معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها

معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها

معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها

طاهره مشایخ و 2 نفر دیگر
4.4
17 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

22

کتاب معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها، نویسنده طاهره مشایخ.

لیست‌های مرتبط به معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها

پست‌های مرتبط به معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها

یادداشت‌های مرتبط به معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها

          #یادداشت_کتاب 
#معجزه_بن‌سای
این کتاب باعث شد برای اولین بار، به نظرم برسد بین خانه‌دار و خانه، باید ارتباطی وجود داشته باشد. تا قبل از این، فکر می‌کردم خانه‌داری با کارِ خانه رابطه دارد اما روایت آخر این کتاب ارتباط خاصی بین خانه و خانه‌داری برایم ایجاد کرد.
حالا چرا این مساله مهم است؟ چون من از کارهای خانه متنفرم یا با اغماض، می‌توانم ادعا کنم در حد مسواک زدن و از سر اجباری که "در مزرعه دنیا باید یک کاری بکنی وگرنه علف هرز به حساب می‌آیی"، انجامش می‌دهم. اما با نگاه ارتباط میان خانه و خانه‌داری، دیگر خانه‌داری هم مثل بچه‌داری می‌شود. اجباری که چون طرف مقابلت یک موجود زنده است، خیلی دلچسب‌تر و باروح‌تر از اجبارهای عادی است.
البته قطعا وقتی خانه‌ات اجاره‌ای باشد، این زنده شدن خانه کمی سخت می‌شود ولی باز بهتر از هیچ است.

همین اول نکته‌ای را روشن کنم. من کتاب را از ایران صدا گوش کردم، و ترتیبی که برای روایت‌ها می‌گویم، مربوط به کتاب صوتی است. چون ظاهرا ترتیب روایت‌ها در ایران‌صدا با کتاب چاپی متفاوت است. (این هم از بلاهایی است که ایران‌صدا با کارهایش سر کتاب‌ها می‌آورد و باعث می‌شود انتخاب آخرم برای کتاب‌های صوتی باشد!)

کتاب معجزه بن‌سای، روایت زنان خانه‌دار است از خانه‌داری. همین قدر بی‌نمک و بی‌مزه! اما باید زن باشید تا وقتی کسی از زجر روزانه‌تان می‌نویسد، بروید بخوانید تا ببینید بقیه چقدر مثل شما هستند یا نیستند.

نیمه اول کتاب، برای من بیشتر به حرص خوردن گذشت! اینکه هی پشت سر هم آدم‌هایی بیایند توی رویت با صدای راوی‌های خوشحال ایران‌صدا، بگویند که اول از خانه‌داری بدشان می‌آمده ولی حالا عاشق بشور و بساب شده‌اند، بیشتر من را یاد موعظه برادران روحانی روی منبر، درباره ثواب کار خانه می‌انداخت!!

اما از نیمه کتاب، روایت‌ها جان گرفت. ول کرد این گیر دادن به احساسات را و رفت سراغ منطق!
از منطق مادری گفت که کار مهندسی عالی‌اش را رها کرد چون به این نتیجه رسید که اَهَم در زندگی‌اش ماندن او کنار بچه‌هایش است. 
از مادری گفت که بخاطر مشکل خاص فرزندش اول خانه‌نشین شد، و بعد تصمیم گرفت روح بدمد در خودش و این خانه.
از زنی گفت که از اول هم دلش نمی‌خواست بیرون خانه کار کند، چه با بچه چه بدون آن، و هر کاری هم تا به‌ حال به عهده گرفته، همیشه درون خانه انجام داده! (بسیار شبیه من)
از زنی گفت که جلوی هر کار خانه‌ای یک چرا آورده و وقتی دلیل منطقی برای آن پیدا کرده، آن را انجام داده! (ایضا مثل من)
و قسمت اوج کتاب هم، نامه‌های سه زن بود به سه نفر، اول نجف دریابندری، دوم ویرجینیا وولف و مهمتر از همه، جناب خانه! 
این نامه آخری بود که مرا به فکر آن جمله اول یادداشتم انداخت...

در مجموع کتاب را بخوانید (یا گوش کنید) ولی نیمه اول را که می‌شنوید، اگر سلیقه‌تان مثل من است، بدون تمرکز عبور کنید و فقط به خودتان بگویید: بالاخره آدم‌ها در دنیا متفاوت‌اند، همه که یک‌جور نیستند.
        

9

          درباره زنانی که وجه اشتراک شون این تردید ه: با وجود تحصیلات و البته شرایط خونه و یا مادری انتخاب درست شاغل بودن ه یا خانه داری؟ دوراهی شاغل، خانه دار تو اکثر روایت ها تکرار میشه بعضی شون با خانه داری کنار اومدن و ته ذهن شون این قلقلک ه هست که اگر خانم و مامان تمام وقت هستم پس علایق و تحصیلاتم چی میشه. به همه خانم هایی که دغدغه مشابه دارن و دارن با شرایطی در زندگی خودشون رو وفق میدن پیشنهاد میدم بخونن. چون در موقعیتی مشابه بعضی زنان داستان ها بودم خییییلی لذت بخش بود برام یه حسی که : ببین تنها نیستی ! شاید یکی از ایراد های کتاب این بود که اولا همه خانم ها خیییلی همسو فکر میکردن به جز یک روایت و خب این فراز و فرود رو کم میکرد و دوم اینکه واقعا چرا باید مثل کتاب های کودک دو قرن پیش یه روایت ته کتاب بچسبونن که مدل نتیجه گیری داشته باشه درواقع اصلا روایت نیست یه متن نتیجه گیری ولو اینکه اون حرفی که میزنه معنای زندگی خودمم هست ولی این کار خیلی درجه دو و سه میکنه کتاب رو اونم درست وقتی که باید اجازه بده هر مخاطب آخر کتاب از اینهمه روایت  معنای شخصی خودش رو پیدا کنه.
        

5

          اوایل که ازدواج کرده بودم ، هر زنی (چه شاغل ، چه خانه‌دار) وقتی به من می‌رسید میپرسید " تو خونه چی کار میکنی؟ حوصله‌ت سر نمیره؟" و منِ بی تجربه در مقابل این سوال وا میرفت اولش کمی مِن و مِن میکرد بعد سعی میکرد با کلماتی که سر و ته نداشتند ثابت کند که در خانه بی کار نیست ، کار میکند ، و روی میزش هزاران پروژه و متن و مقاله تلمبار شده است....
اما حالا بعد از گذشت هفت سال از زندگی‌ام وقتی کسی این سوال را از من میپرسید لبخند میزنم و تنها میگویم " نه..." 
منِ با تجربه‌ی امروز سعی ندارد چیزی را به کسی ثابت کند ؛ سعی ندارد به کسی بگوید خانه داری خوب است یا بد است ، سعی ندارد به همه بفهماند که دستی بر قلم دارد و هزار و یک پروژه را دارد از پشت میز کوچکش جلو میبرد و هم زمان خانه را سر و سامان میدهد و دقیقا این کتاب را هم وقتی گوش داده که کارهای خانه را میکرده.

این کتاب را هم دوست داشتم ، هم دوستش نداشتم!
بعضی روایت های خیلی سطحی بود و بعضی دیگر بسیار خوب و پخته.
در تمام داستان ها یک سری المان کلیشه ای تکرار میشد که آزارم میداد (مثل بچه ، کار مدرسه ،غذا_به خصوص قورمه سبزی_ نویسنده بودن مادر ها ، جلسات کتابخوانی و....)  و اینکه احساس میکنم نگاه به زن خانه‌دار در بعضی از روایت ها واقعا در حد پختن قورمه سبزی بود!
روایت فصل هفت را خیلی دوست داشتم
مخصوصا نامه به ویرجینا وولف ، من کتاب اتاقی از آن خود را بارها خوانده ام و حس  اینکه کسی دیگر مثل من این کتاب برایش جذاب بوده را خیلی دوست داشتم.

پ.ن: دوستان بهخوانی عزیز که هر کتابی را میخوانید بلافاصله در بهخوان ثبت میکنید میشود رمز موفقیت خود را بگویید؟ من از هر ده تا کتاب یک کتاب را حوصله ام میگیرد که اینجا ثبتش کنم  و تازه همان یکی را هم با هزار سلام و صلوات برایش نظر مینویسم! چرا؟ نمیدانم... شاید چون با خودم میگویم که چه؟ مثلا همه بفهمند من چندتا کتاب خوانده‌ام و نظرم را در مورد هر کتاب دانستند آخرش چه میشود؟ آیا تعداد کتاب ها خوانده شده و نظرات نوشته شده فضلیتی دارد؟ نمیدانم... احساس میکنم دارم تنبلی ام را پشت فلسفه بافی پنهان میکنم... بگذریم امیدوارم تنبلی من را ول کند و اینجا بیشتر فعال شوم!
        

4