چندی پیش، داشتم برگۀ امتحانی طفلی دوازده ساله را تصحیح میکردم که نوشته بود: کتابِ بوستان، اثرِ قیصر امینپور است. خیلی وقت است که از مواجه شدن با این موارد تعجب نمیکنم. چرا که فیالمثل، طفلی دیگر، منطقالطیر را از آثار اگزوپری میدانست! اما در این مورد که یک دانشآموزِ فارسیزبان، بوستان را از آثار قیصر بداند بسی جای تأمل است. با خود اندیشیدم این طفلک که تقصیری ندارد. کتابهای ادبیات او را پر کردهاند از اشعار قیصر امینپور.
قیصر امینپور، انصافاً شاعرِ خوبیست؛ بر منکرش لعنت. اما به قدری او را برجَسته ساختهاند که دانشآموزِ بیچاره خیال میکند بوستان را قیصر نوشته است. با ناخودآگاهِ فرزندان ایران چه کردند که هر زمان، حرفی از شعر و شاعری به میان بیاید قیصر امینپور را به خاطر میآورد؟ قیصر امینپور شاعر انقلاب است و شاید به همین دلیل، اربابانِ ما جوری رفتار میکنند که: «قیصر، حتی از سعدی هم بالاتر است.» بر منکرش، رحمت!
با همین تصمیمات مغرضانه، کاری کردند که قیصر امینپور حتی از جایگاهی که شایستۀ آن است بینصیب بمانَد.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد.
بگذریم پیش از آنکه به اطنابِ مُمِل گرفتار آییم.
و اما در مورد این کتاب:
معمولاً شاعر با گذر زمان، پختهتر میشود. اما انگار این قاعده، برای امینپور، صادق نیست. تنفس صبح (۱۳۶۸)، غزلیات خوبی دارد و آینههای ناگهان (۱۳۷۲)، نیماییهایی دلپذیر. اما نمیدانم چرا مجموعههای بعدی، به صورت کلی، چندان چنگی به دل نمیزنند.
این کتاب، گزیدۀ خوبیست و ویراستار نیز دقت کافی داشته است. پیشنهاد میشود.