معرفی کتاب راز قایق ها اثر جسیکا بگلی مترجم آناهیتا حضرتی کیاوندانی

راز قایق ها

راز قایق ها

جسیکا بگلی و 2 نفر دیگر
4.2
19 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

6

شابک
9786008347484
تعداد صفحات
32
تاریخ انتشار
1398/4/18

توضیحات

        
«با کلی» که مدت هاست بابایش را ندیده، گاهی از روی دلتنگی قایقی می سازد و به آب دریا می سپارد. به مامانش می گوید اگر قایق ها برنگردند حتما به دست بابایش رسیده اند. 
ولی واقعا قایق ها به دست کی می رسند؟ 

      

لیست‌های مرتبط به راز قایق ها

یادداشت‌ها

          داستان بسیار زیبا نوشته شده و پایان غافلگیرانه ای دارد!

داستان تصویرسازی زیبایی دارد
در متن به تنهایی مادر و پسر (باکلی) اشاره خاصی نشده اما بسیار زیبا در تصویرسازی کتاب به این تنهایی اشاره شده
همه جا تنها هستند حتی در تولد باکلی !

بنظرم داستان با تفکر ما مسلمان ها همخوانی ندارد، ما معتقد هستیم همه‌ ی مردگان از احوال زنده ها با خبر هستند 
اما داستان این حس را به من القا کرد که کسی که فوت کرده، دیگر وجود ندارد و برای همیشه از بین رفته ( مادر قایق ها را از ساحل جمع می کرد و این موضوع که قایق ها را پدر نمی بیند و هیچ وقت پدر از این کارهای تو مطلع نمی شود، را از باکلی پنهان می کرد.)

من انتظار داشتم باکلی وقتی فهمید مادرش قایق هایی که می ساخته رو از ساحل برداشته، ناراحت بشه بخاطر همین وقتی پایانش رو دیدم غافلگیر شدم

 این که نویسنده عکس العمل باکلی را وقتی با قایق هایش در میز مادرش رو به رو شد، سریع نشان نداد، بنظرم برگ برنده داستان بود

در کل نویسنده خیلی هنرمندانه تلاش های مادرهایی که به تنهایی و با غم و دلتنگی زیاد بار زندگی و مراقبت از فرزندانشان را به دوش می کشند
 و دلتنگی کودکان در دوری از پدر را به قلم تحریر درآورده بود.
        

0

          به نام خدای رنگین کمان و برای تغییر مغزهایی که پوسیدن...
راز قایق‌ها را تنها کیان پیرفلک می‌دانست که توسط تروریست‌ها به قتل رسید.

باکلیِ دوست‌داشتنی به همراه مادرش در کنار اقیانوس زندگی می‌کنند. باکلی تکه چوب‌هایی که کنار ساحل افتاده را جمع می‌کند و با آن‌ها قایق‌های بزرگ و کوچکی می‌سازد و عاشق ساخت قایق‌هاست. پدر باکلی فوت کرده است. او که مانند مادرش خیلی دلتنگ پدرش است، یادداشتی برای پدرش می‌نویسد، و آن را روی هر قایق نصب کرده و نهایتا قایق زیبایش را به آب می‌سپارد. مادر باکلی به او گفته که اگر قایق‌ها به ساحل برنگشتند یعنی به دست پدرش رسیده تا اینکه...

از لحظه‌ی دیدن عنوان کتاب بغض کردم. وقتی به نقاشی‌های کتاب نگاه می‌کردم، چهره کیان به جای باکلی جلوی چشم‌های خیسم بود و از یادم نمی‌رفت... من اعتقادی به آن دنیای خیالی که شما وعده می‌دهید ندارم، اما شکی ندارم که روزی در دریای خون‌هایی که از مردم بی‌گناه ریخته‌اید غرق خواهید شد.

هجدهم بهمن‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک
        

15

        کتاب در مورد از دست دادن والدین و سوگواریه 
ولی شاید خیلی مناسب برای بچه ها نباشه ، از خوندنش غمگین شدم و ناراحت شدم که قایق های باکلی بر می گشته به ساحل ...

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0