حانیه

حانیه

@the_Hanieh

12 دنبال شده

24 دنبال کننده

                یه نفر که نمی‌خواد قبول کنه بزرگ شده 🧸
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
حانیه

حانیه

1404/1/5

        قبل از اینکه تصمیم بگیرم برای بهار چه کتابایی بخونم، یه سر به کتابایی که تو سال ۱۴۰۱ خونده بودم زدم و دیدم چقدر کتاب کلاسیک خوندم

برای همین تصمیم گرفتم دوباره تو سال ۱۴۰۴ برم سراغ کتابای کلاسیک

قطعا دوباره‌خوانی یه‌سری از کتابای کلاسیک تو برنامم بود و در نهایت با ادبیات انگلستان و دیوید کاپرفیلد شروع کردم 

نسخه‌‌ی کوتاه‌شده‌ی این داستان رو قبلا خونده بودم ولی چیزی ازش یادم نبود، برای همین دوست داشتم نسخه‌ی اصلی و کامل رو بخونم؛ 

نسخه‌ی نشر افق رو تهیه کردم ولی بعدا فهمیدم این نسخه هم کوتاه‌شدست و من دوباره تو خوندن نسخه‌ی کامل دیوید کاپرفیلد شکست خوردم :(

فکر کنم برای بار سوم باید برم سراغ نسخه‌ی کاملش و این داستان زیبارو سه‌باره خوانی کنم

ترجمه‌ی هر دونشر ( قدیانی و افق ) عالی بود، ولی نسخه‌ای که افق منتشر کرده طولانی‌تره و جزئیات بیشتری داره

نسخه‌ی قدیانی کلیات داستان رو گفته و مناسب کساییِ که تازه می‌خوان کلاسیک خوندن رو شروع کنن

اما درمورد خودِ داستان
راستش من عاشقش شدم!
داستان خیلی زیبا و هیجان‌انگیزِ، هیچ‌کجای کتاب از پیچ و خم داستان کم نمیشه و همش دلت می‌خواد بشینی پای کتاب ببینی این کاپرفیلد به کجا می‌خواد برسه

خوندنش واقعا حالمو خوب کرد، چون پر از اتفاقات تلخ و شیرین بود و منو یاد زندگی واقعی مینداخت 

برخلاف داستانای کلاسیک، اصلا اضافه‌گویی نداره!
داستان بدون توصیفات خسته‌کننده با سرعت خوبی جلو میره. 

راستش با خوندن این کتاب عاشق قلم دیکنز شدم و تصمیم گرفتم بازم از این نویسنده کتاب بخونم

پیشنهاد می‌کنم حتما بخونیدش♡
      

4

حانیه

حانیه

1403/12/20

        جنگ همیشه موضوعی بود که دوست داشتم و دارم که درموردش بیشتر بخونم
من اول فیلم این کتاب رو دیدم و بعد ترغیب شدم که کتابش رو بخونم ( فیلم هم شاهکاریِ برای خودش )

داستان خیلی زجرآورِ، واقعا زجرآور!
تک‌تک جزئیات جنگ توی کتاب آورده شده، از غذا خوردن سربازا تا خط مقدم، لباساشون، روابط بین‌شون و سختی‌هایی که می‌کشن.
نویسنده واقعا به زیبایی تمام موارد مرتبط به جنگ رو توصیف کرده، طوری که تو هم با شخصیت اصلی توی میدون جنگ زجرکش میشی.
برای منی که خارج از گود جنگ نشستم همش سواله " اصلا چرا باید بجنگیم " تو ذهنم اکو می‌شد، با خوندن سختی‌هایی که مردم تو جنگ می‌کشیدن هر لحظه بیشتر به این پی می‌بردم که جنگ چقدر چیز چرتیه
چقدر بی‌محتوا و مضخرفه

پایان کتاب رو دوست داشتم از این لحاظ که روایت بعد از جنگم داشت، یعنی نشون می‌داد که تو فقط تو میدونا نمی‌جنگی، بعد از برگشتن به دنیای عادی هم داری می‌جنگی

کتاب تلخ، اما بسیار آموزنده‌ای بود، امیدوارم تمام کسایی که خواهان جنگن حداقل یک فصل از این کتاب‌و بخونن♡
      

39

حانیه

حانیه

1403/12/20

        تنها چیزی که می‌تونم بگم اینه که واقعا نظر خاصی ندارم :)
من تاحالا کتاب فانتزی خاصی جز هری‌پاتر نخوندم، برای همین نظر خیلی خاصی نمی‌تونم داشته باشم 

اگه درمورد داستان بخوام بگم؛ داستان متوسطی داشت
داستانی بود که قبلا چندتا اقتباس سینمایی تقریبا مشابه ازش دیده بودم
تقریبا تکراری؛
ولی روند همچنان جالب بود، یعنی یه‌جاهایی از کتاب حس کنجکاوی من برانگیخته می‌شد و دوست داشتم ادامش بدم 
اون هیجان محدودی که داشت رو دوست داشتم و ازنظرم خوب ولی کم بود

سرعت اتفاقات و روایات تو داستان خوبه، طوری هست که حوصله‌تون سر نره ولی اونقدرام زیاد نیست که هی برید سراغش!

متن ادبی خیلی جالبی نداره، انگار دارید یه رمان بسیار طولانی تو چنلای تلگرام می‌خونید
مشخصا نویسنده هیچ پیشینه‌ی ادبی هم نداشته، چون قشنگ اضافه‌گویی‌ توی متن حس میشه
داستان با ظرافت نقل نشده یعنی ما برای فهمیدن حس شخصیت اصلی مجبوریم ۵ خط گفت‌و‌گوهای ذهنیش رو بخونیم که اونم در نهایت هیچ نتیجه‌ی خاصی نداره، در رفتار و کردار ما هیچ کار خاصی از شخصیت‌ها نمی‌بینیم.
الان شخصیت اصلی یعنی شینگ‌ین یه شخصیت خیالی تو ذهن منه، 
چون شخصیت پردازی نداشت،
مثلا شینگ‌ین یک‌جا به خودش می‌گفت من باید عشق لیوای رو کنار بذارم، بعد جای دیگه برخلاف اونهمه تِزی که داده بود از بی‌توجهی لیوای ناراحت می‌شد
یا جای دیگه عاشق و دلباخته‌ی لیوای بود، ولی به ونژی قول رفتن و ساخت زندگی می‌داد
دقیقا افکار کارکتر اصلی ضد عملش بود!

پایان‌بندی خوبی داشت، ولی این پایان‌بندی اصلا منو ترغیب نکرد که سراغ جلد ۲ برم.
اگه می‌خواید کتاب‌و بخونید انتظار خاصی نداشته باشید، داستان فوق‌العاده‌ای نداره
اگه نخوندید هم سراغش نرید، چیز خاصی‌رو از دست نمی‌دید
      

1

حانیه

حانیه

1403/11/22

1

حانیه

حانیه

1403/11/11

        بی‌خانمان
وقتی این کتاب‌و می‌خوندم دوباره به روزگار گذشته سفر کرده بودم
داشتم با خودم فکر می‌کردم کتابا تنها جاده‌هایی هستن که منو به این سفرا می‌برن، سفرهایی که من توش بوی هیزم رو حس می‌کنم و سرماش پوست تنم رو می‌سوزونه!

داستان زندگی رِمی از کودکی تا بزرگسالی خیلی زیبا توصیف شده بود
نویسنده هیچ اضافه‌گویی نکرده بود، هیچ توصیفی و واقعه‌ای زیاد و بیش از حد به‌نظر نمی‌رسید؛ به همین دلیل داستان خسته‌کننده نبود و جایی حوصلت سر نمی‌رفت
وقایع داستان انقدر قشنگ بودن که کاملا حس تعلیق بهشون داشتم
متاسفانه شخصیت‌ها به خوبی توصیف نشده بودن، تو داستان‌های کلاسیک به خلقیات شخصیت‌های داستان خیلی پرداخته میشه اما توی این کتاب برعکس بود؛
داستان غنی و پراز واقعه، ولی شخصیت‌ها پوچ!
مثلا ما هیچ ایده‌ای درمورد ناپدری رِمی نداریم چون نویسنده توصیفی ازش نداده بود.

اما درمورد خودِ داستان؛
وقتی می‌دیدم رِمی که یه بچه‌ی خام و خردسالِ داره رشد می‌کنه واقعا ذوق می‌کردم 
تو تمام لحظه‌هایی که درس و موسیقی یاد می‌گرفت شوق یادگیری تو منم زنده می‌شد!
جاهایی که دوست پیدا می‌کرد عمیقا خوشحال می‌شدم، وقتی غذای خوب می‌خورد، وقتی جای نرم و گرم می‌خوابید؛ تو تمام این وقایع منم با رِمی بودم.
شخصیت ماتیا خیلی برای من جذاب بود، رنج‌هایی که ماتیا کشیده بود قلب منو به درد میورد،
شخصیتش خیلی قشنگ و عمیق بود و به‌نظرم داستان رو چند برابر قشنگ کرده بود.
یکی دیگه از شخصیت‌های کلیدی داستان یعنی ویتالی، که یه پيرمرد خوب و مهربون توصیف شده از نظر من اصلا هم مهربون نبود!
به‌نظرم ویتالی یه پیرمرد حسود و خودبزرگ‌پندار بود
چرا؟
چون گاهی تمام شخصیت ما با یک "رها کردن " شکل می‌گیره، و دنیا وادی رها کردنِ
ازنظر من ویتالی جلوی سعادت رِمی رو گرفت و با خودخواهی تمام اون‌رو به سختی انداخت و اسمش رو گذاشت خیرخواهی.

درکل کتاب، بسیار زیبا بود
جمله به جمله‌ی کتاب برام لذت‌بخش بود، حتما بخونیدش و شمام لذت ببرید♡
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.