Infinity

Infinity

@hbook
عضویت

خرداد 1404

29 دنبال شده

34 دنبال کننده

                در مسیر رشد به دنبال بینهایت📚🌱
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
Infinity

Infinity

دیروز

        این کتاب اگر در یه جمله از نظر پادشاهی خلاصه بشه اینه که "کار را باید به کاردان سپرد" ، لویی شانزدهم و آنتوانت هیچ کدوم صلاحیت و لیاقت پادشاه و ملکه بودن رو نداشتن ، لویی که هیچ وقت قدرت تصمیم گیری نداشت ، در صورتی که پادشاه اول باید قدرت اخذ تصمیم داشته باشه ، وقتی در قدرت بود یا مشغول شکار بود یا قفل سازی ، اصلاً به امور مملکت وارد نمی‌شد چون فکر می‌کرد وضع زندگی مردم خوبه ، یکی از بزرگترین دلیل سقوط سلطنت این بود که لویی شانزدهم چشمش به دهان اطرافیان بود ، هرچه آنتوانت یا دیگران درخواست می‌کردند ، قبول میکرد و اصلا مقاومتی نمی‌کرد،  یه آدم بسیار حساس و مطیع که طاقت مقابله با دیگران رو نداشت و تسلیم میشد ، همچین آدمی وقتی زمامدار بشه ، با خودش یه کشور رو به ویرانی و بدبختی میکشونه ...
آنتوانت هم در زمانی که قدرت داشت از خزانه کشور و قدرت لویی به نفع دیگران سوءاستفاده می کرد و دیگران هم در زمان سختی پشت اونارو خالی کردن و فرار کردن ، آنتوانت فقط قدرتش رو صرف لهو و لعب و خوشی های محدود و زودگذر کرد طوری که حتی متوجه بیماری و مرگ مادرش در اتریش نشد ، بعدا به او خبر رسید و اصلا از حال مردم باخبر نبود ثروت و قدرت و زمان رو هرسه رو تلف کرد بعداً که سلطنت سقوط کرد و روزگار روی تلخ رو به آنتوانت نشان داد به خوبی به او فهماند که در چه نعمتی بوده و قدرش رو ندونست و از دست داد و به همین ترتیب در سال ۱۷۹۳ میلادی آنتوانت اعدام شد...
نتیجه گرفتم که باید قدر نعمت رو دونست و تلف نکرد و سنجیده و به موقع عمل کرد و وقتی کسی مسئولیت رو قبول کرد باید درست و کامل اون رو به انجام برسونه...
مثل همیشه ترجمه روان آقای منصوری یکی از نکات مثبت کتاب بود...
      

19

Infinity

Infinity

1404/6/15

        "رمز سعادت بودن در راه علی و با علی‌ علیه السلام است"
ناتا "دختری که راه سعادت را پیدا کرد و با بهترین خلق های خدا به سوی الهی شتافت"
چقدر این دختر ایمان خالصی داشت که تونست به گفته های پیامبر و حضرت علی و حضرت فاطمه (سلام الله علیهم) عمل کنه و پای ایمانش وایسه ، این در اون زمان که همه مخالف بودن خیلی کار بزرگیه و هر کسی لایق این جایگاه نیست ، برای ناتا خوشحالم که خداوند او رو از دل آفریقای بی خبر از اسلام به دل یثرب آورد که بتونه ظهور اسلام رو ببینه و مسلمان بشه و پای اسلام با خلوص بایسته 
اولین کتابی بود که در زمان ظهور اسلام از طرف افراد عادی مدینه که مشهور نبوده روایت میشه که برام جالب بود ، این داستان از طرف دو شخص یکی ناتا و یکی خوله روایت میشه و تقریبا یک در میان فصل ها رو روایت میکنن ..
نزدیک بودن با محل عبادت حضرت فاطمه سلام الله علیها برای ناتا زیباترین شب هارو ساخت ، با اینکه کتاب کوتاهی بود ولی وصفیات جالب و به جایی داشت
پایان غمگین کننده ای داشت و دوست نداشتم ناتا بمیره..
      

2

Infinity

Infinity

1404/6/11

        درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام        "مولانا"
جلال‌الدین محمد بلخی ،شاعر پرآوازه قرن هفتم هجری در این کتاب از تولد تا پایان عمر مولانا رو بسیار شیرین روایت میکنه ، نسبت به قلم آقای منصوری که تاریخی و روان هست این کتاب بسیار شیرین و روان بود و تجربه‌ش برام خیلی ارزشمند بود 
اونقدر توی این کتاب شخصیت های بزرگ عرفان و شعر و حکمت هست که تو یه دوره از زمان خیلی کم پیش میاد که اینقدر آدم های بزرگ و ماندگار زندگی کنن مثلا در زمان مولانا ، عطار نیشابوری ، شهاب الدین سهروردی ، شمس الدین تبریزی ، شیخ محیی الدین ابن عربی که جلال الدین باهاشون یه مدتی زندگی کرده فقط با ابن عربی و عطار یه جلسه کوتاه داشته ، یه جورایی مولانا جوهره همه این شخصیت ها بوده ، پدرش بهاءولد لقب سلطان العلما رو داشته و نقش کلیدی در زندگی مولانا داشته تا او رو مجتهد کرده و برهان الدین که لالای جلال الدین بود یعنی از بچگی مولانا عهده پرورش و تربیتشو بر عهده گرفته و وقتی مولانا مجتهد شد از اون به بعد برهان الدین ۱۰ سال به طور حرفه ای ریاضت و سلوک عارفانه رو بهش یاد داد بعد از اون حدود دو سال شمس تبریزی ، او رو از بند تمایلات دنیوی و قضاوت مردم و خجالت و ترس رها کرد تا او بتونه استعداد شعرش رو به تمام معنا بروز بده این دوره دو ساله برای مولانا طلایی بوده و اکثر شاهکارهای ادبی مولانا در این مدت به رشته تحریر دراومد و ماندگار شد 
این کتاب بیشتر از اینکه زندگینامه مولانا باشه عرفانی و درس زندگی و سلوک بود و برای من تجربه بی‌نظیری شد 
در تمام قسمت های کتاب سایه روح اثیری (حضرت خضر) همراه جلال الدین بود و او جلال الدین رو تحریک به گفتن نداهای(شعر) درونی می کرد ، آشنایی با خضر نبی برام خیلی جالب بود چون من ایشون رو نمی شناختم و بر دانسته هام افزوده شد
جلال الدین تا زمانی که با شمس مصاحبت کنه یه مجتهد باوقار و محترم و حساس و زودرنج و بسیار پایند به احکام و شریعت و همچنان غم مرگ خانواده و عزیزانش همراهش بود ولی شمس او رو از بیشتر اینا بیرون کشید و زبان و ذهن او به شعر باز شد
این کتاب در بعضی فصل ها مروری بر زندگی بایزید بسطامی و شهاب الدین سهروردی و برهان الدین ترمذی داشت و رساله نور بایزید نقطه اتصال شمس و مولانا به هم شد 
در این روایت از ابتدا جلال الدین و خانواده‌ش از بلخ تا قونیه سفر میکنن وقتی مغولان از چین به طرف مغرب یعنی ایران عزم حمله و غارت کردن بهاءولد ، پدر مولانا تصمیم به نجات خانواده از دست مغولان میگیره و به همین ترتیب به طرف مغرب حرکت کردن
یکی از پربارترین کتابایی که خوندم...
امتیاز ۵/۵
      

3

Infinity

Infinity

1404/5/29

        تیمور گورکانی ، اگر در یک جمله وصف بشه اینه "مردی جنگجو و بی رحم و بسیار با اراده که دائم به فکر توسعه سلطه خودش بود ، حتی در آخرین دقایق عمرش"
این مرد عقیده داشت مرد آفریده شده که بجنگد و معنای مرد در جنگیدن است ، برای او لذتی بزرگتر از جنگ کردن وجود نداشت از اون دست آدم هایی که از قرآن به نفع خودشون تعبیر میکنن ، یه کم رحم تو وجود این آدم نبود البته به استثنای تبریز که از ویران و قتل عام مردمش به شفاعت پسر شیخ محمود شبستری در گذشت اونم به خاطر گلشن راز شیخ محمود شبستری بود...
تیمور بسیار خون ریخت که اگر یکی از مقتول ها به ناحق کشته شده باشه براش کافیه که تا ابد در نابودی به سر ببره و اینکه هیچ چیز نمیتونه کشتن مظلوم رو توجیه کنه ، چی شد آخرش؟ تیمور که همش حرص اینو داشت که "سلطان شرق و غرب " بگن بهش چیشد؟ همش دنبال این بود که نامش به یادگار بمونه ولی چگونه ازش یاد بشه؟ چرا ازش بد یاد کنن؟ هر ملتی که مقاومت می‌کرد قتل عام می‌کرد ، هر کسی از یک طایفه ای به کاری علیه تیمور مرتکب میشد ، تمام طایفه رو میکشت ، چرا؟
انسان به این دنیا نیومده تا از لگد مال شدن انسان دیگه زیر سم اسب قهقه بخنده ، کاش عوض این کارها یکم برای انسانیت کار می‌کرد، برای گسترش اسلام این همهم خون و خونریزی لزومی نداره ، هرکسی بخواد میتونه مسلمان بشه ، همه اختیار انتخاب دین خودشونو دارن
تیمور به سه زبان ترکی فارسی عربی مسلط بود و بسیار با استعداد بود و در کودکی به زودی بیشترِ علوم رو فرا گرفت 
یکم در دوره کودکی دچار ناهنجار روانی شد و به نظرم این از مهمترین عامل ها شد که وقتی به قدرت رسید بیشتر بی رحم بشه چون بسیار روی ناسزا و تهمت و خیانت حساس بود...
در این کتاب ایرانگردی داشتیم تا دهلی رفتیم و از اون به بعد به شام رفتیم و بعد عازم بیزان تیوم شدیم بالاخره از کودکی تا عزم حمله به چین از طرف تیمور لنگ گورگین نوشته شد ...
در کل به خاطر ترجمه فوق العاده آقای منصوری وصف بی نظیر موقعیت ها در جنگ ها و آب و هوا ی مناطق این کتاب ، حس حضور در صحنه ها رو تداعی کرد و این مهارت ترجمه و البته نویسنده رو نشون میده و به همین خاطر سه و نیم ستاره حق این کتاب هست.
عکس : مقبره تیمور گورکانی ، ازبکستان 
      

14

Infinity

Infinity

1404/5/19

        چقدر کم داریم از امثال شاه اسماعیل اول...
این اولین کتابیه که بهش پنج ستاره میدم ، شاه اسماعیل از وقتی هدفش وحدت ایران شد ، بعد از اون تمام لحظات عمرش صرف دستیابی به اون هدف شد ، این مرد از عصر خودش قرن ها جلوتر بود و جانشینان ، هیچ کدوم ، نتونستن بسیاری از حسنات که در او بود رو به ارث ببرن ، حتی بعضی از ایده های مثبت که در ایران راه اندازی کرد چون متکی به قوانین ثابت نبود و اخلاف هم دارای اراده او نبود نتونست اون موسسه ها و قوانین رو حفظ کنه...
دو رمز موفقیت شاه اسماعیل یکی ایمان سربازانش بهش بود ( چون او مرشد خانقاه بود و فرمان او برای سربازان واجب الطاعه بود و سرباز مرگ در راه او را شهادت میدونست برای همین با تمام وجود می‌جنگیدند) دوم تمرین های جنگی دائمی سربازان بود که به قول شاه اسماعیل خام نشن و آماده جنگ باشن خودش هم با سربازا تمرین می کرد به جز جمعه ها که روز استراحت بود...
نمیخوام با سینوهه مقایسه کنم چون اصلا قابل مقایسه نیست ، با اینکه قبل از این محبوب‌ترین کتابم سینوهه بود چون جهانگردی کامل کرد و وصفیات جالبی داشت و شاه اسماعیل فقط ایرانگردی کرد ولی شاه اسماعیل با اینکه خیلی جوان بود وقتی به سلطنت رسید کمتر از بیست سال داشت با این حال استعداد و لیاقتش هم در زمینه مرشد خانقاه اردبیل نشون داده شد هم در زمینه فرمانده جنگی ، طوری که در میدان جنگ انگار یه فرمانده سالخورده با تجربه دستور صادر می کرد ، در حالی که سینوهه در دوران جوانی خام و بی تجربه بود و مرتکب کارهایی شد که بعدا خیلی پشیمون شد ، اینکه شخصیت اول کتاب دانا و پخته عمل کنه خیلی سطح کتاب رو بالا میبره ، شاه اسماعیل تقریبا همه کارهایی که میکرد از روی علم و دانش بود ، جدیت و سرعت عمل بجای او در کارهای لشکری و کشوری پختگی رو به خوبی نشون میده ، این خواننده رو خیلی آگاه تر میکنه  در هر سرزمین که قدم میذاشت یه ماجرا و قضیه جدید در کتاب باز می‌شد و از اون موضوع اطلاعات جالبی میداد و بیشتر از اون چه که فکر میکردم جذب کننده بود ، این کتاب با اینکه پرحجم بود ولی چون ترجمه روان و بی نظیری داشت باعث شد که تا آخر ادامه بدم و در کل نویسنده و ترجمه خوب خواننده رو تا آخر کتاب ( هرچه قدر طولانی باشه) نگه میداره چون بلده چطور و کجا هیجان رو به خواننده منتقل کنه که خواننده دست از کتاب برنداره ...
این یه کتاب نبود ، یه مجموعه ای از طیف های چیزایی که باید بدونیم بود از هر موضوعی که فکرشو بکنید این کتاب چند صفحه یا حداقل چند خط توضیح داده بود از نحوه کشاورزی و زنبورداری و دامپروری گرفته تا مسائل پزشکی و ورزشی و عرفانی و شاهنامه خوانی (که شاه اسماعیل پایه ریزی کرد) و روانشناسی و...
از شخصیت های مشهور تاریخ هم حداقل چند خط توضیح میده مثل ناپلئون اول ، بیسمارک ، هیتلر و موسولینی و ملاصدرا و شیبک خان و چنگیزخان و تیمور لنگ و بقراط و لقمان و سلطان سلیم و...
از یونان باستان تا هخامنشیان...
نمیتونستم صفحه آخر کتاب رو تموم کنم چون میخواستم تا آخرين لحظه زندگی شاه اسماعیل رو بخونم ولی خب در آخر کتاب چهار کتاب دیگه رو معرفی میکنه که دو جنگ مهم شاه اسماعیل رو روایت میکنه که بهتره پشت سر این کتاب خونده بشه
این کتاب رو هر ایرانی بهتره بخونه ، بدونه کشورش رو کی بعد از ساسانیان یکپارچه کرد و مقاوم ...
این کتاب ترکیب  گریه و لبخند و تحیر و هیجانه...
بهترین فصل های کتاب در تاریخچه مطالعه ذکر شده...
با این که بیشترین وقت مطالعه رو (نسبت به کتابای اخیر)گذاشتم ولی باید بگم ارزششو داشت...
واقعا چیزای زیادی یاد گرفتم ... لیاقتش بیشتر از پنج ستاره‌ست
مخصوصا بحث عرفانی و مقایسه عقل و عشق از بهترین فصل ها بود...
از این به بعد هر وقت اسم شاه اسماعیل اول رو بشنوم ، نام ایران در ذهنم نقش میبنده...
عکس : مقبره شاه اسماعیل اول ، اردبیل
      

18

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

Infinity

Infinity

1404/3/31

فرزند نیلعشق صدر اعظمکنیز ملکه مصر

کتاب های ترجمه ذبیح الله منصوری

71 کتاب

ذبیح‌الله حکیم‌الهی دشتی (۱۲۷۸ – ۱۹ خرداد ۱۳۶۵) از پرکارترین مترجمان تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامه‌نگار، نویسنده بود او در مدرسهٔ آلیانس سنندج که فرانسوی‌ها آن را اداره می‌کردند شروع به درس خواندن کرد؛ پس از چندی با مأموریت پدر در کرمانشاه به آن شهر رفت و زبان فرانسه را نزد پزشکی که این زبان را به‌خوبی می‌دانست فراگرفت. او در بازگشت به تهران و درگذشت پدر، عهده‌دار مخارج خانواده شد و به ناچار از تحصیل دست کشید. در سال ۱۳۰۱ شمسی همزمان با تأسیس روزنامه کوشش با سمت مترجم داستان و مقاله و مطالب علمی در آن روزنامه شروع به کار کرد. در سال ۱۳۰۶ در حالی که در روزنامه کوشش کار می‌کرد، با روزنامه اطلاعات نیز شروع به همکاری کرد که مدت‌ها ادامه یافت و از آغاز انتشار روزنامه کیهان هم به مدت شش سال، چندین کتاب برای این روزنامه ترجمه کرد که همه به صورت پاورقی به چاپ می‌رسید. بعدها با روزنامه ایران ما، روزنامه داد، مجله خواندنی‌ها، روزنامه باختر، روزنامه اختر امروز، مجلهٔ ترقی، مجلهٔ تهران مصور، مجلهٔ روشنفکر، مجلهٔ سپید و سیاه، مجلهٔ امید ایران، روزنامه پست تهران و سرانجام مجله دانستنی‌ها همکاری داشت. او دیر ازدواج کرد و دارای یک دختر و یک پسر شد. مادرش از خانوادهٔ علماء و روحانیون شهر سنندج بود. در سال ۱۲۹۹ وقتی به تهران آمد می‌خواست در رشتهٔ دریانوردی تحصیل کند ولی در روزنامهٔ کوشش به ترجمهٔ چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته می‌شود او حدود ۱۲۰۰ عنوان داستان و مقاله و کتاب نوشته است. وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد. ذبیح‌الله منصوری در ۱۹ خرداد ۱۳۶۵ در بیمارستان شریعتی در ۸۷ سالگی درگذشت. منصوری بیشتر از۶۰ سال نوشت و ترجمه کرد. میخوام همه کتاب هاشونو بخونم چون با سینوهه با این مترجم آشنا شدم به سبک ترجمه هاشون که عموما رمان تاریخی هست علاقه دارم

16

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.