معرفی کتاب قصه های من و بابام: شوخی ها و مهربانی ها اثر اریش ازر

قصه های من و بابام: شوخی ها و مهربانی ها

قصه های من و بابام: شوخی ها و مهربانی ها

اریش ازر و 1 نفر دیگر
4.6
85 نفر |
11 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

196

خواهم خواند

13

ناشر
فاطمی
شابک
9789643181017
تعداد صفحات
106
تاریخ انتشار
1395/4/23

توضیحات

        
یکی بود یکی نبود.یک پدر بود و یک پسر بود.پدر نامش اریش ازر بود و در سال 1903 در شهر پلاوئن در آلمان به دنیا آمد.در دانشکده ی هنر شهر لایپزیگ،هنر نقاشی را آموخت.بیست و هشت ساله بود که پسرش کریستان به دنیا آمد.آن ها در دوران حکومت استبدادی هیتلر زندگی میکردند پدر از راه نقاشی کرده با این حکومت ظالم مبارزه میکرد.
اریش ازر برای پسرش قصه های دلنشین میگفت و آن ها را نقاشی میکرد.این قصه ها که فقط نقاشی است و نوشته ای به همراه ندارد.یکی از برجسته ترین کتاب های کودکان جهان است.سه کتاب قصه های من و بابام برداشتی است از این قصه های تصویری که برای کودکان ایرانی بازپرداخت و نوشته شده است.

      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

21

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

باسمه
🔰 ب
          باسمه
🔰 بعد از «یادداشت‌های زیرزمینی» و فضای تیره‌وتارش، مجدداً نیاز به هوای پاک کودکی داشتم. اتفاقاً از قبل هم براش آماده شده بودم و ادامه مجموعه «من و بابام» رو برای الآن کنار گذاشته بودم. انتخاب درستی هم بود خداروشکر ❤️

🔰 ماجرای من و مجموعه، کلیات در مورد خود مجموعه و مواردی از این دست، همونیه که توی یادداشت جلد اول نوشتم و دیگه زیاده‌گویی نمی‌کنم. اگه لطف کنین همون یادداشت رو بخونین ممنون می‌شم 🙏

🔰 این جلد رو هم دوست داشتم؛ مثل جلد اول: ساده، صمیمی و دوست‌داشتنی... راستش این دفعه غم بیشتری ته دلم بود... یادتون هست توی یادداشت قبلی در مورد غم منع‌شدن اُزر پدر و پسر از حق «دوست‌داشتن» و «دوست‌داشته‌شدن» گفتم؟ این‌دفعه بیشتر و بیشتر فکر می‌کردم چقدر پدر و پسر اهل فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق و ایران بودن که از اونا هم این حق دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن گرفته شد... این روزها خبرهای دردناک و فاجعه‌بار قحطی انسان‌ساخت اسرائیل در غزه بیشتر از قبل به گوش می‌رسه... در شرایطی که صف کامیون‌های حامل مواد غذایی بیرون غزه هست و محموله‌ها رو به فساد گذاشته، پیکرهای نحیف بی‌رمق پسرها و پدرها به زمین می‌افتن و برای همیشه از این خاک آلوده به ظلم ظالمان پر می‌کشن... این رو توی یادداشتی می‌نویسم که احتمالاً بهش رجوع می‌کنم: هیچوقت هیچوقت هیچوقت صحنه‌ای که طفل سه‌ساله که به معنای واقع کلمه پوست استخوان شده بود و چشمش به سمت در چادر خشک شده بود رو نمی‌تونم فراموش کنم... آه و آه و آه...

✅ عکس یادداشت رو این انتخاب کردم به یاد پدرها و پسرهایی که دست پلید اسرائیل اونا رو از هم دور کرد... کتاب رو بخونین تا شاید جهان بهتری رو حس کنین...


پ.ن: لطفاً اگه امکانش رو دارین، برای کمک مالی به اهالی غزه اقدام کنین تا توی بزرگ‌ترین قحطی انسان‌ساخت معاصر، بی‌طرف نباشین...
        

7