسین موسوی 1403/10/26 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 74 0 20 سیدحسین موسوی 1403/11/15 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 196 0 13 سیدحسین موسوی 1403/10/26 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 44 0 15 راضیه.الف 1403/10/25 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 1 من به هیچ وجه شجاع نیستم، حتی زن ترسویی هستم؛ اما وقتی موضوع برایم خیلی اهمیت داشته باشد ناچارم ترس را کنار بگذارم. 0 1 سیدحسین موسوی 1404/1/3 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 507 ما دوستیمان را به هیچکس تحمیل نمیکنیم. ما به بذل عنایت به دیگران عادت داریم. 0 33 زهرا قنواتی 1403/5/17 دزیره (جلد ۱) جلد 1 آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 97 من به صحبت و سوالات او گوش نمی دادم.یک جمله در مغزم دور می زد، "یک بناپارت شوهر مناسبی برای دختر فرانسوا کلاری نیست." 0 2 سیدحسین موسوی 1404/1/14 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 767 0 14 راضیه.الف 1403/10/25 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 1 سر و وضع آراسته و رفتار شایسته در مجامع، دِین ما نسبت به جمهوری است. 0 7 Melika 1403/5/27 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 64 فکر کردم وقتی که انسان مردی را دوست داشته و هردو به یکدیگر علاقمند هستند، زندگی چقدر شیرین و آسان است. 0 3 مَشانا 1403/10/22 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 31 0 0 Mika 1403/10/27 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 87 "نمیدونم چرا. کسی نمی تواند تشریح کند چرا از شخصی خوشش می آید یا خوشش نمی آید. مثلا من نسبت به شما احساس محبت میکنم اما علت آن را نمی دانم. " (من دقیق نمیدونم صفحه چندمه چون دارم نسخه قدیمی رو میخونم😅) 0 13 امت الزینب داودانی 1402/4/12 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 590 _ رسم و عادت نظامی این است که وقتی افسری زندانی می شود شمشیر خود را تسلیم می کند.من شمشیر خود را به همسر ولیعهد سوئد تسلیم می کنم زیرا ما به انتهای سرنوشت خود رسیده ایم.اوژنی تو در این مسابقه فاتح شدی. 0 2 سپیده دمی در غروب... 1404/1/10 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 135 دوست، هر جا و در هر زمان، ارزشمند و مفید است. 0 52
بریدههای کتاب دزیره جوجه تیغی عصبانی. 1404/5/14 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 44 ناپلئون از من سوال کرد: اوژنی! تو از سرنوشتت نمیهراسی؟ سرم را تکان دادم و گفتم: از سرنوشتم در هراس باشم؟ نه نیستم. چون کسی خبر ندارد چه سرنوشتی برایش مقدر شده. چه دلیلی دارد از چیزی که از آن بی خبرم در هراس باشم؟ 0 1 سیدحسین موسوی 1404/1/2 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 368 0 10 تندیس اسدآبادی 1402/6/18 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 19 درست است که من کسی را ندارم تا با او دربارهی این مرد جوان صحبت کنم.اما پدر خوب و مهربان من باید خوب دریافته باشد که وقتی اطرافیان انسان او را درک نمیکنند،چقدر احساس تنهایی و بیکسی میکند و به همین خاطر بود که این دفترچهخاطرات را به من هدیه کرد تا مونس تنهاییام باشد. 0 11 سمیرا 1403/11/1 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 39 نمیدانستم که آدم حقیقتا میتواند حضور عشق را در خودش حس کند. 0 9 Haniyeh 1402/11/19 دزیره (جلد ۱) جلد 1 آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 22 پاپا مرا در بغل گرفت و گفت: - ملت فرانسه قرنها با درد و رنج دست به گرببان بوده است. از دردهای رنجیدگان و محرومین دو شعله زبانه کشیده است: شعله عدالت و شعله کینه. شعله کینه آهسته آهسته در میان امواج خون فرو مینشیند. اما شعله دیگر، شعله مقدس عدالت هرگز کاملا خاموش نخواهد شد، دخترم. گفتم: - پاپا، ممکن است «حقوق بشر» ملغی شود؟ - نه، حقوق بشر ملغی نمیشود. شاید مخفیانه یا آشکارا، آنها را زیر پا بگذارند اما کسانی که حقوق بشر را لگدمال کنند، کسانی که حق آزادی و برابری را از برادران خود سلب کنند، مرتکب بزرگترین جنایت تاریخ میشوند و هیچکس برای آمرزش روح آنها دعا نخواهد کرد، دخترم. وقتی پاپا از «حقوق بشر» صحبت میکرد صدای او مثل همیشه نبود. صدایش شبیه به صدای خدا بود. صدای خدا آنطور که من آن را خیال میکنم. 0 7 fatemeh 1404/1/3 دزیره (جلد ۱) جلد 1 آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 169 _هنوز نسبت به او احساس محبت میکنی؟ من به او جواب نمیدادم و با خود میگفتم: "وقتی لبخند میزند میتواند هر کار که بخواهد با من بکند(:" 0 2 Mika 1403/11/14 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 176 "شب هایی هستند که هرگز پایان ندارند." 0 22 سیدحسین موسوی 1403/10/26 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 74 0 20 سیدحسین موسوی 1403/11/15 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 196 0 13 سیدحسین موسوی 1403/10/26 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 44 0 15 راضیه.الف 1403/10/25 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 1 من به هیچ وجه شجاع نیستم، حتی زن ترسویی هستم؛ اما وقتی موضوع برایم خیلی اهمیت داشته باشد ناچارم ترس را کنار بگذارم. 0 1 سیدحسین موسوی 1404/1/3 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 507 ما دوستیمان را به هیچکس تحمیل نمیکنیم. ما به بذل عنایت به دیگران عادت داریم. 0 33 زهرا قنواتی 1403/5/17 دزیره (جلد ۱) جلد 1 آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 97 من به صحبت و سوالات او گوش نمی دادم.یک جمله در مغزم دور می زد، "یک بناپارت شوهر مناسبی برای دختر فرانسوا کلاری نیست." 0 2 سیدحسین موسوی 1404/1/14 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 767 0 14 راضیه.الف 1403/10/25 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 1 سر و وضع آراسته و رفتار شایسته در مجامع، دِین ما نسبت به جمهوری است. 0 7 Melika 1403/5/27 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 64 فکر کردم وقتی که انسان مردی را دوست داشته و هردو به یکدیگر علاقمند هستند، زندگی چقدر شیرین و آسان است. 0 3 مَشانا 1403/10/22 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 31 0 0 Mika 1403/10/27 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 87 "نمیدونم چرا. کسی نمی تواند تشریح کند چرا از شخصی خوشش می آید یا خوشش نمی آید. مثلا من نسبت به شما احساس محبت میکنم اما علت آن را نمی دانم. " (من دقیق نمیدونم صفحه چندمه چون دارم نسخه قدیمی رو میخونم😅) 0 13 امت الزینب داودانی 1402/4/12 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 590 _ رسم و عادت نظامی این است که وقتی افسری زندانی می شود شمشیر خود را تسلیم می کند.من شمشیر خود را به همسر ولیعهد سوئد تسلیم می کنم زیرا ما به انتهای سرنوشت خود رسیده ایم.اوژنی تو در این مسابقه فاتح شدی. 0 2 سپیده دمی در غروب... 1404/1/10 دزیره آنه ماری سلینکو 4.3 86 صفحۀ 135 دوست، هر جا و در هر زمان، ارزشمند و مفید است. 0 52