زنی با موهای قرمز
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
54
خواهم خواند
16
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
در واقع می خواستم نویسنده شوم؛ اما پس از وقایعی که برایتان خواهم گفت مهندس زمین شناسی و پیمانکار شدم. مبادا خوانندگانم گمان کنند چون شروع به گفتن حکایتم کرده ام ماجراها به پایان رسیده و پشت سر گذاشته شده است، زیرا هر بار با به یاد آوردن اتفاقات بیشتر در آن ها فرو می روم. برای همین، حس می کنم شما نیز به دنبال من به درون رازهای پدر و پسر کشیده خواهید شد. سال 1985، پشت بشیکتاش در آپارتمانی نزدیک کاخ ایهلامور زندگی می کردیم. پدرم داروخانه ی کوچکی داشت به نام حیات. داروخانه یک شب در هفته تا صبح باز و پدرم کشیک بود. شب هایی که کشیک بود، شامش را من برایش می بردم. دوست داشتم وقتی پدر قد بلند، لاغر و خوش تیپم کنار صندوق غذا می خورد در داروخانه ای که بوی دارو می داد بمانم... .
یادداشتها