یادداشت زهرا عباد

معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها
        #یادداشت_کتاب 
#معجزه_بن‌سای
این کتاب باعث شد برای اولین بار، به نظرم برسد بین خانه‌دار و خانه، باید ارتباطی وجود داشته باشد. تا قبل از این، فکر می‌کردم خانه‌داری با کارِ خانه رابطه دارد اما روایت آخر این کتاب ارتباط خاصی بین خانه و خانه‌داری برایم ایجاد کرد.
حالا چرا این مساله مهم است؟ چون من از کارهای خانه متنفرم یا با اغماض، می‌توانم ادعا کنم در حد مسواک زدن و از سر اجباری که "در مزرعه دنیا باید یک کاری بکنی وگرنه علف هرز به حساب می‌آیی"، انجامش می‌دهم. اما با نگاه ارتباط میان خانه و خانه‌داری، دیگر خانه‌داری هم مثل بچه‌داری می‌شود. اجباری که چون طرف مقابلت یک موجود زنده است، خیلی دلچسب‌تر و باروح‌تر از اجبارهای عادی است.
البته قطعا وقتی خانه‌ات اجاره‌ای باشد، این زنده شدن خانه کمی سخت می‌شود ولی باز بهتر از هیچ است.

همین اول نکته‌ای را روشن کنم. من کتاب را از ایران صدا گوش کردم، و ترتیبی که برای روایت‌ها می‌گویم، مربوط به کتاب صوتی است. چون ظاهرا ترتیب روایت‌ها در ایران‌صدا با کتاب چاپی متفاوت است. (این هم از بلاهایی است که ایران‌صدا با کارهایش سر کتاب‌ها می‌آورد و باعث می‌شود انتخاب آخرم برای کتاب‌های صوتی باشد!)

کتاب معجزه بن‌سای، روایت زنان خانه‌دار است از خانه‌داری. همین قدر بی‌نمک و بی‌مزه! اما باید زن باشید تا وقتی کسی از زجر روزانه‌تان می‌نویسد، بروید بخوانید تا ببینید بقیه چقدر مثل شما هستند یا نیستند.

نیمه اول کتاب، برای من بیشتر به حرص خوردن گذشت! اینکه هی پشت سر هم آدم‌هایی بیایند توی رویت با صدای راوی‌های خوشحال ایران‌صدا، بگویند که اول از خانه‌داری بدشان می‌آمده ولی حالا عاشق بشور و بساب شده‌اند، بیشتر من را یاد موعظه برادران روحانی روی منبر، درباره ثواب کار خانه می‌انداخت!!

اما از نیمه کتاب، روایت‌ها جان گرفت. ول کرد این گیر دادن به احساسات را و رفت سراغ منطق!
از منطق مادری گفت که کار مهندسی عالی‌اش را رها کرد چون به این نتیجه رسید که اَهَم در زندگی‌اش ماندن او کنار بچه‌هایش است. 
از مادری گفت که بخاطر مشکل خاص فرزندش اول خانه‌نشین شد، و بعد تصمیم گرفت روح بدمد در خودش و این خانه.
از زنی گفت که از اول هم دلش نمی‌خواست بیرون خانه کار کند، چه با بچه چه بدون آن، و هر کاری هم تا به‌ حال به عهده گرفته، همیشه درون خانه انجام داده! (بسیار شبیه من)
از زنی گفت که جلوی هر کار خانه‌ای یک چرا آورده و وقتی دلیل منطقی برای آن پیدا کرده، آن را انجام داده! (ایضا مثل من)
و قسمت اوج کتاب هم، نامه‌های سه زن بود به سه نفر، اول نجف دریابندری، دوم ویرجینیا وولف و مهمتر از همه، جناب خانه! 
این نامه آخری بود که مرا به فکر آن جمله اول یادداشتم انداخت...

در مجموع کتاب را بخوانید (یا گوش کنید) ولی نیمه اول را که می‌شنوید، اگر سلیقه‌تان مثل من است، بدون تمرکز عبور کنید و فقط به خودتان بگویید: بالاخره آدم‌ها در دنیا متفاوت‌اند، همه که یک‌جور نیستند.
      
56

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.