موز وحشی

موز وحشی

موز وحشی

3.1
11 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

3

شابک
9789643055844
تعداد صفحات
210
تاریخ انتشار
1386/10/9

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        آنان دو تن بودند، یکی پیر و دیگری جوان، اما با یک دوستی کمیا ب، در جاده ای که به سوی معدن هایی می رفت که گفته می شد در آن ها یک رگه ی باور نکردنی الماس یافت شده است. نه، فقط همین دو تن نبودند، انبوهی از جستجو گران سرازیر شده بودند و آنگاه که پای زودتر رسیدن در میان بود جان یک نفر ارزشی نداشت، یک ضربه ی چاقو کافی بود. چنین بود که رومائو بهترین دوستش را کشت که چرا فلان پول را به موقع به او نداده است، یا بر سر ژنوووای زیبا و دست های مهربانش به سادگی به جان هم می افتادند. و از همه بدتر ماجرای هولناک ژوئل بود، روزی که مست بود و با پنج ناشناس به راه افتاد و آنان در جنگل رهایش کردند، یازده روز، بی غذا، و بی دفاع. داستانی تلخ و خشن و بیرحم با شخصیت هایی فراموش نشدنی، از نویسنده ی توانا ی درخت زیبا ی من.
      

لیست‌های مرتبط به موز وحشی

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

114

یادداشت‌ها

        واقعی بود و دردناک. داستانش برگرفته از واقعیت بود و کار در گاریمپوها بسیار دردناک...
زیبایی‌هایی هم داشت... مثلاً آنجا که ژوئل تصمیم گرفت دیگر نماند و جور بدمستی‌های گره‌گرائو را نکشد. آنجا که خسارت خرابکاری‌های رفیقش را پرداخت کرد و حتی پول آزادی‌اش از زندان را هم داد اما خواست که برای یک هفته نگهش دارند و بعد آزادش کنند و خودش هم رفت که رفت. 
یک جایی هم نفس‌گیر بود، آنجا که ژوئل در راه بنانا براوا گم شد و یوزپلنگ در سیاهی شب از کنارش عبور کرد...
اینکه گره‌گرائو دنبال ژوئل گشته بود و از اینکه رفاقتشان رها شده تمام نشد، را دوست داشتم... با این حال کتاب را با غصه و در سکوت تمام کردم. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

          فضای داستان در برزیل زادگاه نویسنده اتفاق میفته، و روایت ها هم غالبا دردناک و نزدیک به واقعیتند. این کتاب در مورد "گاریمپو" یعنی: دهکده هایی که در اطراف آن معدن به وجود می آمد و "گاریم پیروها" : یعنی جویندگان الماس بود. [با تشکر از واژه نامه کتاب که من تازه بعد از تموم کردنش پیداش کردم]. در این کتاب زندگی آدم هایی بی رحم، طماع و خطرناک روایت میشه. ولی خب با این همه آدم های خوب هم وجود دارن. تعابیر، تعابیری دلنشین، دوست داشتنی و در مواردی بغل کردنی بود حتی! داستان، داستان روانی بود. ترجمه، ترجمه خوبی بود، بهتر میشد اگر مترجم در پانوشت کتاب در مورد بعضی کلمه ها و اصطلاحات توضیحاتی ارائه میداد. کتاب پایان درست درمونی داشت و این مسئله ایه که برای من خیلی مهمه! داستان از نیمه به بعد (برای من، شاید چون قبلا مقداری از آن را ناتمام خوانده بودم) کشش خوبی داشت. بعضی قسمت ها دوست داشتنی و قابل لمس و در بعضی دیگر تعجب برانگیز ولی قابل درک بود. نمی دونم چرا ولی تا حالا بعد از خوندن ۲ تا کتاب از این نویسنده  با این همه تفاوت در داستان هاشون ولی انگار همیشه یه سری شخصیت ثابت با سرنوشت های مشابه توی داستان هاش پیدا میشه، شخصیت هایی تنها، درمانده، دوست داشتنی، مهربان و در نهایت از دست رفتنی...
        

0