معرفی کتاب اردو در قبرستان ژغاره اثر زهرا جلائی فر

اردو در قبرستان ژغاره

اردو در قبرستان ژغاره

4.1
27 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

36

خواهم خواند

15

شابک
9789640234358
تعداد صفحات
136
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        عجیب است که اسم آدم "بادآورد" باشد. حتی اگر لک لکها هم بچه ای را آورده باشند، آن قدر عجیب نیست که باد آورده باشد! شاید برای همین بچه های مدرسه هیچوقت از جوک ساختن دربارۀ اسم بادآورد خسته نمیشوند؛
و برای همین خودش تمام عزمش را جزم کرده که هرجور شده این اسم مسخره را از شناسنامه‌اش پاک کند.
اما برای عوض کردن اسمش باید از سدّ سخن و بی‌نفوذ آقاجون بگذرد. شرط آقاجون از اسمی که برای بادآورد انتخاب کرده هم عجیب‌تر است: اردو در قبرستان ژغاره.
      

پست‌های مرتبط به اردو در قبرستان ژغاره

یادداشت‌ها

          کتابش تا حد خیلی زیادی،  برایم شگفت‌آور بود. 
هم از جهت کشش داستان
هم از جهت ارتباط پایانی به موضوعی دینی
و از همه مهمتر نثر تمیز و بدون شتابزدگی نویسنده


متأسفانه کتابهای زیاد نوحوانی از نویسندگان ایرانی دیدم که کلیت سوژه جذابی دارند ولی پر از غلطهای جمله‌بندی و شخصیت‌پردازی و منطق داستانی

اما این داستان معلوم بود بارها بازبینی شده تا جمله اضافی و اشتباهی نداشته باشد؛  این رو از رعایت محکم و عالی لهجه اصفهانی هممیشد فهمید

البته چندتا نکته داشت که به نظرم اکر از نظر تصویرپردازی رعایت بشه توچاپای بعدی، خیلی بهتره

یکی اینکه عکس اون سنگ قبر و مخصوصا اون مشتی که ۱۴ خط رو گرفته، به صورت زیبایی تصویرسازی بشه
دوم اینکه اون بخش مثلا اسناد قدیمی فصل آخر، با خطی درشت‌تر و خواناتر نوشته بشه (چون ادبیاتش قدیمی تره و در فرمت حاضر، حوصله خواننده نمیکشه دقیق بشه و نیاز به جذابیت بصری بیشتری داره) 

در پایان تبریک به نویسنده،  من قبلا دو کار کودک از ایشون خونده بودم که هر دو خوب بود و حالا با این کتاب خوب نوجوان،  بسیار به ایشون امیدوارم
        

0

          اردو در قبرستان ژغاره، رمان نوجوانانه ی معمایی با درون مایه دینی
این توصیفی بود که از کتاب شنیدم و دقیقا به دلیل همین نوجوانانه بودن، معمایی بودن و درون مایه دینی اش، به خواندنش مشتاق شدم.
داستان از این قرار است که پسری ۱۶، ۱۷ ساله با اسمش مشکل دارد، اسمی که توسط پدربزرگ برایش انتخاب شده و خوشایند خودش و همین طور دیگر اعضای خانواده نیست. در روزهای نزدیک به ۱۷ سالگی اش، تصمیم میگیرد با پدربزرگ از تصمیم برای تغییر نامش صحبت کند، پدربزرگ هم با این تصمیم مخالفت نمی کند ولی شرطی برای نوه اش می گذارد که تنها با انجام آن، می تواند اسمش را عوض کند. شرطی که به پیدا کردن یک میراث آبا و اجدادی مرتبط است...
نحوه شروع داستان، اسم عجیب شخصیت اصلی نوجوان، شوخی هایی که با این اسم می شود و همین طور فضای نوجوانانه حاکم بر داستان، جذاب است. بعد از این مقدمه ها، داستان وارد مسیر اصلی خودش می شود، یعنی زمانی که شخصیت نوجوان داستان برای تغییر اسمش، شرط پدربزرگ را می پذیرد و به دنبال میراث آبا و اجدادی اش می رود. به نظرم اوج هنر نویسنده محترم همین جاست. به خوبی داستان را پیش می برد و ذهن مخاطب را با فضای معمایی ایجاد شده همراه می کند و همزمان حواسش به هیجان دادن به ماجرا هم هست تا مخاطب نوجوان هیجان و حل مسئله را همزمان تجربه کند. با همه این جذابیت ها، گره گشایی به نظرم شتابان نویسنده در قسمت پایانی را دوست نداشتم. دقیقا حس تیم ملوان در بازی دیشب را داشتم که دقیقه ۱۱۹ گل خورد!!!! اصلا فکر نمی کردم که آن تعلیق خوب و کشاندن مخاطب تا این قسمت، این طور بحث برانگیز و عجولانه تمام شود. انگار قسمت پایانی را به زور به داستان چسبانده باشند... با روند داستان هماهنگی نداشت. بروز آن درون مایه ی دینی توصیف شده در مورد کتاب در این قسمت برایم خیلی پذیرفتنی نبود. خود قسمت پایانی به تنهایی جالب بود ولی با آن توصیفات شخصیت ها و اتفاقات قبلی داستان چندان همخوانی نداشت. احساس کردم روند داستان نمی تواند به من جواب دهد که چرا این طور گره گشایی شد؟ چطور فلان شخصیت توانست این راز را
 کشف کند؟
تجربه ثابت کرده🥴نوجوانانی که چراهای ذهنیشان زیاد است، با خواندن این کتاب با همین مشکل من مواجه شوند که چرا این طور شد؟ اصلا منطقی بود که این طور بشود؟ چرا فلان احتمال را در نظر نگرفت که زودتر و راحت تر به ذهن می رسید؟ چه خصوصیت منحصر به فردی از شخصیت کاشف این راز در طول داستان دیده بودیم که الان این جواب عجیب و غریب به ذهنش برسد و ...
باید بگم که یک کار خوبی هم نویسنده محترم در صفحه انتهایی کتاب انجام دادند و آن هم مرزبندی بین تخیل و واقعیت به عنوان توضیح در انتهای کتاب بود. اینکه کدام قسمت از محتوای کتاب بر اساس واقعیت است و کدام قسمت ها زاییده تخیل نویسنده.
دوست داشتم به کتاب حداقل ۴/۵ امتیاز بدهم ولی پایان بندی بدجوری ذوقم را کور کرد.
        

4

          ‍ اردو در قبرستان ژغاره داستان پسر هفده ساله‌ای با نام عجیب «بادآورد» است- نامی که پدربزرگش برای او که اولین نوه‌ی مذکر اوست، انتخاب کرده. بادآورد که از تمسخر همکلاسی‌ها و مردم به خاطر اسمش رنج می‌کشد، قصد دارد بعد از هجده سالگی، نام خود را عوض کند. اما می‌داند این کار ساده نیست و سرزنش یک فامیل و دلخوری پدربزرگ مقتدرش را به دنبال دارد. عزم خود را جزم می‌کند که از پدربزرگش بپرسد چرا چنین نام عجیب و مضحکی برایش انتخاب کرده و از او بخواهد که این نام را عوض کند و این سرآغاز روبرو شدن او با ماجرایی عجیب از زندگی نیاکانش است.
رمان کم حجم اردو در قبرستان ژغاره مانند هر رمان نوجوان خوب دیگری، زبانی روان و گیرا دارد و خالی از حواشی یا جزئیاتی که ممکن است خواننده مخاطب خود را خسته کند. ریتم داستان تند و متناسب با ماجراست. مخاطب این اثر می‌تواند از سنین ده سال تا همان هفده سال باشد، هرچند ممکن است برای بعضی نوجوانان بالای چهارده سال کمی کودکانه به نظر برسد با این همه خوانش آن برای منِ بزرگسال نیز خالی از لطف نبود.
این کتاب شیرین به قلم زهرا جلالی‌فر نوشته و توسط نشر به‌نشر چاپ شده است.

        

2

فرشته غلامی

فرشته غلامی

6 ساعت پیش

          #معرفی_کتاب

اردو در قبرستان ژغاره کتابی در حوزه‌ی نوجوان و از زهرا جلائی‌فر در ۱۳۶ صفحه که سه ساعت وقتم را گرفت تا یک نفس بخوانمش!

کتاب‌های جشنواره‌ی کشوری کتابنوش را که برای بچه‌های کتاب‌خوار مدرسه سفارش می‌دادم، این‌هم جزو همان نُه کتاب بود، بچه‌ها خواندند و از اختلاف نظرهایی که در مورد جذابیت کتاب داشتند، تصمیم گرفتم بخوانمش.

داستان در مورد پسری ۱۷ ساله است که چون اولین نوه‌ی خانواده بوده طبق یک رسم قدیمی باید پدربزرگش نامی را برایش انتخاب می‌کرد و پدربزرگ هم اسمش را گذاشته است: بادآورد

داستان کتاب از مدرسه و همین اسم و مسخره‌ کردن‌ها شروع می‌شود تا جایی که بادآورد تصمیم می‌گیرد فکری برای اسمش بکند اما این کار چندان آسان نیست و او باید شرط پدربزرگش را برای تغییر اسمش بپذیرد و آن شرط چیزی نیست جز رفتن به یک قبرستان قدیمی و ...

از نکات مثبت کتاب می‌توان به دیالوگ‌های طنز بین شخصیت‌ها اشاره کرد و نیز به پایان کتاب که خوب و قابل تامل بود.
از نکات منفی کتاب می‌توان به دروغ گفتن راحت شخصیت‌ها و اصطلاحات نه چندان مناسب(که البته وجود این اصطلاحات بین دانش‌آموزان، مجوزی برای چاپ آنها در کتاب نمی‌باشد) اشاره کرد، یا به نچسب‌بودن مربی پرورشی مدرسه که بارها به آن اشاره شده است، گرچه نویسنده تلاش داشته است که در پایان کتاب از خجالتش دربیاید اما در این کار خیلی موفق نشده است.

ایده‌ی نوشتن کتاب، جالب و قابل توجه بوده است اما می‌توانست بهتر از این هم باشد.

کتاب بیشتر پسرانه است تا دخترانه و نمیدانم مسئول جشنواره چه فکری پیش خودش کرده است که این کتاب را برای دختران متوسطه‌ی اول انتخاب کرده است!
یکی دیگر از نُه کتاب جشنواره، معبد زیرزمینی بود که می‌شود گفت آن هم پسرانه است!


#یادداشت
#کتاب_نوجوان
#جشنواره_کتابنوش
#اردو_در_قبرستان_ژغاره
        

1

          وسط‌های کتاب، اون‌جایی که ربط اسم و داستان کتاب رو فهمیدم ذهنم درگیر این سوال شد که چرا همچین اسمی رو انتخاب کردن؟ با خودم گفتم یعنی نمی‌شد اسم کوتاه‌تری انتخاب کرد؟ اما وقتی بیشتر فکر کردم به این رسیدم که هر اسم دیگه‌ای روی این کتاب می‌بود من یکی احتمالا سراغ خوندنش نمی‌رفتم و الان که دارم این یادداشت رو می‌نویسم خوشحالم که این اسم باعث شد بخونم این کتاب رو.
کتاب از اون کتاب‌هاییه که نمیشه بدون فاش کردن داستان زیاد در موردش صحبت کرد، شاید از این جهت که محور اصلی داستان معماست.
طنز کتاب بسیار چسبناکه و واقعا خوندنش به آدم لذت میده. فضای ترسیم‌شده در این داستان، خصوصا فضای رفاقت بین پسر‌های دبیرستانی خیلی واقعیه و نویسنده با این‌که از خواهران محترمه مکرمه هستند خیلی خوب تونستن فضای پسرانه رو ترسیم کنند خصوصا غیبت‌های پشت سر شکوری‌زاده بدبخت رو 😂
خیلی بعید می‌دونم این سوژه و این قلم لااقل تا قبل از پایان داستان (ممکنه پایانش به سلیقه بعضیا نخوره ولی به من که خیلی خوش اومد) به کسی نچسبه و کسی پشیمون بشه از خوندنش، واسه همین به همّه‌ی همّه پیشنهاد می‌کنم: بخوانیددد! (داستان طنز قشنگ معمایی زیر ۱۴۰ صفحه! چی از این بهتر؟!)
        

8