یادداشت زینب لطفعلی‌خانی

بنانا براوا: موز وحشی
        واقعی بود و دردناک. داستانش برگرفته از واقعیت بود و کار در گاریمپوها بسیار دردناک...
زیبایی‌هایی هم داشت... مثلاً آنجا که ژوئل تصمیم گرفت دیگر نماند و جور بدمستی‌های گره‌گرائو را نکشد. آنجا که خسارت خرابکاری‌های رفیقش را پرداخت کرد و حتی پول آزادی‌اش از زندان را هم داد اما خواست که برای یک هفته نگهش دارند و بعد آزادش کنند و خودش هم رفت که رفت. 
یک جایی هم نفس‌گیر بود، آنجا که ژوئل در راه بنانا براوا گم شد و یوزپلنگ در سیاهی شب از کنارش عبور کرد...
اینکه گره‌گرائو دنبال ژوئل گشته بود و از اینکه رفاقتشان رها شده تمام نشد، را دوست داشتم... با این حال کتاب را با غصه و در سکوت تمام کردم. 
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.