وقتی داستان سگ ولگرد رو خوندم خیلی حال عجیبی بهم دست داد! چهره ی همه ی سگ هایی که توی خیابون دیده بودم یک آن از جلوی چشمم رد شد و با خودم گفتم کدومشون قبلا صاحب داشتن و مثل پات گم شدن! تمام مدت داشتم به هاچیکو فکر میکردم. حتی وقتی داشتم این داشتان رو صوتی می کردم از موسیقی فیلم هاچیکو استفاده کردم و چقدر روی داستان نشست. مخصوصا اون جایی که پات دنبال اتومبیل می دوه و بهش نمیرسه و میفهمه که دیگه کارش تمومه!
اگر حال خوندنشو نداشتید و دلتون خواست بشنوید یه سری به پادکستم بزنید.
فقط کافیه توی کست باکس (رادیو حکایت) یا اسم خودمو (مجید غفارنیا) جستجو کنید و با یه لیست خفن از داستان های کوتاه روبرو بشید.