اوایل کتاب از امیر بدم میومد ولی نگاه امیر به حسن نگاهی بود ریشه در فرهنگ و سنت هاشون ولی رفته رفته سعی کردم به امیر حق بدم بابت نگاهی که به حسن داشت ناخودآگاه تو هم با جریان رودخونه همراه میشی هر چند دلت نخواد . در ادامه با امیر همسفر شدم تا سن فرانسیسکو از اونجا به کابل و دیدن سهراب .
امیر بالاخره با وجود سهراب تونست پوسته ای که سنت دورش کشیده بود بشکنه و نگاهی ورای سنت و هزاره بودن و پشتون بودن به آدما پیدا کنه .