بریدههای کتاب گچ پژ علی عقیلی نسب 1402/2/18 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 104 حالیه را نمیدانم. لکن ما که مدرسه میرفتیم، در دبستان شکوه همایونی، ناظمی داشتیم که هر نوبه خبط و خطایی سر میزد از احدی، تپانچهای حواله بناگوشش میکردد و میفرستاد پی مادرش با او بیاید مدرسه. ناظم خوش انصاف روزگار، مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطاکاران را به پدرمان علی ببخش. 0 13 عمو حسام 1403/8/27 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 100 0 2 عمو حسام 1403/8/26 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 48 0 0 سید حسن عمادی 1403/10/20 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 49 فقط -جان عزیزت -معلوم دارمان کن نقش دارچین ها به هم ریخته یا برای همه ی همساده ها، عوض "یا حسن" نوشته بودی "یا محسن" ؟ 0 4 فائزه(: 1403/11/20 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 6 0 7 سید حسن عمادی 1403/10/20 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 5 شب قدری، مصحفت را چارطاق بار کردم روبهروی صورت. روضهخوان یک دقیقه آنتراکت داد هر چه حاجت داریم جاری کنیم روی زبان. ورپریده -از خجالت یا هر چیز دیگری- بند آمده بود. از آنجا که میدانستم و کتابم را میخوانی، همۀ آنچه بنا بود آنجا به زبان بیاورم اینجا برایت مینویسم: قربانک إنی کنت من الچاکرین. 0 2 عمو حسام 1403/8/27 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 79 0 0 فاضل تقوی 1403/11/16 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 87 عاشق دمدمی مزاج را باید کرد توی چرخ گوشت و فتیله درآورد. عاشقی را که با مهر معشوق ، محبتش آمپر بچسباند و با قهر معشوق، فروکش کند باید از ته، حلق آویز کرد. الحبّ لایزیده البرّ و لاینقصه الجفاء. والّا چه توفیری دارد با آبگرمکن کل کلنگی ما که دم به دقیقه یا سرد میشود یا الو میگیرد و یک غسل دو دقیقهای را به قاعدهی دو ساعت کوفتمان میکند! این روضه ها را نخواندم که دوسیهی عاشقی را ببندی. گفتم نعمت و نقمت را کلّهم أجمعین و با هم شکر کنی. بیخیال عاشقی نشو. زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کنده های درشت زندگی را خرد میکند. خرد و قابل هضم. غیر از این باشد، کأنّه خوردن جوجه و کوبیدهی نذری با قاشق های لاجون پلاستیکی، پیرت درمیآید. عشق قاشق استیل است. همیشه همراهت داشته باش. 0 1 نسرین سادات موسوی 1403/7/29 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 1 اگر از حال من می پرسی معمولی ام. سوای دلتنگی... 0 7 عمو حسام 1403/8/26 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 50 3 2 حسین درویشخادم 1403/2/5 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 55 0 1 عمو حسام 1403/8/26 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 24 0 2 نسرین سادات موسوی 1403/8/2 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 1 حالیه را نمی دانم. لکن ما که در مدرسه می رفتیم، در دبستان "شکوه همایونی" ناظمی داشتیم که هر نوبه، خبط و خطایی سر میزد از احدی، طپانچه ای حواله بناگوش می کرد و می فرستاد پی مادرش، با او بیاید مدرسه... ناظم خوش انصاف روزگار! مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطا کاران را به پدر مان _علی_ ببخش. 1 7 فاضل تقوی 1403/11/16 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 37 خوب که نگاه میکنی هر صنفی به سیاق خودش، حرمت داری میکند توی این ماه عزا. بازاری و خرده فروش و پاسبون و مطرب و ساقی و قدارهبند و کلاه مخملی هر کدامشان آبروداری میکند به طرزی. جماعت قلم به دست هم به طریق اخص. اصلا قاطبهی جماعت قلم به دست، فدای دست قلم سقای کربلا. پس عجالتا مکتوبه نگاری تعطیل. عاشق و معشوقی که سرشان به تنشان بیرزد، این روز ها فکر و ذکرشان سیاهی عزاست. باقی وفا. دعا. 0 2 فاضل تقوی 1403/11/15 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 45 0 0 حسنشونم 1403/8/24 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 70 «عارضم خدمت شازده که، عهد آن قزاق جوان، تریاک را که بین خلقالله تُقس میکردند دوباره سوختهاش را با قیمت بیشتر از خودشان پس میگرفتند. بعضی اقلام، سوختهاش گرانتر است. قدر دل ما را بدان.» 0 3 حسین درویشخادم 1403/2/6 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 69 یک چیزی را میدانستی؟ اینکه اگر تکرار چیز بدی بود، الرحمن هیچ وقت عروس کتاب خدا نمیشد. تو تکراریترین قیافهای که من کل یوم بیشتر عاشقش میشوم. 0 3
بریدههای کتاب گچ پژ علی عقیلی نسب 1402/2/18 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 104 حالیه را نمیدانم. لکن ما که مدرسه میرفتیم، در دبستان شکوه همایونی، ناظمی داشتیم که هر نوبه خبط و خطایی سر میزد از احدی، تپانچهای حواله بناگوشش میکردد و میفرستاد پی مادرش با او بیاید مدرسه. ناظم خوش انصاف روزگار، مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطاکاران را به پدرمان علی ببخش. 0 13 عمو حسام 1403/8/27 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 100 0 2 عمو حسام 1403/8/26 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 48 0 0 سید حسن عمادی 1403/10/20 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 49 فقط -جان عزیزت -معلوم دارمان کن نقش دارچین ها به هم ریخته یا برای همه ی همساده ها، عوض "یا حسن" نوشته بودی "یا محسن" ؟ 0 4 فائزه(: 1403/11/20 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 6 0 7 سید حسن عمادی 1403/10/20 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 5 شب قدری، مصحفت را چارطاق بار کردم روبهروی صورت. روضهخوان یک دقیقه آنتراکت داد هر چه حاجت داریم جاری کنیم روی زبان. ورپریده -از خجالت یا هر چیز دیگری- بند آمده بود. از آنجا که میدانستم و کتابم را میخوانی، همۀ آنچه بنا بود آنجا به زبان بیاورم اینجا برایت مینویسم: قربانک إنی کنت من الچاکرین. 0 2 عمو حسام 1403/8/27 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 79 0 0 فاضل تقوی 1403/11/16 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 87 عاشق دمدمی مزاج را باید کرد توی چرخ گوشت و فتیله درآورد. عاشقی را که با مهر معشوق ، محبتش آمپر بچسباند و با قهر معشوق، فروکش کند باید از ته، حلق آویز کرد. الحبّ لایزیده البرّ و لاینقصه الجفاء. والّا چه توفیری دارد با آبگرمکن کل کلنگی ما که دم به دقیقه یا سرد میشود یا الو میگیرد و یک غسل دو دقیقهای را به قاعدهی دو ساعت کوفتمان میکند! این روضه ها را نخواندم که دوسیهی عاشقی را ببندی. گفتم نعمت و نقمت را کلّهم أجمعین و با هم شکر کنی. بیخیال عاشقی نشو. زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کنده های درشت زندگی را خرد میکند. خرد و قابل هضم. غیر از این باشد، کأنّه خوردن جوجه و کوبیدهی نذری با قاشق های لاجون پلاستیکی، پیرت درمیآید. عشق قاشق استیل است. همیشه همراهت داشته باش. 0 1 نسرین سادات موسوی 1403/7/29 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 1 اگر از حال من می پرسی معمولی ام. سوای دلتنگی... 0 7 عمو حسام 1403/8/26 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 50 3 2 حسین درویشخادم 1403/2/5 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 55 0 1 عمو حسام 1403/8/26 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 24 0 2 نسرین سادات موسوی 1403/8/2 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 1 حالیه را نمی دانم. لکن ما که در مدرسه می رفتیم، در دبستان "شکوه همایونی" ناظمی داشتیم که هر نوبه، خبط و خطایی سر میزد از احدی، طپانچه ای حواله بناگوش می کرد و می فرستاد پی مادرش، با او بیاید مدرسه... ناظم خوش انصاف روزگار! مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطا کاران را به پدر مان _علی_ ببخش. 1 7 فاضل تقوی 1403/11/16 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 37 خوب که نگاه میکنی هر صنفی به سیاق خودش، حرمت داری میکند توی این ماه عزا. بازاری و خرده فروش و پاسبون و مطرب و ساقی و قدارهبند و کلاه مخملی هر کدامشان آبروداری میکند به طرزی. جماعت قلم به دست هم به طریق اخص. اصلا قاطبهی جماعت قلم به دست، فدای دست قلم سقای کربلا. پس عجالتا مکتوبه نگاری تعطیل. عاشق و معشوقی که سرشان به تنشان بیرزد، این روز ها فکر و ذکرشان سیاهی عزاست. باقی وفا. دعا. 0 2 فاضل تقوی 1403/11/15 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 45 0 0 حسنشونم 1403/8/24 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 70 «عارضم خدمت شازده که، عهد آن قزاق جوان، تریاک را که بین خلقالله تُقس میکردند دوباره سوختهاش را با قیمت بیشتر از خودشان پس میگرفتند. بعضی اقلام، سوختهاش گرانتر است. قدر دل ما را بدان.» 0 3 حسین درویشخادم 1403/2/6 گچ پژ محسن رضوانی 3.9 28 صفحۀ 69 یک چیزی را میدانستی؟ اینکه اگر تکرار چیز بدی بود، الرحمن هیچ وقت عروس کتاب خدا نمیشد. تو تکراریترین قیافهای که من کل یوم بیشتر عاشقش میشوم. 0 3