بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 287

گفتم: «یا جبریل، آن که راست که من خود را بازان حالی می‌یابم؟» گفت: «یکی از آن فرزند توست: حسن، شهید گشته به زهر، و دیگر به نام فرزند تو: حسین، شهید کربلا.» مرا دل درپیچید. بگریستم... (هرگز در بهشت کس نگریست، مگر رسول آن شب برای حسن و حسین.)

گفتم: «یا جبریل، آن که راست که من خود را بازان حالی می‌یابم؟» گفت: «یکی از آن فرزند توست: حسن، شهید گشته به زهر، و دیگر به نام فرزند تو: حسین، شهید کربلا.» مرا دل درپیچید. بگریستم... (هرگز در بهشت کس نگریست، مگر رسول آن شب برای حسن و حسین.)

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.