از دوره اول کلاسهای آقای جعفری که هر کتابی را میگفت، نخوانده بودیم، میخواستیم یک گروه تشکیل بدهیم و کتابهایی که توصیه میکرد را بخوانیم. بعد هم راجع بهش حرف بزنیم. -این گروه هنوز یک کتاب را هم با هم نخوانده-
اولین کتابی که انتخاب کردیم، تاوان عاشقی محمدعلی جعفری بود. -صد درصد فنگونه.- از آذر ۱۴۰۳ کتاب را انتخاب کردیم. هی قرار بود بخوانیم و نخواندیم. اواخر اسفند قرار شد جلسه را بگذاریم. دست آخر هم قرار برقرار نبود و جلسه لغو شد...
میخواستیم توی جلسه درمورد درسهایمان حرف بزنیم. فرم را بررسی کنیم. ولی محتوا اینقدری برایم عجیب بود که باید دفعه دوم، سوم کتاب را بخوانم تا بتوانم درباره فرمش حرف بزنم.
فکر کن امام عزیز ما سال ۱۳۵۸ ایده روز جهانی قدس را اعلام کرده، ولی یک آدم فعال سیاسی اهل غزه، که پدرش به دلیل فعالیتهای سیاسی از کشور اخراج شده خبری درباره این روز نداشته باشد. تازه وقتی اسرائیلیها بمب روی سرشان میریزند، فحش به ایران بدهد که به اسرائیل موشک میفرستد 😶
فکر کن همین آدم، اولین باری که توی ایران میرود راهپیمایی روز قدس، از دیدن اینهمه روزهدارهایی که بخاطر آرمان قدس دور هم جمع شدهاند، چطور فر میخورد!؟
خود آلاء گفت که خوراک و مایحتاجشان را اسرائیلیها کنترل میکنند، گفت که رسانهها و تلویزیونشان زیر نظر اسرائیل و وهابیهاست. اما سال ۱۴۰۱ که این کتاب منتشر شده، توی عصر ارتباطات بوده. باید به فکر عقبماندگی ما آدمهای مثلا انقلابی جمهوری اسلامی باشیم. اینقدری که بعد ۴۰وچند سال، نتوانستیم صدای همراهی خودمان را با رسانه به گوش مردم فلسطین برسانیم. -امیدوارم که وعده صادق ۱و۲ صدای بلندتری داشته بوده باشد-
بعد این کتاب، یاد یادداشتی افتادم که میگفت:«برنامه شما برای فردای آزادی قدس چیست؟ فکر کردید میروید نماز میخوانید و تمام؟»هرچه گشتم یادداشت را پیدا نکردم. بقیهاش را هم نخواندم که ببینم حرف حسابش چه بوده، ولی هی این سوال توی ذهنم چرخ میخورد که نکند فردای آزادی، تازه بخواهیم ثابت کنیم ما دوست بودیم؟ ما نیم قرن با زبان روزه آمدیم بخاطر شما راهپیمایی کردیم؟ امام ما ایده سطل آبها را مطرح کرد که الان این جماعت غرق شدهاند...
بنشینیم فکر کنیم بجز فحش و تظاهرات، چجوری باید دو ملت را نزدیک کنیم. برویم ببینیم کجای کارمان لنگیده که چهار تا کشور آنورترمان، با همه امت اسلام، امت اسلام گفتن، اسرائیلی میداندمان. بلکه بعد اینهمه حلوا حلوا کردن، دهانمان یک ذره شیرین بشود...