بینوایان

بینوایان

بینوایان

ویکتور هوگو و 1 نفر دیگر
4.5
251 نفر |
48 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

33

خوانده‌ام

666

خواهم خواند

198

شابک
9789643031374
تعداد صفحات
132
تاریخ انتشار
1389/3/10

توضیحات

        ژان والژان از خانوادة فقیری از روستائیان بری بود. مادرش ژان ماتیو و پدرش، مردی درخت تراش در فاورول بود. ژان والژان در سن 25 سالگی جانشین پدر شد و تکفل خواهرش را برعهده گرفت. در یک زمستان سخت او کاری به دست نیاورد و خانواده نان نداشت. او از نانوایی میدان کلیسا یک نان دزدید و به اتهام برداشتن یک نان به زندان با عمال شاقه محکوم شد. او در اکتبر 1815 آزاد شد و به کلیسا رفت. سپس شش دست غذاخوری نقره از آنجا دزدید و دوباره دستگیر شد و به کلیسا آورده شد. اسقف به ماموران گفت که خود آنها را به ژان والژان بخشیده است. دو شمعدان نقره نیز به او داد و به او گفت که آنها را در راه درست صرف کند و مرد باشرفی شود. ژان والژان به مونتروی سورمر رفت و کارخانه ای راه انداخت و به مسیو مادلن که بعدها شهردار نیز شد، معروف شد. فانتین مادر دختر سه ساله ای بود که او را به ازای پرداخت پولی به خانواده تناردیه سپرده بود. فانتین بعد از چند سال به شهر بازگشت و در حادثه ای ژان والژان، فانتین را دید. فانتین کوزت را به ژان والژان سپرد و خود از دنیا رفت و این در حالی بود که بازرسی به نام ژاور مانند چشمی انباشته از شبهه و سوء ظن او را می پایید.
      

پست‌های مرتبط به بینوایان

یادداشت‌ها

          بینوایان کتاب عجیبی بود 
چند صفحه‌ای می‌خواندم و متوقف می‌شدم گاهی به عقب برمی‌گشتم و گاه در جا می‌زدم نمی‌دانستم به جان چه کسی غر بزنم، خودم برای انتخابش یا هوگو که قلم زده بود یا جناب مستعان که آن را ترجمه کرده بود یا تمام آن‌هایی که به‌به و چه‌چه‌هایشان از بینوایان تمامی نداشت شاید هم تقصیر ادبیات است تقصیر این کلام که هر روز بیشتر افول می کند و خدا نکند که به زوال برسد 

متن چنان به دست‌وپایم پیچیده بود و کند پیش می‌رفت که احساس می‌کردم شاید من و هوگو حرف هم را متوجه نمی‌شویم 
راه ساده‌اش این بود که کتاب را به مکان خودش بدرقه‌ کنم اما این بهترین راه نبود
به خودم فرصت دادم و فقط کمی بعد احساس کردم گره‌ها باز شد صفحات تندتر ورق خوردند ودیگر  کتاب از دستم جدا نمی‌شد، چه شده بود؟! هیچ!من شیفته‌ی کتابی شده بودم که روزهای اول کفرم را در آورده بود.این اولین درسی بود که از بینوایان گرفتم صبر و تلاش نتیجه بخش است.
بینوایان درس‌های دیگری هم داشت هر کدام از ما می‌تواند بینوا باشد بینوایی فقط در فقر معنا ندارد می‌توانی در فقر و جبر باشی اما وجدانت را بیدارکنی، ژان والژان بسازی، بشوی نماد شجاعت و استقامت، می توان گاهی از غفلت‌ها و عیب‌ها چشم پوشاند،آنها خجالت‌زده می‌شوند،می‌روند و نسخه بهتری می‌شوند و برمی‌گردند 
 یاد گرفتم که بدهای بسیاری هستند که عاقبت به خیر می شوند و نه تنها خود رها می‌شوند که دست دیگران را هم می‌گیرند 
یاد گرفتم که زندگی می‌تواند سیاه، کبود پر از ترس،مرارت و سختی باشد اما ناگه شب روز شود و زندگی رنگ سپیدی بگیرد 
یاد گرفتم که اگر وجدان داشته باشی نور داری و در غیر این صورت بینواتر از هر بینوایی

 کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو در سال ۱۸۶۲ پس از حدود ۱۷ سال زمان که صرف نگارش آن شد به چاپ رسید 
 داستان روایت قهرمانی‌های ژان والژان، مرارت های فانتین و کوزت، داستان عشق ماریوس و شرارت‌های خانواده تناردیه در بستری از حوادث اجتماعی و سیاسی اوایل قرن نوزدهم فرانسه پرداخته و تمایلات انقلابی، دموکراتیت و دیدگاه‌های انسان دوستانه هوگو را به خوبی به نمایش می گذارد.

جملات ناب:
*چیزهای در جهان هست که نباید برای ترسیمشان کوشید،خورشید از آن شمار است 

*گاه زمینِ باغش را بیل می‌زد وگاه می‌خواند و می‌نوشت به این دو نوع کار جز یک نام نمی‌داد؛هر دورا باغبانی می‌نامید؛ می‌گفت: روح یک باغ است 

پیامبر اکرم: بینوا کسی است که در عرصات قیامت بیاید و حق اشخاصی به گردن او باشد. 

به پیوست عنکبوت آیه ۱۳
        

4

          این شاهکار متضمن شخصیت شناسی عمیق در ساحت ناخوداگاه نقش‌های اثر گذار ماجراست
از دیدگاه روانشناسی بازرس ژاور رو نمادی از سوپرایگو یا فرامن با یک سیستم وجدانی خشک و بی گذشت  در حکم منِ والدِ سرزنشگر و انتقاد گری که حاضر نیست شرایط ژان والژان رو درک کنه و ازش بگذره، کاری که خیلی از ما با خودمون میکنیم و هرگز خودمون رو نمیبخشیم و تا آخر عمر بابت کوچکترین اشتباه خودمون رو تعقیب و سرزنش و مجازات میکنیم. 
پس همه میتونیم در درون خودمون یک بازرس ژاور داشته باشیم که مفهوم طرحواره تنبیه رو در رویکرد طرحواره درمانی برای من تداعی میکنه، و ازون طرف شخصیت کشیشی که با درک شرایط ژان والژان او رو حمایت میکنه و اجازه زندان رفتن نمیده و نقش یک منِ والدِ حمایتگر رو ایفا میکنه و منجر به تحول روحی ژان میشه، باز هم بخشی که در درون ما هست و باید به ندای اون گوش کنیم  و همینطور تک تک شخصیت‌ها که از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل و همینطور روانکاوی تحلیلی قابل بررسی هستند
کتاب چبزی بیش از یک داستان هست، بیش از تاریخ و ادبیات هست
این کتاب از منظر من شخصیت شناسی در ابعاد روانکاوانه وجود آدمی هست
بسیار لذت بردم
        

14