درخت انجیر معابد
در حال خواندن
0
خواندهام
16
خواهم خواند
20
توضیحات
کتاب درخت انجیر معابد، نویسنده احمد محمود.
لیستهای مرتبط به درخت انجیر معابد
یادداشت ها
1401/9/8
19
1401/12/28
درخت انجیر معابد؛ داستانی که شاید در نگاه نخست زندگینامهی خانوادهی آذرپاد باشد اما در واقع ماجرای همهی مردم و همهی زمانهاست. شاید بتوان شروع داستان را لحظهی مرگ اسفندیارخان آذرپاد دانست؛ اگرچه نویسنده گاهی گریزی به زمان زندگی او نیز میزند اما همهی ماجراها از جایی آغاز میشود که ارباب بزرگ شهر میمیرد و جای خود را به مهرانخان میدهد. مهران نماد مدرنیته و تجددخواهی است. او با هدف و برنامهریزی به افسانه، همسر اسفندیار، نزدیک میشود و با او ازدواج میکند. از او برای ادارهی ارثیهی خانواده وکالت میگیرد و سپس همهی زمینهایی که میراث فرزندان اسفندیار بوده را به نام خود سند میزند. این آغاز پایان خانوادهی آذرپاد است. کیوان، پسر کوچک خانواده، به پاریس میرود و هرگز باز نمیگردد. فرزانه، دختر اسفندیارخان، خودکشی میکند. عمه تاجالملوک همهی جواهرات خود را میفروشد و به همراه برادرزادهاش، فرامرز، به آپارتمانی اجارهای نقل مکان میکند. فرامرز، فرزند بزرگ اسفندیارخان، به پوچی کامل رسیده است. هیچ باور و هدف مشخصی ندارد. در داستان نه قهرمان است و نه پادقهرمان. فرامرز کلاهبردار و دزد و رشوهخوار است و برای رسیدن به اهدافش به هر کاری دست میزند. عمه تاجالملوک نیز شخصیتی پر از عقده و خلاهای درونی تصویر میشود که کنجی نشسته و با حسرت به روزهای خوش گذشته مینگرد. در این میان دهها شخصیت فرعی هم هستند که هر کدام به سهم خود در پیشبرد داستان نقش دارند. همهی ماجراها از درخت انجیر معابدی آغاز میشود که مردی ناشناس از بنگال آورده و کاشته است؛ درختی که اگرچه نامرغوب و رو به مرگ است اما برای مردم جنبهای مقدس پیدا کرده و محور اصلی زندگی آنان شده است. مردم شهر همهی نیایشها و دردهای خود را به درخت میگویند. مراسمهای آیینی برگزار میکنند. قربانی میدهند و با واژگان و سرودهایی که هیچکس معنای آنها را نمیداند یکپارچه میشوند و دعا میکنند. این همان نقطهایست که داستان درخت انجیر معابد را از زمان و مکان فراتر برده است. درخت انجیر معابد داستان جامعهایست که شتابان به سوی مدرنیته و پیشرفت میرود اما مردم آن هنوز توانایی پذیرش این شیوهی نوین زندگی را ندارند و به سختی به باورهای دینی و خرافات چسبیدهاند. مدرنیته به سرعت در جامعه گسترده میشود. مدرسه، فروشگاه، برج و کتابخانه میسازد. تعاونیهای گوناگون شکل میگیرد. شکل کسب و کارها دگرگون و بساط ارباب و رعیت برچیده میشود. مردم هم اگرچه هنوز عمیقا به مقدساتشان معتقدند اما کمکم با جامعهی جدید همراه میشوند. آنهایی که پیشتر برای بهبود بیماری خود را به درخت میبستند اکنون به درمانگاه میروند و پزشکان را از برکات درخت میدانند. باغ و خانههایشان را برای پیشخرید آپارتمان میفروشند و فرزندانشان را به مدرسه میفرستند. لباس پوشیدنشان دگرگون میشود اما درونشان هنوز همان است که بود. همهی این تعارضها زمانی اوج میگیرد که فرامرز خودش را به شکل مرشدی پیر درمیآورد و پس از سالها به شهر بازمیگردد تا از مهران انتقام بگیرد. مردم بیآنکه او را بشناسند پیرامونش گرد میآیند و سخنش را بیتردید میپذیرند. همراه او کلماتی بیمعنا را تکرار میکنند و به خیال آن که ذکر میگویند منقلب میشوند. برایش قربانی میکنند و روزها چشم به راه میمانند تا بتوانند به نزدش بروند و خود را به دیدارش تبرک کنند. در این گیرودار است که درخت انجیر معابد هم بهطور غیرطبیعی رشد میکند و ریشههایش را در همهجا از جمله کتابخانه و مدرسه میگستراند. اکنون زمان آن است که جنگ خونین درگیرد! آنان که هشیارترند به سرپرستی آموزگار مدرسه تبر برمیدارند و به ریشههای درخت میزنند تا راه مدرسه را بگشایند و کسانی که پایبند سنتها هستند پشت مرشد دروغین به راه میافتند و به جنگ مدرنیتهی خرافهستیز میروند. تندیس مهران را که نماد تجددخواهی است سرنگون میکنند و او را در اتومبیلش به آتش میکشند. سرانجام فرامرز که نمادی از حیلهگری و امتداد سنت و خرافه است دوباره به شکل و جایگاه پیشین بازمیگردد و بر پیشرفت جامعه پیروز میشود. آخرین قسمت کتاب سورئالترین و در عین حال واقعیترین بخش داستان است. در این بخش با زبان نمادها سرنوشت جامعهای که ظرفیتهای درونی پیشرفت را ندارد اما ظاهرش مدرن میشود به تصویر کشیده شده است. سرنوشت گریزناپذیر چنین جامعهای دودستگی، نبرد داخلی، انقلاب و سرانجام نابودی است. مردم داستان درخت انجیر معابد ظاهری مدرن دارند. همهی آنها از مزایای پیشرفت جامعه بهره میبرند اما هنوز نتوانستهاند با ذهن خودشان کنار بیایند. پیروان درخت انجیر معابد سرانجام مدرنیته را پس میزنند حتی اگر به بهای نابودی خودشان باشد. بردگی اربابان را میپذیرند چون در ذهنهایشان برده هستند؛ بردهی خرافات و زر و سیم اربابانی همچون آذرپادها.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
9