چهره ی پنهان

چهره ی پنهان

چهره ی پنهان

مارگارت اتوود و 1 نفر دیگر
4.0
10 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

26

سال 1843 است و "گریس مارکس" به اتهام دست داشتن در چند قتل دستگیر و محکوم شده است. او فقط 16 سال دارد و قرار است 29 سال آینده را در زندان بگذراند. اما چه چیز سبب می شود که یک دختر جوان بتواند چنین جنایتی را به انجام برساند؟ و چرا او چند اعتراف متضاد از آنچه اتفاق افتاده است ، ارائه داده؟ آیا این جنایتی از روی علاقه و اشتیاق بوده یا بر اثر یک شرایط ناگوار رخ داده؟پاسخ این سوالات دقیقا همان چیزی است که دکتر جوردن امیدوار است بتواند کشف کند. داستان گریس برای دکتر جوردن ، پزشک جوانی که در زمینه مطالعه بیماری های روانی آموزش دیده، تعریف شده است. گروهی از افراد که درخواست بخشش گریس را دارند ، تخصص دکتر جوردن را برای کشف حقیقت مناسب دیده اند. داستان گریس ، همانطور که از زبان او برای دکتر جوردن تعریف می شود، آنچنان جذاب است که نمی توان کتاب را لجظه ای زمین گذاشت. او به شکل صریحی خاطرات خود را از دوران کودکی ، مهاجرت از ایرلند به کانادا و زندگی جدیدش به عنوان یک خدمتکار بازگو می کند.همانطور که پزشک خاطرات گریس را بر می انگیزد، خواننده در داستان "چهره ی پنهان" از "مارگارت آتوود" با درک ناراحت کننده ای از این امر که همه چیز آنقدرها هم سیاه و سفید نیست غوطه ور می شود. "مارگارت آتوود" یک داستان سرای تمام عیار است. نمی توان انکار کرد که این داستان نمایشی، به همان اندازه که سرگرم کننده است، قابل تأمل نیز می باشد. "چهره ی پنهان" به همه ی کسانی که از خواندن داستان های جنایی تاریخی لذت می برند، توصیه می شود.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به چهره ی پنهان

لیست‌های مرتبط به چهره ی پنهان

پست‌های مرتبط به چهره ی پنهان

یادداشت‌های مرتبط به چهره ی پنهان

          سفر به ضد زن ترین دنیای ادبیات
خانوم «مارگارت اتوود»، نویسنده، شاعر، فعال سیاسی و فمینیست معروف کانادایی یکی از سیاه‌ترین، آزاردهنده‌ترین، نفس‌گیرترین و محبوب‌ترین رمان‌های «ضد آرمانشهر»ی دنیا را نوشته که آنقدر در دنیا فروخته و دست به دست شده و اقتباس سینمایی و تلویزیونی پیدا کرده و در فهرست‌های متعدد نویسنده‌ها و ویراستار‌ها و شخصیت‌های معروف کتابخوان قرارگرفته که صرفا نوشتن همه‌ی این‌ها از حوصله و توان این مطلب و نگارنده‌ی آن خارج است. 
داستان با کتاب «سرگذشت ندیمه» در سال 1985 شروع شد و توانست به سرعت واژه‌ی جدیدی در اذهان کتابخوان‌های دنیا اضافه کند، «گیلیاد».
«گیلیاد» همان جایی ست که ما امروزه به نام «ایالات متحده‌ی آمریکا» می‌شناسیم و این روزها با اخبار انتخاباتش و نبرد فیل و الاغشان همه‌ی ملت را خفه کرده است. در آنجا این نظام فعلی آمریکا با انقلابی که بیشتر شبیه کودتاست کله پا می‌شود و حکومت می‌افتد به دست «بنیادگراهای مسیحی». 
از اینجا به بعدش را چشمتان روز نبیند. ضد آرمانشهری که خانوم اتوود خلق کرده‌اند اگر ترسناک‌تر از نسخه‌های هم ژانر خودش مثل 1984 از مرحوم «جورج اورول» یا «دنیای قشنگ نو» از مرحوم «آلدوس‌هاکسلی» نباشد، کمتر هم ترسناک نیست. هرچند که الآن هرچه با خودم مرور می‌کنم این یکی ترسناک‌تر است. 
سرگذشت ندیمه ضد آرمانشهر و تراژدی است و داستان ندیمه‌ای ست از دنیای گیلیاد که سرگذشتش را می‌گوید. 
اما گیلیاد و وحشت‌هایش و داستان بر می‌گردند به تضییع حقوق زنان. بالاتر هم گفتم خانوم اتوود فمینیست حسابی معروف و اسم رسم داریست و خلاصه از کوزه همان برون طراود که دراوست. 
زنان در گیلیاد از آموزش خواندن و نوشتن محروم شده و چه خوششان بیاید یا چه نیاید طبقه بندی می‌شوند در چند دسته. «همسران فرمانده‌ها»، «مارتاها»، «عمه‌ها»، «زنان اقتصادی» و دست آخر «ندیمه‌ها». جامعه‌ای ساخته شده که بسیار منسجم است، جنگجوست، منظم است و خلاصه همه چیز سرجای خودش است.
راوی داستان «ندیمه‌ی فِرِد» است که سعی می‌کند خاطراتش را روی نوارهایی ضبط کرده و از گیلیاد به کانادا قاچاق کند و زمانی که خواننده با این روایت از فردی در پایین‌ترین قسمت هرم طبقاتی جامعه روبه رو می‌شود در می‌یابد اوضاع آنطوری هم که گیلیاد سعی می‌کند جلوه دهد نیست. 
کتاب تراژدی‌ست، از آن درست و حسابی‌هایش و تا دلتان بخواهد تلخ است. اما این حرف مرا به عنوان ضعف تلقی نکنید و از آن دوری نجویید که آن موقع قطعا از زیان کننده‌گان خواهید بود. بالاخره جامعه‌ای که رو به قهقرا می‌رود و نویسنده‌ای که سعی دارد هشدار دهد، چاره‌ای جز خلق فضاهایی سیاه و افسرده نداشته و ندارد. کتاب حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد و اگر کمی‌تاریخ قرن بیستم اروپا خوانده باشید به راحتی در می‌یابید که کار کاملا علمی‌ست و با تخیل صرف نوشته نشده است.
مثلا نوع قبضه کردن حکومت را در گیلیاد که خواندید نگاهی بیاندازید به این که نازی‌ها و در راسشان «آدولف هیتلر» چگونه در دهه ی 30 میلادی آلمان را بلعیدند و نتیجه اش شد همانی که خودتان می‌دانید. اگر نمی‌دانید نتیجه اش چه شد و سن شما هم از 15 گذشته است باید بگویم «برگ‌هایم» و البته صد آه و واویلا به حال ما و نظام آموزشی‌مان. 
بگذریم.
34 سال بعد خانوم نویسنده کتاب دیگری را به ناشر سپرد به نام «وصیت‌ها». که در ایران هم به تازگی ترجمه شده و می‌توانید تهیه‌اش کنید. 
کتاب در همین زمان خودمان جریان دارد و متاسفانه گیلیاد مخوف و آدم‌هایش هم هنوز سرپا هستند. اما راوی داستان دیگر آن ندیمه‌ی کتاب قبلی نیست. باز هم به صورت خاطرات و یادداشت‌ها نوشته شده است و حال‌وهوای همان کتاب قبلی را برای خواننده تداعی می‌کند. اما روایت روی دوش چند نفر دیگر می‌گردد که خواننده حتما و حتما «عمه لیدیا» را خوب و درست‌وحسابی از کتاب قبلی یادش هست.
این به یاد آوردن را تا آنجایی که بنده پرس‌وجو کردم در همه‌ی کسانی که خوانده بودند شایع و مشترک بود. البته اقلیتی نه چندان محدود هم داشتیم که نه تنها خوب یادشان بود که شب‌ها کابوس «عمه لیدیا » هم می‌دیدند.
 از جسارت نویسنده همین بس که روایت را روی دوش یکی از سیاه ترین آدم‌های تاریخ ادبیات می‌گذارد و اجازه می‌دهد او هم قدری داستان بگوید. از سوی دیگر نویسنده داستانی خلق می‌کند که ضرب آهنگ خوبی دارد و هیچ کجایش خواننده را کسل نمی‌کند و بسیار راحت می‌توان با داستان همراه شد و اگر سرعت مطالعه‌ی متوسطی داشته باشید حدودا در دو روز کتاب را می‌خوانید. 
تقسیم کل داستان روی دوش چند راوی و دیدن کلیت وقایع با چندین و چند دیدگاه متفاوت هم از جذابیت‌های دیگر داستان است که نویسنده توانسته با تدوین کردنی ستودنی آن را ارتقا هم بدهد و همه‌ی داستان‌ها را عملا با هم و همزمان پیش ببرد.
من آنقدری که بلد بودم از این دو کتاب‌ ستودنی تعریف کردم و سعی نمودم خواننده را تشویق کنم به خواندنشان.
        

9

          کتاب وصیت‌ها (وصایا/اعترافات/شهود/شواهد) پس از سالها در ادامه‌ی کتاب سرگذشت ندیمه نوشته شده. اولین چیزی که نظر من رو جلب کرد جلد کتاب بود، اون نیمه‌ی قرمز پوش الان سبزپوش شده... اما داستان کتاب تشکیل شده از نوشته‌های سه نفر، عمه لیدیا که نوشته‌هایی رو مخفیانه می‌نویسه برای اینکه شاید در آینده پیدا و خونده بشه، این نوشته ها چیزی شبیه به اعتراف و سرگذشت هست. عمه لیدیا یکی از سران حکومت گیلیاد در بخش ساماندهی به وضعیت زنان و در واقع رئیس عمه‌هاست. عمه لیدیا در نوشته‌هاش از قبل از تشکیل حکومت گیلیاد نحوه‌ی پیوستنش به این حکومت تعریف می‌کنه تا هدفش و کارهایی که طی این سالها انجام داده و الان انجام میده، این اتفاقات سیر زمانی خطی نداره و مدام به حال و گذشته سفر می‌کنه. نفر دوم که نوشته‌هاش رو تحت عنوان گزارش شاهد می‌خونیم اگنس هست. دختری که کودکی خودش رو در ابتدای حکومت گیلیاد پشت سر گذاشته اگنس مادر مریضی داره و پدرش از فرماندهان هست. پس از مرگ مادرش و رو شدن واقعیت‌هایی از زندگیش در حالی که همسر جدید پدرش در تلاش برای شوهر دادن اون هست توسط عمه لیدیا به اردواهال، مکان زندگی عمه‌ها وارد میشه. و البته قبل از اگنس، بکا، دوست اگنس که پس از اینکه شوهری براش پیدا شده بود خودکشی ناموفقی داشت، به اردواهال منتقل شده بود و بنابراین اگنس و بکا با هم هم‌اتاق میشن. و نفر سوم که شاهد بعدی هست، دیزی، دختری که در کانادا زندگی می‌کنه و اون هم با گیلیاد ناآشنا نیست تا جایی که در تظاهراتی بر ضد حکومت گیلیاد در کانادا شرکت می‌کنه بر خلاف نظر پدر و مادرش که شدیداً از اون مراقبت میکردند. برای جلوگیری از اسپویل به همین میزان تعریف داستان بسنده میکنم. کتاب از نظر روایی سبک متفاوتی از سرگذشت ندیمه داره  و میشه گفت ساده تر و روان‌تره. کتاب برای من جذاب بود هر چند انتهای کتاب عجله مشاهده میشد.ه
        

22