یادداشت حانیه
1404/2/18
داستانایی که تو جنگ، به خصوص جنگهای جهانی روایت میشن همیشه یه تهمایهای از غم و ترس ناشناخته دارن ( فیلم خانه دوشیزه پرگرین برای بچههای خاص و زن سیاهپوش الان خیلی تو ذهنم پررنگن ) خلاصه داشتم میگفتم این ترس خیلی برای من ترسناکه، ترسیِ که هیچجوره نمیتونم کنار بذارمش و همیشه یه گوشهی ذهنم هست این کتابم تقریبا همونشکلی بود برای نوجوان نوشته شده بود، تهمایههای فانتزی رو داشت اما برام ترسناک بود، بهخاطر اینکه تو جنگ جهانی روایت شده بود و تو کل داستان من با خودم میگفتم اینا الان وسط جنگنا! بعد از خوندن این کتاب ارزش رنگها، بهخصوص مدادرنگی تو ذهنم خیلی پررنگ شد طوری که هرروز به مدادرنگیام با عشق نگاه میکردم و میگفتم من اگه قرار باشه یه سپر رنگ بسازم، از کدوم رنگا استفاده میکنم؟ داستان رو دوست داشتم، با اینکه غمگین بود و حتی از نظر من غمگین تموم شد ولی دوسش داشتم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.