نمیتونم قاطع بگم این جلدو دوست داشتم.
مثل دو جلد قبلی جذبش شدم،و زود به پایان رسوندم.
این کتابم مثل قبلیا سراسر معما و رازهای هاثورنی بود،ولی پیچیده تر و عجیب تر.
یه سری معماها روش حلشون برای من تکراری شده بود،ولی بعضی جاها نیاز داشتم برگردم عقب تا ماجرا رو هضم کنم.
هیچوقت از مثلث عشقی خوشم نمیاد،چون یکی تنها میمونه،یکی باید فداکاری کنه.
توی این جلد بیشتر گریسون رو شناختم و دلم براش سوخت
گریسون همیشه باوقار،سنگین،جدی است ولی توی قلبش یه پسر شیطون و مبارزه طلب داره.
گریسوت سراسر شوق،هیجان،مبارزه،جنگ،آشوپ..است
که از نظر من برای ایوری مناسب تره.
توی این جلد عشق آیوری و جیمسون پررنگ تر و قوی تر میشه.
و ایوری به مرور زمان بزرگتر و عاقل و بالغ تر میشه.
زندر همیشه کارکتر محبوب منه،دلم برای پرحرفیاش،شیطنتاش،برنامه هاش،کاراش تنگ میشه.
به نظرم هرکسی توی زندگی به یه زندر احتیاج داره:)
نش همیشه کاراش مرموز بود از نظرم ،ولی تهش ثابت کرد میتونه یه برادر بزرگ خوب و دوست داشتنی باشه.
کتاب یه جورایی با فصل آخر یه شروعی تازه ای داره.
ایوری یه مسابقه بزرگ و مرموز برگزار میکنه که توش پر از چالش،مسابقه،مبارزه و پوله.
در آخر دلم برای برادرای هاثورن😁،زوج بکس و تئا،ایوری،آلیسا،بکس،،آرون،نن،و همه و همه تنگ میشهه😭
و فکرکنم شاید یه روزی یکیم ثروتشو به ما بخشید مگه نه؟🤣
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.