در ماگادان کسی پیر نمی شود (یادمانده های دکتر عطاء صفوی از اردوگاه های دایی یوسف)

در ماگادان کسی پیر نمی شود (یادمانده های دکتر عطاء صفوی از اردوگاه های دایی یوسف)

در ماگادان کسی پیر نمی شود (یادمانده های دکتر عطاء صفوی از اردوگاه های دایی یوسف)

4.3
6 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

7

شابک
9789643800642
تعداد صفحات
362
تاریخ انتشار
1399/4/10

توضیحات

        
دوست گرامی، من سرگذشت خود را صادقاته و بی شاخ و برگ آن چنان که با پوست و گوشتم لمس کرده ام به تدریج می نویسم و برای شما می فرستم... .

      

لیست‌های مرتبط به در ماگادان کسی پیر نمی شود (یادمانده های دکتر عطاء صفوی از اردوگاه های دایی یوسف)

پست‌های مرتبط به در ماگادان کسی پیر نمی شود (یادمانده های دکتر عطاء صفوی از اردوگاه های دایی یوسف)

یادداشت‌ها

سامان

سامان

2 روز پیش

          بدون شک این کتاب یکی از تکان دهنده ترین سرگذشتهایی بود که خواندم.عطا صفوی یکی از اعضای حزب توده در جوانی با دوستانش به دلایلی راهی قبله آمالشون یعنی شوروی میشند.این ابتدای جهنمی است که صفوی وارد اون میشه.پس از خروج کشور از طریق مرز و دستگیر شدنشون ابتدا به دو سال و سپس به ده سال زندان محکوم میشند.اون دوره هم دوره اردوگاهای کار اجباری بوده و مرحوم صفوی راهی استان ماگادن که نزدیکی قطب شمال است میشه.ماگادان چطور جایی است؟ خودش خیلی کوتاه اینطور معرفی میکنه : " در ماگادان زندانیان هرگز پیر نمیشوند.زندانیان ماگادان سرود الوداع با عزیزان خود می خواندند و می دانستند که دیگر نخواهند توانست همسر،کودکان،والدین و عزیزان خود را در آغوش بگیرند"
ناگفته نماند که قبل از ماگادان هم زندانها و جاهای دیگری هم تجربه میکنه و ماگادان محل آخری هست که به اونجا تبعید میشه که پس از هفته ها به اون میرسه.شرح حال حضور در این اردوگاه به قدری تکان دهنده است که خواندن اونها باعث میشه یکی از متاثر کننده ترین متونی باشه که تا به حال تجربه اش کردیم.کار کردن در دمای منفی پنجاه درجه،شرایط اسکان وحشتناک،دیدن خودکشی هم بندی ها و هر چیزی بدی که فکرشو بکنید.شوربختانه تمام درد مرحوم صفوی این نبود.بارها و بارها در قسمت های مختلف کتاب ، میگه که چقدر ساده لوح بودیم که به حزب توده دل بستیم و شوروی برامون قبله آمال بود(نقل به مضمون) این مدینه فاضله ای که در ذهنشون داشتند و در واقعیت با جهنم وحشتناکی که مواجه شدند،از اون زجرها و دردهای بزرگی بود که در جملات و نوشته های مرحوم صفوی به وضوح دیده میشد.گاهی امثال کیانوری رو خطاب قرار میداد و میگفت کجایید که ببینید این همه زجر و بدختی رو! در ادامه استالین فوت میکنه و همین باعث میشه گشایش هایی در وضعیت او و سایر زندانیان رخ بده و مسیر زندگی او تغییر کنه.
درسته که با آزاد شدن از زندان و شروع دوره جدید زندگی و تحصیل در رشته پزشکی به نظر میرسید که بالاخره زندگی قراره روی خوشی به او نشون بده،اما این پایان ماجرای زندگی دکتر صفوی نبود و یکی از تلخ ترین دوره های زندگی او مربوط میشه به سال 67 که با کلی دوندگی و جون کندن بالاخره میتونه برگرده ایران.شرح آنچه در ایران چه بر او گذشت،در کتاب آمده و برای جلوگیری از اسپویل اشاره ای به محتوا نمیکنم.
یه نکته حاشیه ای کوچک هم بگم که جایی در کتاب مرحوم صفوی به محمود دولت آبادی و اثر معروفش کلیدر اشاره میکنه. او دولت آبادی رو به داشتن نگاه پوپولیستی نسبت به خلق شخصیت قربان بلوچ متهم میکنه و معتقده قربان بلوچ در واقعیت شخصیتی بی سواد با روحیه مزدوری و خبرکشی داشت.

فکر میکنم معروف ترین کتاب در این موضوع، کتاب مجمع الجزایر گولاک باشه.به طور کلی کتابهای مختلفی چاپ شده.من اونها رو نخوندم و الان در جایگاه قیاس این اثر نیستم اما فارغ از مقایسه،باید بگم این سرگذشت واقعا تکان دهنده،خواندنی و عجیب و پر ماجرا بود.
        

0