کتابی که خوندم تو لیست کتب بهخوان نبود به جاش یکی دیگه گذاشتم.
کتابی که من خوندم از جیس هیل واسکات شارپ بود.
      

        خیلی معمولی 
      

        وقتی شروع میکردم به خوندنش دیگه نمیتونستم ولش کنم.
      

        اگر بخوام این کتاب رو در یک جمله خلاصه کنم:
"فقط و فقط و فقط برای خدا کار کنید و مراقب حق الناس باشید."
      

        تو کتاب یه جمله ی خیلی قشنگ داشت که فکر میکنم برای آخرتمون کافیه:
" برای خدا کار کنید."
      

        خوندنش یهویی شد،ولی چه قشنگ مصادف شد با شهادت بانو💖
      

        "همه دارند امتحان پس می دهند.همه آدم ها جایی بین گفتن و عمل کردن گیر کرده اند.بعضی بی محل به آن زندگی را سرمی کنند.
اما بعضی نمی توانند عبور کنند.گیر می افتند.و اگر زرنگ باشند ،این دست و پا زدن ها بزرگشان می کنند.رشدها نتیجه همین دست و پا زدن هاست.اما باید طاقت آورد."

"آدم های ترسو و بزدل با دشمن دوست می شوند.آدم های در به در وا می دهند و گندکاری اش را به مملکت خودشان تماشا می کنند."

"دولت یهود بهانه است،شما قصد جان گشایی دارید!"

اوتقدری قشنگ بود که دو روزه تموم بشه😍


      

        سیر داستانی خوبی داشت.
تصویرسازی خیلی خوب 
پیچیدگی داستان یکم زیاد بود
      

        پدر شهید تا من را دید گفت:"من همه محسنم رو به این بی بی دادم؛اگه بگی یه ناخن یا به تار موش رو آوردی برای من کافیه!"
سرم را انداختم پایین و گفتم:"سر که نداره هیچ؛بدنش رو هم مثل علی اکبر اربا اربا کرده ن."


گر می روی بی حاصلی،گر می برندت واصلی
رفتن کجا؟بردن کجا؟
      

        یا صاحب الزمان!اغثنی...
      

        فرق است بین امنیت با احساس امنیت