یادداشت مرضیه نفری
1403/3/10
رمانی زنی با موهای قرمز به زندگی جم میپردازد. پدر جم به خاطر فعالیتهای سیاسی خانواده را رها میکند و میرود. جم برای ورود به دانشگاه و تامین هزینههای زندگی علیرغم مخالفتهای مادر، همراه با اوستا محمود به اطراف استانبول میرود تا به عنوان شاگرد چاهکن مشغول به کار شود. در نزدیکی محل کار با زنی موقرمز آشنا میشود که دنیای او را تغییر میدهد. زن موقرمز بازیگر تئاتر است حرکت قهرمان داستان از همین جا شروع میشود. شخصیتپردازی های داستان بسیار باورپذیر بوده و خواننده میتواند با شخصیتهای خلق شده، همراه شود. تمام شخصیتها باور پذیر هستند. البته در مورد "انور "پسر جم که جوانی بیست و شش ساله معرفی شده است، بهتر بود سن شخصیت کمتر در نظر گرفته میشد تا به جذابیت داستان بیفزاید. توصیفها و صحنهها جاندار و خوب انتخاب شده است. به خصوص صحنههایی که در فصل اول داریم. چاه، اوستا محمود و ارتباط آن دو، احساس عشق، وابستگی، احساس تعلق، گاهی رنجش و نفرت بسیار تصویری بیان شده است. همین خصوصیت داستان را جلو میبرد و به شیرینی کار میافزاید. ارزش این کار به اطلاعات بینامتنی است که نویسنده به خواننده منتقل میکند. ما با نویسندهای قصهگو طرف نیستیم. اطناب از ویژگیهای داستان های پاموک میباشد. در این داستان ما با اطناب کمتری مواجه هستیم. به نظر میرسد حذف صحنه های تکراری و چندباره گوییها باعث میشد داستانی جمع و جورتر و خوشخوانتر داشته باشیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.